آیا ظریف و کری برنده جایزه صلح نوبل میشوند؟
با نزدیک شدن به زمان اعلام برنده جایزه صلح نوبل در تاریخ ۶ اکتبر، گمانه زنی رسانهها در خصوص برنده یا برندگان این جایزه افزایش چشمگیری یافته است.
خبرگزاری مهر: تاریخ جایزه صلح نوبل با واقعیتهایی همراه است که شائبه سیاسی بودن برخی انتخابهای کمیته مربوطه را تقویت میکند. در حالی که اسامی قابل توجهی همچون مارتین لوتر کینگ، مادر ترزا، لخ والسا و نلسون ماندلا در میان برندگان جایزه صلح نوبل در طول تاریخ به چشم میخورد، از سوی دیگر افرادی نیز دیده میشوند که نه تنها برنده شدن آنها، بلکه حتی نامزد شدن آنها برای جایزهای که به نام «صلح» است تعجب برانگیز است.
سال ۱۹۷۳
در سال ۱۹۷۳ میلادی، جایزه صلح نوبل به طور مشترک به وزیر امور خارجه وقت آمریکا هنری کیسینجر و نماینده ویتنام لیدوکتو تعلق گرفت. خودداری لی دوک تو از دریافت جایزه به همراه کیسینجر گویای این واقعیت است که تا چه حد این جایزه دستخوش اهداف سیاسی است. لی دوک تو سابقه ای طولانی در مبارزه با قدرتهای غربی داشت و در همین مبارزات بارها به زندان نیز افتاده بود. پس از شکست فرانسه در این کشور و خروج آنها، ویتنام به دو بخش تقسیم شد که دولت بخش جنوبی مورد حمایت آمریکا بود. زمانی که در سال ۱۹۶۸ آمریکا تصمیم گرفت با ویتنام شمالی مذاکره کند، لی دوک تو نمایند کشور خود شد تا با کیسینجر پای میز مذاکره بنشیند. این مذاکرات چندان موفق نبود تا اینکه در روز کریسمس، آمریکا به دستور کیسینجر هانوی را بمباران کرد تا ویتنامیها وادار به پذیرش آتش بس شوند. کمتر از یک سال بعد، او و کیسینجر به دلیل همین آتش بس برنده جایزه صلح نوبل شدند! اما لی دوک تو حاضر نشد به همراه کسی که آتش بس را نقض کرده و ویتنام را بمباران کرده است این جایزه را بگیرد.
سال ۱۹۷۸
کمتر از ۵ سال بعد، نمونه دیگری از همین شیوه انتخاب برندگان جایزه تکرار شد و رییس جمهور وقت مصر انور سادات و نخست وزیر رژیم صهیونیستی مناخیم بگین به طور مشترک جایزه صلح را از آن خود کردند. این جایزه به دلیل امضای معاهده کمپ دیوید به آنها داده شد. این توافق نتیجه ۱۲ روز مذاکرات محرمانه دو طرف در کمپ دیوید بود و سرانجام در کاخ سفید آمریکا و در حضور جیمی کارتر به امضا رسید. توافقی که مشتمل بر دو چارچوب بود که یکی از آنها درباره قلمرو فلسطینیان بود و بدون اطلاع و حضور آنها در مذاکرات برای آنها تصمیم گرفته شده بود. جالب اینجاست که این توافق با مخالفت و محکومیت از سوی سازمان ملل روبرو شد.
چارچوب دوم این معاهده نیز توافقاتی بود که منجر به امضای قرارداد سازش مصر و رژیم صهیونیستی شد. توافق سادات در شرایطی بود که جهان اسلام در مقابله با اسراییل وحدت نظر داشت و سادات تنها به آزادسازی سرزمینهای خود در صحرای سینا که در جریان جنگ شش روزه اشغال شده بود اکتفا کرد. البته همین خیانتهای او بود که منجر به ترور او توسط خالد اسلامبولی شد.
به هر ترتیب، جایزه صلح این سال به نخست وزیر یک رژیم اشغالگر و رییس جمهور کشوری که برای مردم کشور دیگری تصمیم گرفته بود اعطا شد. جالب اینجاست که کارتر نیز دو دهه بعد در سال ۲۰۰۲ برنده همین جایزه شد.
