سیاستمدارِ مبارزی که سلاح بر زمین گذاشت و قلم به دست گرفت /لطف الله میثمی: خودم را فرزند مصدق، بازرگان و خاتمی می‌دانم

هم میهن نوشت: در بین فعالان سیاسی و مبارزانی که پیش از انقلاب فعالیت‌های گسترده‎‌ای داشتند، به زندان رفتند، آسیب دیدند و پس از انقلاب هم بدون اینکه به‌دنبال قرار گرفتن در هسته قدرت باشند، به فعالیت سیاسی و مدنی خود ادامه دادند؛ نام لطف‌الله میثمی در بین اسامی درخشان است.

سیاستمدارِ مبارزی که سلاح بر زمین گذاشت و قلم به دست گرفت /لطف الله میثمی: خودم را فرزند مصدق، بازرگان و خاتمی می‌دانم

مهرداد خدیر در یادداشتی با عنوان «به بهانۀ عنوان آیین نکوداشت لطف‏‌الله میثمی: ایستاده با شاخۀ زیتون» نوشت:

برگزارکنندگان آیین نکوداشت مهندس لطف‌الله میثمی (که روز پنج‌شنبه در کانون توحید تهران برپا شد) این عنوان را برای مراسم برگزیده بودند: «ایستاده با شاخۀ زیتون». شاخۀ زیتون که در فرهنگ سیاسی نشانۀ صلح‌طلبی است پس از آن رایج شد که یاسرعرفات رهبر فقید سازمان آزادی‌بخش فلسطین در سازمان ملل گفت: «من امروز آمده‌ام با یک شاخه زیتون در یک دست و تفنگ رزمندۀ راه آزادی در دست دیگر. کاری نکنید شاخۀ زیتون را بر زمین بگذارم.»

او در دهۀ ۹۰ میلادی و با «توافق اسلو» خواست با میانجی‌گری بیل‌کلینتون، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا و به طَرَفیّت اسحاق رابین، نخست‌وزیری که به جرم امضای همین توافق ترور شد، سلاح را زمین بگذارد و با شاخۀ زیتون به آرمان فلسطین دست یابد و اگرنه ۱۰۰درصد سرزمین که به ۲۲‌درصد آن و اگر نه به همۀ بیت‌المقدس که به شرق قدس بسنده کند. چندی پیش هم آقای رفیق‌دوست در بیان خاطره‌ای گفت، اوایل انقلاب در سوریه به عرفات گفته بود اشتباه کردی سلاح را زمین گذاشتی و زیتون به دست گرفتی، چون جز با زبان زور نمی‌توانی سخن بگویی. لطف‌الله میثمی از اعضای سازمان مجاهدین خلق پیش از انقلاب مثل دیگر مبارزان گروه‌های مسلح سلاح در دست گرفت و در جریان تمهیدات یک عملیات از ناحیه چشم و دست‌ها به شدت آسیب دید و به زندان افتاد و در حبس هم آزار فراوان را در وضعیت جسمانی جدید تحمل کرد، با این حال بیش از نیم قرن است که محروم از بینایی چشم، از سیاست و فرهنگ دست برنداشته است.

واقعیت این است که او سلاح را زمین نگذاشت تا زیتون به دست بگیرد. بلکه دست خود را از دست داد و البته حساب خود را هم از مجاهدین خلق بعد از انحراف ۵۴ جدا کرد و خود گروهی دیگر پایه گذاشت و بعد از انقلاب هم به آسیب‌شناسی پرداخت. پس از چندی نشریه «راه مجاهد» را هم منتشر کرد تا قرائت دیگری ارائه دهد اما بعد از قضایای خرداد ۶۰ به دردسر افتاد و پس از آن خود را یکسره وقف نشریه «چشم‌انداز ایران» کرده و خوشبختانه تحمل شده و هنوز در پرونده‌هایی چون ۳۰ خرداد ۶۰ و کردستان و ۱۸ تیر مستندترین منبع است و البته رفتار با او و مجله، مانند رفتار با مرحوم مهندس سحابی و ایران فردا نبوده و دوام آورده است.

با این همه اما میثمی عرفات نبود که سلاح بر زمین بگذارد تا زیتون در دست گیرد. آری، سلاح بر زمین گذاشت چون دانست و دید با سلاح کاری پیش نرفت و نمی‌رود و تنها دست و چشم خود را از دست داد، منتها نه شاخه زیتون که قلم در دست گرفت و در «چشم‌انداز ایران» تا توانست از قانون اساسی نوشت.

شاید هیچ‌کس دیگری طی این همه سال قابلیت‌های دموکراتیک همین قانون اساسی را یادآور نشده باشد و حتی شعار «اجرای بی‌تنازل همه اصول قانون اساسی» در سال ۸۸ را هم می‌توان متأثر از همین نگاه دانست.

