آیا عقل زنان، نصف مردان است؟
نوشتاری از مرحوم فضل الله
عصر خبر به نقل از خبرگزاری «حوزه»، موضوع “برابری زن و مرد در اسلام از موضوعات بحث برانگیز در عرصه های فکری و اجتماعی بوده است که شاید بتوان مباحث شهید مطهری در این باب و کتاب ایشان با عنوان نظام حقوق زن در اسلام را از شاهکارهای روحانیت در این عرصه دانست که با نگاهی جامع و با تکیه بر مبانی دینی به این موضوع پرداخته است. علاوه بر مرحوم آیت الله شهید مطهری، علما، فضلا و محققان دیگری نیز به این موضوع پرداخته اند.آنچه در ذیل می آید نوشتاری از مرحوم آیت الله سید محمد حسین فضل الله از علمای لبنان است که ترجمه آن تقدیم خوانندگان ارجمند می گردد:در موضوع [زن و مرد] یکی از مواردی که باید به آن بپردازیم، عقل زن است. آیا خداوند زن را کمعقلتر از مرد آفریده است یا این که نه، زن عین عقل مرد را دارد؛ یعنی قابلیت اندیشه ورزی، رشد، پیشرفت، گام نهادن به وادی معرفت و تعمق در آن را دارد؟عقل زندر میان مردم شایع است که عقل زن، از عقل مرد کمتر است. حتی برخی نسبت آن را نیز تعیین میکنند و میگویند که عقل زن، به نصف عقل مرد نیز نمیرسد. در بعضی از روایات توصیف “ناقصات العقل والدین” هم درباره زنان آمده است. همین معنا در حدیثی از پیامبر(ص) نیز آمده است. آن حضرت در عبارتی به این مضمون به زنان میفرماید: «ما رأیت من ناقصات عقل و دین أذهب للبّ الرجل الحازم من إحداكن، قلنَ: وما نقصان دیننا وعقلنا یا رسول الله؟ قال: ألیس شهادة المرأة مثل نصف شهادة الرجل؟ قلنَ: بلى، قال: فذلك من نقصان عقلها. ألیس إذا حاضت لم تصلّ ولم تصم؟ قلن: نعم، قال: فذلك من نقصان دینها؛ من هرگز مانند شما زنان، ناقص در عقل و ایمان ندیدهام. یک مرد مؤمن و آگاه میتواند به وسیله شما گمراه گردد. یکی از زنان پرسید: ای رسول خدا نقص در عقل و ایمان ما چیست؟ او گفت: آیا شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد نیست؟ گفتند: آری. او گفت: این هم نقص عقل شما … آیا درست نیست که شما زنها نمیتوانید در دوران قاعدگی نه روزه بگیرید و نه عبادت نمائید؟ گفتند: آری… او گفت: این هم دلیل بر نقص ایمان شماست.»(1) همین طور درباره زنان حدیثی از امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغة آمده است که میفرماید آنها «نواقصُ الاْیمان، نواقصُ الْحُظُوظ، نواقصُ الْعُقُول؛ زنان از نظر ایمان و بهره و خرد، کمبود دارند.»(2)، آن حضرت در بیان علت این امر میفرماید که نقصان خرد زن از اینجا روشن میشود که گواهی دو زن با گواهی یک مرد برابری میکند؛ بنابراین گواهی یک زن، با نصف گواهی یک مرد برابری میکند. بهرهشان نیز کمتر است؛ چون بهره مرد دو برابر بهره زن است: «فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیینِ» (3) و نقصان ایمان آنان نیز به برکنار بودن از نماز و روزه در روزهای حیض برمیگردد. میخواهیم آن چه را که در این باره از پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) وارد شده است، مورد بررسی قرار دهیم. سؤال این است: آیا عللی که ذکر شده اند، ثابت میکند که عقل زن از عقل مرد کمتر است؟ یا نه؟*ملاک گواهی عادلانه استوقتی موضوع را بررسی کنیم، به ویژه علت نقصان عقل زن را که میگوید گواهی دو زن با گواهی یک مرد برابری میکند، وقتی به آیات الهی مراجعه کنیم، میبینیم که خداوند میفرماید: «أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى» (4). این آیه در مقام بیان علت تعدد زنان در امر شهادت است. برداشت ما این است که گواهی باید گواهی عادلانه باشد، فرقی ندارد که مرد باشد یا زن؛ زیرا گمراهی میتواند به دلیل فراموشی باشد یا غفلت. گواهی با حس ارتباط دارد نه عقل. دیده است یا ندیده است؟ امکان فراموشی نیز وجود دارد. فرض کنید: انسان چیزی را دیده است، ولی موضوع آن را فراموش کرده است. به همین دلیل از روی غفلت، شهادت میدهد. این مسئله به عقل انسان، چه مرد باشد و چه زن، ربطی ندارد. خداوند متعال در باره آدم میفرماید: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» (5)، در باره برخی از مردان نیز میفرماید: «قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آیاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَكَذَلِكَ الْیوْمَ تُنسَى» (6). حتی بعضی گفتهاند، انسان به دلیل نسیان خود، انسان نامیده شده است. همین مطلب را شاعری چنین سروده است:ما دعوه الإنسان من أنسه لكن دعوه الإنسان من نسیانهانسان به خاطر انس گرفتنش، انسان نامیده نشده است؛ بلکه به خاطر نسیان خود، انسان نام گرفته است.بنابراین نسیان و غفلت، حالتی طبیعی است که میتواند هم برای مرد و هم برای زن، روی دهد. عواملی در درون مرد و زن وجود دارد که باعث میشود انسان چیزی را فراموش کند یا مورد غفلت قرار دهد؛ بنابراین این آیه قرآنی از عقل زن سخن نمیگوید؛ بلکه منظور آیه تأمین عدالت است؛ زیرا در امر قضاوت، شاهد یک عنصر اساسی به شمار میآید. از این رو، شاهد باید عادل باشد و شرط عادل بودن این است که از دقت و بصیرت برخوردار باشد. برخی از دانشمندان گفتهاند که دقت زن از مرد کمتر است؛ بنابراین لازم است که زن دیگری نیز اضافه شود. تا اگر یکی فراموش کرد، آن دیگری به او یادآوری کند. این به معنای عقل ناقص زن نیست؛ چون اگر عقل زن ناقص باشد، افزودن شدن یک زن دیگر، به معنای افزوده شدن یک عقل ناقص به عقل ناقص دیگر است که عقل کاملی به دست نمیدهد. به همین دلیل حرف ما این است که اگر یکی فراموش کرد، معمولاً نباید آن دیگری نیز فراموش کند؛*نقصان عقل به معنای نقصان دقت استبنابراین میتوان چنین اندیشید که مسئله تعدد زنان در مقام گواهی دادن، به خاطر عقل ناقص زن نیست. بلکه برای تأمین عدالت است. شاید شاهد، عادل و مورد اطمینان باشد، ولی ممکن است که به اشتباه بیفتد یا فراموش کند. به این ترتیب نقصان در عقل، به نقصان در دقت تفسیر میشود. در بینه تعدد شاهد لازم است. از این رو با اضافه شدن یک مرد عادل به مرد عادل دیگر، شهادت دو مرد عادل پذیرفته میشود. اگر تعدد شاهد را به نقص عقل تعبیر کنیم، اقتضای آن نقص عقل مرد نیز هست؛ زیرا در شهادت مرد نیز تعدد لازم است و شهادت یک مرد پذیرفته نمیشود.نقصان در بهرهاما بهره اندک که در فرمایش الهی آمده است: «فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیینِ». حقیقت این مسئله در احادیث ائمه (ع) آمده است. در کتاب وسائل الشیعه حدیثی از امام صادق (ع) ذکر شده است: ابن ابى العوجاء درباره این حکم شرعی به یکی از اصحاب امام صادق (ع) اعتراض کرد. گفت: «چرا زن بیچاره که از مرد ضعیفتر است، باید یک سهم از ارث ببرد و مرد که تواناتر است، دو سهم ببرد؟»یکی از اصحاب این سخن را براى امام صادق (ع) نقل کرد. امام در پاسخ فرمود: «إن المرأة لیس علیها جهاد ولا نفقة ولا معقلة ـ أی الدیة ـ وإنّما ذلك على الرجال، فلذلك جعل للمرأة سهماً واحداً وللرجل سهمین؛ براى این که جهاد و نفقه و پرداخت دیه بر عهده زن نیست و بر عهده مرد قرار داده شده است. از این رو برای زن یک سهم و برای مردم دو سهم قرار داده شده است.» (7) در روایت است که امام رضا (ع) نیز در پاسخ به پرسشی فرمود: «علّة إعطاء النساء نصف ما یعطى الرجال من المیراث، لأنّ المرأة إذا تزوّجت أخذت والرجل یعطی، فلذلك وفّر الله على الرجال، وعلّة