سال ۱۹۹۴
درحالی که سادات و بگین با ادعای کمک به صلح در خاورمیانه برنده جایزه نوبل اعلام شده بودند، گذر زمان نشان میداد که این انتخاب چیزی جز یک تصمیم سیاسی برای صحه گذاشتن بر معاهده کمپ دیوید نبوده است. چرا که تنش بین فلسطینیان و رژیم اشغالگر قدس همچنان ادامه داشت. تا اینکه در سال ۱۹۹۴ بار دیگر این جایزه به دلیل «تلاش برای ایجاد صلح در خاورمیانه» به یاسر عرفات، شیمون پرز و اسحاق رابین تعلق گرفت. به همین خاطر پس از مرگ شیمون پرز در هفته گذشته، بسیاری از رسانههای جریان اصلی غرب، از او به عنوان «صلح آفرین» یاد میکردند.
«شیمون پرز هرگز صلح آفرین نبود. هرگز صحنه ریخته شدن خون و سوختن بدنهای پناهندگان قانا را از یاد نمی برم»، این اولین جملهای است که روزنامهنگار شناخته شده غربی، رابرت فیسک، پس از مرگ پرز نوشت. تنها دو سال بعد از دریافت جایزه صلح نوبل، شیمون پرز شخصا دستور حمله به اردوگاه پناهندگان سازمان ملل در روستای قانا را صادر کرد. ۱۰۶ نفر که بیش از نیمی از آنان کودکان بودند جان خود را از دست دادند و ۱۱۶ نفر از مردم بیدفاع و مطلوم زخمی و مجروح شدند.
رابرت فیسک که در زمان حمله بیرون از اردوگاه بوده است، این واقعه تلخ را اینگونه به یاد میآورد: «وقتی خبر مرگ شیمون پرز به گوش دنیا رسید، همه فریاد «صلح آفرین» سر دادند! اما وقتی من این خبر را شنیدم، به یاد خون و آتش و کشتار افتادم. من دستاورد او را دیده بودم: کودکان تکه تکه شده، پناهندگانی که جیغ و فریاد میزدند، بدنهای سوخته. نام این محل قانا بود و اغلب ۱۰۶ کشته این اتفاق – که نیمی از آنان کودکان بودند – اکنون زیر خاک اردوگاه سازمان ملل هستند؛ همان جایی که در سال ۱۹۹۶ توسط بمباران اسراییل تکه تکه شده بودند. من سوار ماشین سازمان ملل و درست بیرون از همین روستا بودم. موشکها از بالای سر ما زوزه کشان عبور کردند و بر سر پناهندگانی که تنگاتنگ هم در این اردوگاه جای گرفته بودند فرود آمدند. تنها ۱۷ دقیقه طول کشید.»
اگر چه پرز در آن سال ادعا کرده بود مملو بودن اردوگاه از پناهندگان «شگفتی تلخی» برایشان بوده است، اما همانطور که فیسک عنوان کرده، «این حرف دروغ بود. اسراییل از زمان تهاجم ۱۹۸۲ سالهای سال این اردوگاه را اشغال کرده بود. آنها تصاویر ویدئویی اردوگاه را در اختیار داشتند و حتی یک پهپاد در همان زمان بر فراز اردوگاه در پرواز بود؛ البته آنها منکر این امر بودند تا اینکه یکی از سربازان سازمان ملل ویدئوی پهپاد را در اختیار من گذاشت و در رسانهها منتشر نمودم. سازمان ملل متحد بارها به اسراییل اعلام کرده بود که این اردوگاه مملو از پناهندگان است.»
در واقع جایزه صلح نوبل به کسی تعلق گرفته بود که ادعای تلاش او برای ایجاد صلح به مرگ مظلومانه ۱۰۶ نفر در اردوگاه قانا منجر شد. جالب اینجاست که دیگر برنده این جایزه، یعنی یاسر عرفات نیز به مرگ مشکوکی مرد که گمان میرود نتیجه مسمومیتی است که رژیم صهیونیستی باعث آن بوده است.