احتمالاً برگزارکنندگان خواسته‌اند به نسل جدید که متأثر از فضای مجازی است که در آن انقلابیون ۵۷ را در مظان اتهام می‌نشانند، یادآور شوند او شاخۀ زیتون را بر سلاح ترجیح داده تا تصویر چه‌گوارایی از او ترسیم نشود که در این زمانه چه‌گوارا هم از انگ تروریست برکنار نیست. اما در روزگاری که ۱۷ هزار فلسطینی و غالباً زن و کودک در غزه ذبح شده‌اند، صحبت از زیتونی که یادآور ابوعمار فقید است نیز حق مطلب را ادا نمی‌کند.

غرض از همۀ این اشارات اما این است که میثمی بیش از آنکه مرد «سلاح» و حتی «صلح» باشد مرد صلاح است و در این وادی کوشیده است. حال آنکه شاخۀ زیتون به‌عنوان نماد صلح تنها در برابر سلاح و مبارزه مسلحانه می‌نشیند و صلاح در آن مستتر و مستقر نیست. چه‌بسا عرفات هم اگر اکنون بود به جای سلاح یا صلح به صلاح می‌اندیشید. صلاح، گاه در سلاح است و گاه در صلح و گاه در جست‌وجوی گزینه سوم باید بود. «آقا لطفی» یک عمر به خیر و صلاح مردم اندیشیده؛ اگر سلاح در دست گرفته و بهای آن را با چشم و دستِ از دست داده پرداخته، به همین خاطر بوده و اگر هم قلم و نوشته و اصول دموکراتیک قانون اساسی را یادآور شده باز به همین نیت و مگر سیاست جز تکاپوی خیر و منفعت عمومی است؟

راستی، شاخۀ کدام گیاه و کدامین نماد یادآور «صلاح» است؟


نکوداشت لطف الله میثمی در اوج حملات مجازی به مبارزان قبل از انقلاب

همچنین هم میهن در گزارشی درباره مراسم نکوداشت لطف الله میثمی، با عنوان «بازمانده» نوشت؛

در بین فعالان سیاسی و مبارزانی که پیش از انقلاب فعالیت‌های گسترده‎‌ای داشتند، به زندان رفتند، آسیب دیدند و پس از انقلاب هم بدون اینکه به‌دنبال قرار گرفتن در هسته قدرت باشند، به فعالیت سیاسی و مدنی خود ادامه دادند؛ نام لطف‌الله میثمی در بین اسامی درخشان است. فردی که از دهه ۳۰ فعالیت خود را آغاز کرده و حالا در هشتمین دهه از زندگی، بدون اینکه زخم‌های دوران خسته‌اش کند، همچنان به فعالیت در راستای عشق و علاقه‌ای که به ایران و آینده دارد، ادامه می‌دهد.

در روزهایی که مستندی از سوی یکی از شبکه‌های اپوزیسیون برای سفید نشان دادن چهره پرویز ثابتی به نمایش درآمده است، مراسمی برای نکوداشت لطف‌الله میثمی با عنوان «ایستاده با شاخه زیتون» عصر ۱۶ آذر برگزار شد؛ مراسمی که پیش از برگزاری با حمله‌هایی از سوی برخی براندازها روبرو شد و آنها اتهاماتی را به میثمی نسبت داده بودند. به رغم این فضاسازی‌ها، مراسم با حضور صدها نفر از دوست‌داران او برگزار شد، مراسمی که چهره‌های شاخص در آن به حدی زیاد بودند که شمارش یک به یک چهره‌ها حتی با استفاده از تصاویر هم سخت است؛ مراسمی که در کنار سخنرانی افرادی مانند «هادی خانیکی، بدرالسادات مفیدی، فضل‌الله صلواتی، محمدجواد غلامرضاکاشی» با پیام سیدمحمد خاتمی همراه شد و رونمایی از کتابی را به‌دنبال داشت که در آن بیش از ۷۰ یادداشت درباره میثمی نوشته شده است؛ مجموعه‌ای که «شاید تجلیلی کوتاه باشد از کسی که سال‌ها در برابر حذف و بی‌عدالتی، با سری بالا و رویکردی صلح‌آمیز ایستاده است (به نقل از کتاب)».

حرکت به سوی جامعه بدون حذف

لطف‌الله میثمی

فعال ملی‎‌مذهبی و مدیرمسئول مجله «چشم‌انداز ایران»

اولین حرف که می‌خواهم بزنم این است که واقعاً از زحماتی که دوستان کشیده‌اند و صحبت‌هایی که کردند، شرمنده هستم، این صحبت‌ها و زحمات در خور من نبود. وقتی خودم را نگاه می‌کنم، می‌بینم ضعف‌های زیادی دارم که شاید خوب خودم را نشان نداده‌ام.