أخرى فی إعطاء الذكر مثلی ما تعطى الأنثى، لأنّ الأنثى فی عیال الذكر إن احتاجت وعلیه أن یعولها وعلیه نفقتها، ولیس على المرأة أن تعول الرجل ولا تؤخذ بنفقته إن احتاج، فوفّر على الرجال ذلك؛ علت این که از میراث به زنان نصف سهم مردها داده میشود این است که زن چون ازدواج کند، میگیرد ولی مرد دهنده است. به همین جهت بر سهم مردها افزوده شده است؛ و علت دیگر این که سهم مرد دو برابر سهم زن است، این است که زن اگر احتیاج پیدا کند تحت کفالت مرد است و مرد مکلف است امور معاش او را تأمین کند و نفقهاش را بپردازد، اما زن نه مکلف است معاش مرد را تأمین کند و نه در صورتی که مرد محتاج شود، وظیفه دارد نفقه او را بپردازد.»(8) در روایت است که از امام صادق (ع) سؤال شد: «به چه دلیل سهم میراث مرد دو برابر زن شده است؟» حضرت فرمود: «لما جعل الله لها من الصداق؛ برای این که خداوند برای او مهریه قرار داده است.»(9).خلاصه این که خداوند سبحانه و تعالی وقتی از سهم زنان چیزی میگیرد، در برابر آن وظایفی را به عهده مردان قرار میدهد که زنان در قبال آن وظیفهای ندارند. زن وظیفه ندارد که مهریه بدهد. تأمین مخارج زندگی خود، شوهر و فرزندان بر عهده زن نیست. دیه عاقله نیز به عهده زن نیست. دیه عاقله را فقط مردان فامیل میپردازند. نتیجه این که عملاً سهم زن از سهم مرد بیشتر میشود. برای مثال: اگر فردی بمیرد و 3000 دلار از خود به جای بگذارد، سهم مرد(پسر) 2000 دلار و سهم زن(دختر) 1000 دلار است. زن سهم خود را میگیرد و در بانک سرمایهگذاری میکند. وقتی ازدواج کرد، مهریه نیز میگیرد که به اندوختههای او افزوده میشود. در حالی که مدام از سهم مرد کاسته میشود. او باید مخارج زندگی را تأمین کند. حتی در شیر دادن، اگر زن از او مزد بخواهد (البته نباید از مزد زنان شیرده دیگر بیشتر باشد) مرد باید بدهد. از نظر احکام دینی، اگر در عقد ازدواج کار کردن در خانه شرط نشده باشد، زن میتواند از مرد مزد کارهای خود را بخواهد یا این که از روی مهر و محبت، به خواست خود این کارها را انجام دهد. در این صورت آیا سهم زن بیشتر نیست؟ از این رو از باب شوخی همیشه عرض کردهام که این مردان هستند که باید خواهان حقوق برابر با زنان شوند؛ بنابراین نقصانی در بهره زن نیز وجود ندارد.عبادت زن و نقصان در دیناما قضیه برکنار ماندن از نماز خواندن و روزه گرفتن در ایام قاعدگی؛ درست است که به دلیل ترک عبادت در ایام قاعدگی، زنان در بخشی از دین خود دچار زیان میشوند، اما باید توجه داشت که این کار نیز در راستای التزام به دستور الهی برای ترک نماز و روزه در این روزهاست که این نشان از کامل بودن دینشان دارد. به همین جهت میبینیم بسیاری از زنان هنگام حج یا در ماه رمضان، قرصهایی مصرف میکنند که جلوی عادت ماهیانهشان را میگیرد تا مجبور نشوند که روزه گرفتن، نماز خواندن و طواف کردن را ترک کنند. از این بابت نیز دچار مشقات فراوانی میشوند. این نشان دهنده التزام دینیشان است. اگر خداوند آنان از نماز خواندن و روزه گرفتن در روزهای حیض نهی نکرده بود، حتماً زنان نماز میخواندند و روزه میگرفتند.از این رو حرف ما این است که تعبیر نقصان در دین، تعبیری است که باید معنای واقعی آن را از اهلش بپرسیم و یا این که این عبارت به اقتضای آن دوره بیان شده است. ممکن است برخی از تعابیر در یک جامعه، یک معنا و در جوامع دیگری معانی دیگری داشته باشد. از علتهایی که برای نقصان در دین بیان شدهاند، شاید بتوان اینگونه برداشت کرد که منظور نقصان در شکل و تعداد است و نه محتوا که با ماهیت عقل، بهره و دین همخوانی دارد. و الله العالم.