سال ۲۰۰۹
باراک اوباما، چهل و چهارمین رییس جمهور آمریکا، در این سال به دلیل «تلاشهای خارق العادهاش برای تقویت دیپلماسی بینالمللی و همکاری بین مردم» برنده جایزه صلح نوبل شد، در حالی که در آن زمان کمتر از ۸ ماه از ریاست جمهوری او میگذشت. از دیگر دلایلی که برای اعطای جایزه به او برشمرده بودند، «حمایت او دیدگاه جهان عاری از سلاح هستهای و طرفداری او از گفتگو و همکاری بین ادیان، ملیتها، نژادها و طیفهای سیاسی» بود. علاوه بر این، به اعتقاد کمیته انتخاب نوبل، اوباما کمک زیادی به روابط جهان اسلام و غرب کرده بود.
به ادعای کمیته نوبل، او تمام این کارها را طی ۸ ماه ابتدایی ریاست جمهوری خود انجام داده بود! در میان موارد فوقالذکر، تنها سخنرانی او در دانشگاه قاهره در خصوص بهبود روابط مسلمانان و غرب در این زمان اتفاق افتاده بود. به عبارت دیگر، جایزه صلح نوبل تنها برای شعارها و حرفهای اوباما، و نه اقدامات او، به وی داده شده بود.
با توجه به تجربه سال ۱۹۹۴، بهتر است نگاهی به سیاست خارجی و عملکرد باراک اوباما نیز داشته باشیم. اولین وزیر امور خارجه او و نامزد کنونی دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری، هیلاری کلینتون، در کتاب خود «انتخابهای دشوار» اذعان میکند که آمریکا از تغییر رژیم و کودتای سال ۲۰۰۹ در هندوراس حمایت کرده است و از برکناری رییس جمهور منتخب این کشور، مانوئل زلایا، ابراز خرسندی میکند.
او همچنین اعتراف نموده است که در دوران وزارت او ایالات متحده از شکلگیری گروههای افراطی و تروریست در خاورمیانه حمایت کرده است و البته شاهد بودیم که نمونهای از آن منجر به اتفاقات بنغازی و کشته شدن سفیر آمریکا در لیبی شد. البته شکلگیری داعش نیز دستاورد همین دوران است. در مصاحبهای در سال ۲۰۱۵، رییس سابق آژانس اطلاعاتی دفاع آمریکا مایکل فلین صراحتا اعتراف کرده بود آمریکا «تعمدا» اجازه داد گروههای افراطی داعش و النصره در عراق و سوریه شکل بگیرند «تا دولت اسد در سوریه را تضعیف کنند.» اسناد محرمانهای که در همین ایام منتشر شد نیز گویای همین واقعیت بود که آمریکا از سال ۲۰۱۲ از شکلگیری این گروهها اطلاع داشته و اقدامی برای جلوگیری از آنها نکرده است.
اوکراین نمونه دیگری از تغییر رژیم توسط آمریکا و با استفاده از برنامههای به اصطلاح ترویج دموکراسی از طریق تزریق پول به سازمانهای مردمنهاد بود تا انتخابات این کشور را تحت تاثیر قرار دهند؛ کما که پیش از این نیز انقلابهای رنگی در این منطقه با حمایت آمریکا شکل گرفته بود. جالب اینجاست که اوباما و دولت او پس از تغییر دولت اوکراین و انتصاب مهره خود در این کشور، حاضر به پذیرش نتیجه رفراندوم کریمه و رای اکثریت مردم به الحاق این بخش از اوکراین به روسیه نشدند.
نمونه دیگر این مداخلات در خاورمیانه و اوج آن در جریان انقلابهای بیداری اسلامی رخ داد. بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی و برنامه کمکهای مالی آمریکا برای نهادهای غیردولتی، ابزار ایالات متحده آمریکا برای تزریق میلیونها دلار پول به سازمانهای مردمنهاد و فعالان کشورهایی چون لیبی، مصر، لبنان، بحرین، تونس و غیره بود. به عنوان نمونه مستندات مطالعات دانشگاهی نشان میدهد اعتراضاتی که منجر به سقوط محمد مرسی در مصر شد، عمدتا توسط سازمانها ی مردمنهاد و فعالانی هدایت میشد که بلاواسطه از این نهادهای آمریکایی تغذیه فکری و مالی میشدند. برخی از این سازمانهای مردمنهاد همان تشکلهایی بودند که در سال ۲۰۱۱ بیش از ۴۰ نفر از آنها به دلیل روابط مالی غیرقانونی با آمریکا بازداشت و ممنوع الخروج شدند و برخی دیگر نیز در ماه گذشته میلادی با حکم جلب و توقیف اموال روبرو شدند.
سودان دیگر قربانی سیاستهای مردی بود که در سال ۲۰۰۹ جایزه صلح نوبل را برده بود. سیاست دولت اوباما منجر به دوپاره شدن این کشور شد و نتیجه آن فقر و مشکلات کنونی سودان و سودان جنوبی است.
باراک اوباما که سخنان او در خصوص جهان عاری از سلاح هستهای مورد تحسین قرار گرفته بود، اکنون به دنبال نوسازی تجهیزات سلاح هستهای این کشور است و به حمایت خود از رژیم صهیونیستی، پاکستان و هند که از پیوستن به معاهده عدم گسترش سلاح هستهای سرباز میزنند و کلاهکهای هستهای زیادی نگهداری میکنند ادامه میدهد. در عین حال، فردی که گفته میشد طرفدار گفتگو و همکاری ادیان و فرقههاست، اکنون رکورد فروش سلاح به عربستان را شکسته است و ۱۱۵ میلیارد دلار سلاح به کشوری فروخته است که مامن گروههای افراطی و تندور است و خاستگاه گروههای تکفیری وهابی است و منشا تفرقه افکنی و ایجاد اختلاف بین ملتهای مسلمان است. ماه گذشته میلادی بود که همایش بزرگی در شهر گروزنی چچن با موضوع اهل سنت و اینکه چه کسانی اهل سنت هستند برگزار شد و علیرغم دعوت از فرق مختلف اهل سنت و چهرههایی از الازهر، هیچ شخصیتی از جریان وهابی عربستان سعودی دعوت نشده بود تا شرکت کنندگان این همایش به صراحت اعلام نمایند که وهابیت را بخشی از اهل سنت و اسلام نمیدانند.
اکنون که این احتمال وجود دارد جان کری و مجمد جواد ظریف برندگان جایزه صلح نوبل امسال باشند، تعجبی نخواهد داشت اگر واقعا این گمانه زنی محقق شود تا جان کری و دولت اوباما در روزهای پایانی دولت خود بتوانند مهر تاییدی برای برجام بگیرند تا به عنوان تنها میراث آبرومندانه دوران تصدی خود به ثبت برسانند.
شاید روز پنجشنبه اعلام کنند که کری به دلیل کمک به صلح جهانی برنده جایزه صلح نوبل شده است؛ ولو اینکه او گروههای تروریستی و تکفیری حاضر در سوریه را در مذاکره با روسیه نمایندگی کند؛ ولو اینکه مذاکرات او با روسیه منجر به حمله مستقیم هواپیماهای آمریکا به ارتش سوریه شود؛ حتی اگر کشور او و سیاستهای او از گروههای وابسته به القاعده و النصره که از سوی سازمان ملل و خود آمریکا به عنوان تروریست شناخته شدهاند، حمایت کند. کری میتواند شخصیتی صلح آفرین تلقی شود، حتی اگر از تجاوز عربستان سعودی به یمن و کشتار هزاران زن و کودک و انسان بیگناه حمایت کرده باشد.
واقعیت این است که توافق هستهای ایران که گمان میرود به خاطر آن جان کری و ظریف برنده جایزه نوبل شوند، مشابه سال ۱۹۷۳ است که یکی از برندگان کاری جز نقض توافق نکرده بود و شایسته جایزه شناخته شده بود. در توافق هستهای نیز آمریکاییها هنوز از انجام تعهدات خود به طور کامل سر باز میزنند و اجازه ندادهاند برجام به صورت کامل اجرا شود.
بنابر این، تعجبی نخواهد داشت اگر جان کری نیز به جمع انتخابهای سیاسی کمیته نوبل اضافه شود و وزیر خارجه کشوری چون آمریکا که تقریبا به هر بخشی از دنیا تجاوز کرده است، در کنار وزیر خارجه کشوری چون ایران که دست کم در طول یک قرن اخیر به هیچ کشوری حمله نکرده است به عنوان برنده جایزه صلح نوبل اعلام شوند.