۱۶ آذر است و این روز، نقطه‌عطفی در تاریخ معاصر ما بود. نقطه‌عطف به این معنا که، بار مبارزات نهضت ملی تا آن موقع روی دوش بازار و کسبه و کارخانه‌های ملی بود اما بعد از کودتا فشارها آنچنان زیاد شد که دانشگاه درخشید و ۱۶ آذر قلب تپنده دانشجویی به کار افتاد و بار مبارزات از بازار و خیابان به دوش دانشگاه افتاد. همزمان با اعدام فاطمی یک تغییر مشی هم اتفاق افتاد. در دوران نهضت ملی اولویت، مبارزه با استعمار بود اما بعد از اعدام فاطمی مبارزات ضداستبداد شروع شد و تا انقلاب ادامه داشت.

من خودم را فرزند ۱۶ آذر می‌دانم. من خودم را فرزند مصدق، بازرگان و خاتمی می‌دانم؛ به این معنا که مصدق نفت را ملی کرد، بازرگان دین را ملی کرد و خاتمی اطلاعات را ملی کرد. نفت دست فراملیت‌ها بود، دست انحصارات نفتی بود. نیکسون یک کتابی نوشته و در آن گفته، هیچ‌کس اندازه مصدق منافع ما را به خطر نیانداخت. مرحوم بازرگان، بعد از کودتا آمد دین را ملی کرد. دین هم در دست انحصارات بود و بازرگان آمد قرآن و نهج‌البلاغه را بدون پیرایه در دست جوان‌های آن زمان گذاشت. در زمان خاتمی قتل‎‌های زنجیره‌ای رخ داد و بعد از آن، آقای خاتمی به جای اینکه لاپوشانی کند، آمد گفت این از متنِ وزارت اطلاعات بود. این کار در دنیا بی‌نظیر بود. در ماجرای ترور کندی، انسان وقتی کتاب‌ها را می‌خواند به هیچ‌جا نمی‌رسد؛ CIA حاضر نبود اعتراف کند این ترور توسط آنها بوده اما اینجا وزارت اطلاعات بیانیه داد و آقای خاتمی تاوان آن را هم با وقایعی مانند کوی دانشگاه و تعطیلی فله‌ای مطبوعات و زندانی کردن‌ها چشید و شاهد هر ۹ روز یک توطئه بودیم. اگر ما بخواهیم بررسی کنیم، شعار «زن، زندگی، آزادی» در آن دوران به بهترین وجه انجام شد. من فرزند این سه ملی کردن و مدیون این بزرگان هستم.

می‌خواهم از همه معلمان و اساتید سابق تشکر کنم و بعد هم امیدوارم صلاحیت حرف‌هایی که اینجا زده شد را داشته باشیم و نیک‌فرجام شویم. می‌خواهم از مادرم تشکر کنم که ۲۵ ساله بود که پدرم فوت کرد و ما را در آن وضعیت بزرگ کرد و به دانشگاه فرستاد. دو وصیت به من کرد؛ یکی اینکه می‌گفت امام‌حسین از اسب افتاد اما از اصل نیفتاد و دیگر اینکه، صبر کوچک خدا ۴۰سال است؛ حضرت یعقوب ۴۰سال برای یوسف صبر کرد. این دو توصیه واقعاً راهنمای بزرگی برای من بود.

از همسرم هم باید تشکر کنم، همسر اولم که فداکاری کرد، چون بیمار بود برای معالجه به خارج رفت، بعد از برگشت، بنا بود که با فاطمه امینی خانه تیمی جدیدی داشته باشیم، من دستگیر شدم و او هم شهید شد. همسر دوم‌ام که بعد از انقلاب با وجود نابینایی کنارم بود. حقوق هر دو ما قطع شده بود و خیلی سختی کشید. گل‌فروشی می‌کرد که زیر بار خودکامگی مسوول وقت زندان نرود.