تکلیف مشترک و عقل مشترکبنابراین اگر عقل زن از عقل مرد، کمتر بود، تکلیف زن در واجبات و محرماتی که خداوند بر عهده مردم گذاشته است، کمتر از مرد بود؛ زیرا مسئولیت هر کس به میزان عقلی است که دارد. اگر عقل زن کمبود و نقصانی داشت، نمیتوانست عهدهدار مسئولیتهای یک عقل کامل باشد. وگرنه در حقوق او ظلم شده است؛ چون تکلیف مالایطاق است. در حالی که خداوند متعال میفرماید: «لا یكَلِّفُ الله نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا» (10) میبینیم که در همه واجبات و محرمات شرعی مشترک، خداوند میان مرد و زن فرقی نگذاشته است. تنها تفاوتهای موجود، امور مخصوص زنان است؛ مانند حیض و نظایر آن. همینطور نمیتوان گفت چون مرد مسئولیت خانواده را به عهده دارد و زن چنین مسئولیتی ندارد، عقل زنان ناقص است. مسئولیت نداشتن زن برای خود دلایلی دارد. از جمله این که زن به حاملگی، شیر دادن، عادت ماهیانه و امثال آن مبتلاست. در مجموع این مسائل باعث میشود که با توجه به شرایط جسمی، در زندگی خانوادگی مسئولیتهای کمتری نسبت به مرد داشته باشد؛ چون این موارد، بیشتر با تواناییهای جسمی و بدنی ارتباط دارد تا تواناییهای عقلی و …از این رو در مسائل منفی و مثبت، خداوند به صورت یکسان از زن و مرد سخن میگوید. میفرماید: «الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ» (11)، «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیدِیهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِنْ الله» (12)، در حالت انحراف نیز میان زن و مرد فرقی نمیگذارد. وقتی به رهنمودهایی که خطاب به زن و مرد ایراد شدهاند، نگاه کنیم، میبینیم که مرد و زن برابر هستند: «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى الله وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یكُونَ لَهُمْ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یعْصِ الله وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِینًا» (13)، در نظام پاداش برای عمل صالح نیز برابر هستند. خداوند میفرماید: «أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى» (14).زن، در کسوت الگوی بشریدر سوره احزاب، وقتی خداوند از زنان و مردان مبارز سخن میگوید، از نظر دستاوردهای مثبت عمل صالح، خداوند زن و مرد را برابر میداند. میفرماید: «إنّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِینَ الله كَثِیرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ الله لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا» (15) به فرض اگر زن از مرد کمتر بود، نباید اجر و پاداشی برابر میداشت. در ادامه احادیثی از پیامبر اسلام (ص) و ائمه (ع) ذکر خواهد شد که میگویند خداوند به هر کسی به اندازه عقل او پاداش میدهد. اگر زن، عقلی کمتر از مرد داشت، به پاداشی برابر با مرد نمیرسید.در جنبهای دیگر، خداوند برای مؤمنان و غیر مؤمنان مثال میزند؛ چرا که مثال بیانگر نمونههایی بشری هستند که فکر و اندیشه را (به مخاطب) میرسانند. فرقی ندارد که این اندیشه مثبت باشد یا منفی. میبینیم خداوند برای زنان و مردان با ایمان و زنان و مردان کافر، دو نمونه را ذکر میکند. میفرماید: «ضَرَبَ الله مَثَلا لِلَّذِینَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَینِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُمَا مِنْ الله شَیئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ» (16). خداوند این دو زن را به عنوان نمونه برای زنان و مردان کافر مثال میزند و فرقی میان مرد و زن قائل نمیشود.در جنبه مثبت نیز خداوند مثال میزند. میفرماید: «وَضَرَبَ الله مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنْ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (17) یعنی: ای مردان مؤمن! ای زنان مؤمن! این فرد یک نمونه فرد با ایمان است که میتواند در راه خدا و آخرت به همه چیز نه بگوید. این زن باید الگویی برای مردان و زنان باشد. این زن به ثروت، حاکمیت و نعمتها نه میگوید؛ زیرا نمیخواهد در کنار انسان کافر زندگی کند. میخواهد که خداوند از او راضی شود و او را وارد بهشت کند. کدام عقل از عقل او بزرگتر است. خردی که معایب و مزایا را بررسی میکند، سود و زیان را میسنجد، او به فکر کردن بسنده نمیکند بلکه این فکر را به تصمیمی تبدیل میکند که بر سراسر زندگی او حکمفرما باشد.خداوند در باره حضرت مریم (س) چنین میفرماید: «وَمَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنْ الْقَانِتِینَ» (18). او را که نمونهای والا بود، خداوند متعال از میان همه زنان دو جهان برگزید و فرشتگان این چنین او را مورد خطاب قرار دادند: «یامَرْیمُ اقْنُتِی لِرَبِّكِ وَاسْجُدِی وَارْكَعِی مَعَ الرَّاكِعِینَ» (19) و میبینیم «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَكَرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا» (20). این زن، سختترین شرایط را پشت سر گذاشت و توانست ثابت و استوار باقی بماند. خداوند هم از زنان و مردان با ایمان میخواهد به او اقتدا کنند؛ زیرا مریم نمونه پاکدامنی، التزام، تصدیق کتاب الهی و خشوع و خضوع در برابر خداوند بود.*عقلی فزونتر از عقل مرداندر جای دیگر نیز از ملکه سبا سخن گفتهام. او کافر بود و قوم او نیز در برابر خورشید سجده میکردند. هدهد که از کارگزاران سلیمان بود، این قضیه را برای آن حضرت گزارش کرد. گفت: «وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا یسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ الله وَزَینَ لَهُم الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنْ السَّبِیلِ فَهُمْ لا یهْتَدُونَ» (21). زنی را دیدم که همراه قوم خود، خورشید را میپرستند و از برنامههای شیطان پیروی مینمایند. این زن ثروت و امکانات فوقالعادهای در اختیار دارد. تخت بزرگی دارد که روی آن مینشیند و در میان مردم حکم صادر میکند. قرآن کریم روش خاصی برای بیان کفر، تمرد در بر خداوند متعال و شرک ورزیدن به او دارد. از این رو ضمن نفی این پدیده، چنین میفرماید: «أَلا یسْجُدُوا لله الَّذِی یخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَیعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ* لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» (22). قرآن به روش خاص خود نمیگذارد که اندیشههای نادرست در ذهن انسان جای بگیرد. در هر جایی که سخن از این پدیده منفی است، قرآن کریم از این روش استفاده میکند. «قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنْ الْكَاذِبِینَ * اذْهَب بِكِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهِ إِلَیهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا یرْجِعُونَ» (23) مانند یک پستچی، این نامه را برایشان ببر، با کسی روبرو نشو و در حضور جمع این نامه را به آنان عرضه کن. نامه به ملکه سبا رسید و او نیز نامه را خواند. چه واکنشی از خود نشان داد؟ «قَالَتْ یا أَیهَا المَلأُ إِنِّی أُلْقِی إِلَی كِتَابٌ كَرِیمٌ» (24). ملکه سبا که با اطرافیان خود مشورت میکرد و در مسائل مهم از آنان نظرخواهی مینمود، احساس کرد مردی که برای او نامه فرستاده است، فرد برجستهای است: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ألاّ تعلوا علی وأتونی مسلمین» (25)؛ یعنی من قدرت دارم و هیچ کس را یارای مقاومت در برابر قدرت من نیست. از شما میخواهم که مسلمان شوید. طبیعی است وقتی مسلمان شوید، به حاکمیت من که حاکمیت حق و ایمان است، تن خواهید داد. «قَالَتْ یا أَیهَا المَلأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُون» (26). برای تصمیمگیری حضور یابید؛ زیرا شما بزرگان و نخبگان قوم هستید.به نظر میرسد که این مردم، با خردهای خود نمیاندیشیدند. فکر میکردند نقش آنان برای ملکه و دولت این است که از قدرت خود علیه تجاوزگران استفاده کنند. ملکه از آنان خواسته بود که عقل خود را به کار بیندازند، اما آنان زور بازوی خود را نشان میدادند: «قَالُوا نَحْنُ أُوْلُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِیدٍ وَالأَمْرُ إِلَیكِ فَانظُرِی مَاذَا تَأْمُرِینَ» (27). ملکه سبا وقتی دید که حضور آنان فایدهای در برابر ندارد، خود اقدام به تصمیمگیری کرد: «قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ یفْعَلُونَ * وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیهِمْ بِهَدِیةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ» (28). اظهار داشت که این فرد یا پادشاه است یا پیامبر. اگر پادشاه باشد، هدیه را میپذیرد؛ زیرا هدیه فرستادن را نوعی صلح یا خضوع به حساب میآورد. از این رو میتوانیم مشکل او را این گونه حل کنیم؛ اما اگر پیامبر باشد، خواستار سیطره بر کشور و مملکت ما نیست، بلکه خواستهاش این است که بر اندیشه ما سیطره یابد تا به جای پرستش خورشید، به خداوند تسلیم شویم. «فَلَمَّا جَاءَ سُلَیمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِی بِمَالٍ فَمَا آتَانِی الله خَیرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیتِكُمْ تَفْرَحُونَ * ارْجِعْ إِلَیهِمْ فَلَنَأْتِینَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ» (29)؛ زیرا آنان طرح پیشنهادی مرا رد کردهاند. سرانجام ملکه سبا احساس کرد که تهدید جدی است. از این رو به همراه قوم خود، به دیدار سلیمان رفت و با او وارد گفتگو گردید. سلیمان نیز بعد از اثبات خرافه بودن سجده در برابر خورشید، او را به پرستش خداوند متعال فراخواند. ملکه نیز در پایان اظهار داشت: «قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لله رَبِّ الْعَالَمِینَ» (30). او در محاسبات فکری خود تجدید نظر کرد و جایگاه خود را پیدا نمود. از این رو، به مانند ابتدا، بعد از اندیشهای عمیق، همراه سلیمان به خداوند ایمان آورد.این نمونه، برای ما ثابت میکند که زنان میتوانند خیلی عاقلتر از مردان باشند؛ چون ملکه سبا از مردان قوم خود میخواهد که برای حل مشکل جدیدی که حاوی بیم و تهدید است، با او همفکری کنند؛ اما آنان فکری در اختیار او قرار نمیدهند. این ملکه سباست که فکر مطرح میکند، برنامهریزی مینماید و سرانجام به ایده سلیمان باور مییابد. اگر زن ناقص است، چرا خداوند زن نمونهای را به ما ارائه میدهد که عقلی افزونتر از عقل مردان دارد؟با توجه به مطالبی که ذکر گردید، برداشت ما این است، این که در فقه اسلامی آمده است که زن شایستگی رهبری را ندارد، به خاطر حدیث ضعیف السندی از پیامبر (ص) است که فرموده است: «لا یفلح قوم ملكتهم امرأة أو ولیتهم امرأة؛ قومی که یک زن، عهدهدار پادشاهی و ولایت آنها باشد، رستگار نمیشوند.» که البته محل تأمل است.مسئله قوامیتبرخی ادعا کردهاند قوامیت مردان بر زنان، دلیلی بر ناقص بودن عقل زن است. خداوند میفرماید: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ الله بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» (31). بعضی از علما قوامیت را به معنای ریاست و رهبری گرفتهاند. حتی برخی از مفسران و در طلیعه آنان علامه طباطبایی (ره) صاحب تفسیر المیزان معتقد است که قوامیت مرد بر زن در همه چیز است؛ اما ما در کتاب “تفسیر من وحی القران” خود نظر ایشان را مورد مناقشه قرار داده و گفتهایم که قوامیت، به چارچوب زندگی زناشویی اختصاص دارد و قوامیت به معنای مدیریت است؛ یعنی اولاً از نظر شرایط جسمی، وضعیت مرد به گونهای است که بهتر از زن میتواند عهدهدار مسئولیتهای مالی زندگی زناشویی شود و ثانیاً این مرد است که مخارج مالی خانواده را تأمین میکند.به نظر ما غیر از ازدواج، هیچ حالت دیگری وجود ندارد که در آن بر مرد واجب باشد، مخارج زن را تأمین کند. دیگر این که ولایت پیامبر (ص) و ائمه (ع) بر همه مردم است و هیچ فرقی میان مردان و زنان نیست. همین طور ولایت فقیه و همین طور ولایت پدر؛ زیرا او بر فرزندان مذکر و مونث خود ولایت دارد. از این رو ولایت مرد بر زن، فقط به خاطر این است که زن، همسر اوست. برای این است که مرد مدیر خانه است. لذا آنگونه که برخی معتقدند، مسئله قوامیت فراگیر نیست. بلکه به زندگی زناشویی اختصاص دارد و مرد غیر از تأمین مخارج و حق طلاق، خصوصیت دیگری ندارد. این که خداوند میفرماید: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیهِنَّ دَرَجَةٌ» (32) برای تأمین مخارج و طلاق است. به نظر فقها غیر از این، ارزش دیگری برای نشان دادن این درجه وجود ندارد.زن و زندگی احساسیبرخی نیز این آیه قرآنی را دستاویز قرار دادهاند که خداوند میفرماید: «أَوَمَنْ ینَشَّأُ فِی الْحِلْیةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیرُ مُبِینٍ» (33)؛ یعنی تربیت زن به گونهای است که لباسهای جذاب میپوشد و از زر و زیور استفاده میکند و به زینت و نظایر آن تمایل دارد. ولی این نیز سبب نمیگردد که زن کمتر از مرد قرار بگیرد؛ زیرا همانگونه که از آیه کریمه برمیآید، این مسئله به ماهیت زن یا منش اسلام، بر نمیگردد، بلکه فضای سنتی جامعه است که سبب میشود که زن از این پوششها و زینتها استفاده نماید.نکته دیگری که باید مورد بررسی قرار دهیم این است که در گذشته عموماً زن از فضای آموزش به دور بود و زندگی بیاهمیتی میگذراند. زن مانند انسانی درجه دو و سه بود. اما به محض این که به میدان علم، تجربه و مسئولیتپذیری پا گذاشت، به موفقیتهای افزونتری دست یافت و بیش از پیش خود را ثابت کرد.میبینیم که زنان به رغم برخی اشتباهات، ریاست دولتها را به عهده گرفتهاند و به سطوح مدیریتی بسیاری از دستگاهها راهیافتهاند؛ یعنی این که زن میتواند پیشرفت کند و در حد و اندازه خود، دستاوردهایی نیز داشته باشد. حرف ما این است که در همه زمینهها، شرایط به گونهای فراهم شده است که زن در عرصههای معرفتی و مدیریتی و … رشد و پیشرفت کند. این یعنی زن مانند مرد توان پیشرفت فکری، مدیریتی و رهبری را دارد. گاهی ممکن است زن برتر از مرد باشد و گاهی ممکن است مرد از زن برتر باشد و گاهی دیگر نیز ممکن است با هم برابر باشند.خلاصه این که تا هنوز برای ما ثابت نشده است که عقل زن از عقل مرد کمتر است؛ اما در ارتباط با ضعف زن باید گفت که خداوند متعال از ضعف زن سخن نرانده است، بلکه از ضعف انسان سخن گفته است: «وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا» (34). خداوند از انسان میخواهد که تسلیم این ضعف نشود، بلکه بکوشد تا عناصری را در درون خود تقویت کند که سبب رهایی او از این ضعف گردند. مرد و زن باید با هم در این زمینه تلاش کنند. اینها چیزهایی بود که دوست داشتیم در باب جایگاه عقل در شخصیت زن، بدان بپردازیم.