بعد از پیروزی انقلاب من به این نتیجه رسیدم که ما به هر حال عاشق پیشرفت و توسعه ایران هستیم. احساس کردم که این دانش راهبردی، ضعیف است و این نشریه را راه انداختیم. من یک دعا دارم؛ اینکه ایران، ایران بماند و ایرانیان سربلند باشند. روزی که آقای خاتمی، شال سبز را روی دوش مهندس موسوی انداخت، بعد از مراسم در یک اتاق بودیم. آقای خاتمی گفت، مهندس میثمی! شما هم چیزی بگویید. گفتم، شما هیچ چیز از «حزب رجا» نمی‌گویید. گفت «رجانیوز» که با ما خوب نیست. گفتم نه، رجا رانده‌شدگان جمهوری اسلامی هستند، آنها که انقلاب، نظام و قانون را قبول دارند اما به دلایل مختلف حذف شده‌اند. بعد که همه رفتند، آقای مهندس موسوی که ای‌کاش اینجا بود، گفت، مهندس! من امیدوارم که تو از حزب رجا بیرون بیایی. گفتم، من امیدوارم شما هم رئیس‌جمهور شوید، دلم نمی‌خواهد این را بگویم اما می‌ترسم شما هم به حزب رجا بیایید و به هر حال آمد. در حزب رجا آدم‌ها ناامید نیستند، امیدوار هستند. فرهیختگی دارند اما سرکوب‌شده و زیر فشار هستند. راهی که من بعد از شصت و چند سال به آن فکر می‌کنم این است که ما بدون اینکه وساطت خارجی را فکر کنیم، بدون جنگ داخلی و مسلحانه، ما باید جامعه مدنی را تقویت کنیم. هر ریزش و حذفی که در نظام صورت بگیرد، یک رویش برای جامعه مدنی است؛ به شرط اینکه ما اینها را در آغوش بگیریم و همدست شویم. همه دست‌های‌مان را به هم بدهیم و دسته‌گلی را بنا کنیم که نام آن «جامعه بدون حذف» باشد.

متاسفانه حافظه‌شان خوب نیست که این خالص‌سازی از کلیسای قرن ۱۴ شروع شد که هر کسی در آموزه‌های کلیسا تردید می‌کرد، حذف می‌شد و حالا اینها هم دارند خالص‌سازی می‎کنند. هر چه هم که خالص می‌کنند، تنازعات آنها بیشتر خواهد شد. من به این نتیجه رسیده‌ام که جامعه مدنی باید با یک گفتمان فراگیر اینقدر توانمند شود که نظام یکدست‌شده با ما گفت‌وگوی برابر کند. آن موقع موازنه برقرار خواهد شد و در نهایت هم اینطور خواهد شد.

نمونه‌ای از انسان باورمند

سیاستمدارِ مبارزی که سلاح بر زمین گذاشت و قلم به دست گرفت /لطف الله میثمی: خودم را فرزند مصدق، بازرگان و خاتمی می‌دانم

سیدمحمد خاتمی

رئیس‌جمهوری دوره اصلاحات

با سلام و درود به جناب آقای لطف‌الله میثمی و سپاس از عزیزانی که به بزرگداشت این بزرگ‌مرد اقدام کرده‌اند. سخن از میثمی، سخن از اندیشه است و تلاش برای دست‌یابی به اندیشه و باور درست و استقامت و پایمردی در راه بهروزی انسانی که اگر اسیر هوس خود و هوای قدرت‌های زورگو باشد از انسانیت تهی می‌شود. میثمی انسانی است باورمند؛ باور به خدا، باور به کرامت انسان و باور به اینکه مبنای نظم اجتماعی و انتظام امور عدالت باشد؛ عدالتی که نه‌تنها باید بنیاد جامعه باشد که عالم و آدم بر بنیان آن بنیاد شده است و لاجرم جامعه انسانی نیز باید برخوردار از آن باشد. میثمی بزرگوار براساس باور خود زیست و مبارزه کرد و جوانی و آرامش خود را در طوفان حوادث تلخ از دست داد تا کام آدمی و در درجه اول ایرانی با آزادی و بهروزی و کمال شیرین شود.

وی چشمان خود را از دست داد تا چشم ما به روی حقیقت باز شود و دست خود را داد تا دستان انسان خردمند، آزاد و بااراده از زیبایی و نکوئی پر شود. در تمام دوران پس از پیروزی انقلاب نیز از او جز خیرخواهی و دعوت به اصلاح امور ندیده‌ایم. توصیه او به حاکمان همواره این بوده است که عدالت را پاس بدارند و حرمت انسان را نگاه دارند و حقوق شهروندان را تامین کنند و آنچه به مردم توصیه کرده است: آرامش، رعایت نظم و انتظام امور در عین بیداری و مطالبه حقوق خود به مدنی‌ترین شیوه و پرهیز از خشونت‌ورزی بوده است. با وجود همه نامهربانی‌ها چه از جانب هم‌رزمان پیشین خود که از مسیر حق و انصاف منحرف شدند و چه از سوی جمهوری اسلامی که نه‌تنها از دانش و تجربه و خیرخواهی او به شیوه مناسب بهره نبرد بلکه برای او تنگناها نیز ایجاد کرد، وی از مسیر آنچه حق می‌دانست و از راه اعتدال و خیرخواهی منحرف نشد؛ میثمی را بزرگ می‌داریم چون حقیقت، عدالت، ایمان و پاکدستی را بزرگ می‌داریم

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک