سرشماری به سبک ایرانیها
سرشماری عمومی نفوس و مسکن در ایران، بزرگترین سرشماری کشور است. این سرشماری به دلیل گستردگی از گذشته تا به امروز با روایتها و سخنانی همراه بوده و عده ای بر این باورند که آمارهای به دست آمده قابل اتکا نیست. یک مامور سرشماری در گفتوگو با «آرمان امروز» میگوید: «روزهای اول کارم روزهای حیرت بود. باید مامور سرشماری باشید تا بتوانید مدت کمی با هر خانواده زندگی کنید و متوجه کثرت حتی در فاصله چند خانه باشید؛ کثرتی از هر جنس.»
روزنامه آرمان امروز – رامین علیزاده: سرشماری عمومی نفوس و مسکن در ایران، بزرگترین سرشماری کشور است. این سرشماری به دلیل گستردگی از گذشته تا به امروز با روایتها و سخنانی همراه بوده و عده ای بر این باورند که آمارهای به دست آمده قابل اتکا نیست. یک مامور سرشماری در گفتوگو با «آرمان امروز» میگوید: «روزهای اول کارم روزهای حیرت بود. باید مامور سرشماری باشید تا بتوانید مدت کمی با هر خانواده زندگی کنید و متوجه کثرت حتی در فاصله چند خانه باشید؛ کثرتی از هر جنس.» با وجود تاکید بر این مساله که نخستین سرشماری در ایران به سال ۱۳۳۵ برمی گردد، اما تاریخ نشان میدهد که نخستین درگیریهای ما با آمار و ارقام به سال ۱۲۳۱ خورشیدی و اواخر صدارت میرزا آقاخان نوری مربوط است. در آن سال جمعیت، تعداد منازل وساختمانهای شهر تهران مورد شمارش قرار گرفت. رفتهرفته شیوههای سرشماری تغییر کرد و یک معلم ریاضی در مدرسه دارالفنون سرشماری از جمعیت شهر تهران را با استفاده از شیوههای جدید انجام داد. این سرشماری به وسیله نقشه شهر که مدتی قبل توسط خود او تهیه شده بود انجام شد و جمعیت تهران را در سال ۱۲۴۶، بالغ بر ۱۵۵۷۳۶ نفر اعلام کرد. این آمار و ارقام اولین عددهایی است که از تهران به دست آمد. بعدها نیز سرشماری تعداد ابنیه، نفوس و… انجام شد که این مسائل، نیاز به داشتن ادارهای برای ثبت این آمار و ارقام را به همگان ثابت کرد و در سال ۱۲۹۷ به منظور ثبت وقایع چهارگانه، اداره ثبت احوال كشور تاسیس شد. در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۱۸ قانون سرشماری به تصویب مجلس شورای ملی رسید و بلافاصله اولین سرشماری در اول تیر ۱۳۱۸ در کاشان با رعایت نکاتی که شورای عالی آمار مقرر داشته بود به عمل آمد. یک سال بعد تبریز سرشماری شد و پس از آن یزد، کرمان، شیراز و… سرشماری شدند. در سال ۱۳۲۰ برنامه سرشماری سایر شهرها تنظیم شد و تا شهریور همان سال سرشماری ۳۲ شهر انجام گرفت. در اسفند ۱۳۳۱ با کمک اداره همکاریهای فنی آمریکا در ایران سازمان همكاری آمار عمومی تشكیل شد. در این سال اداره آمار و سرشماری از اداره كل آمار و ثبت احوال منتزع و به سازمان همكاری آمار عمومی ملحق شد. به این ترتیب برای اولین بار سازمانی كه به طور خاص وظیفه جمعآوری آمار را بر عهده داشت، به وجود آمد. با تشكیل اداره كل آمار عمومی اولین سرشماری عمومی كشور در سال ۱۳۳۵ توسط این اداره به مرحله اجرا درآمد. طرح مزبور پس از آزمایش در هفت شهر کاشان، آبادان، خرمشهر، ارومیه، سبزوار، دشت میشان و زابل و سرانجام در تمام کشور اجرا شد. این سرشماری نخستین سرشماری عمومی نفوس و مسکن به صورت علمی بود که توسط مرکز آمار ایران انجام شد. پس از سرشماری ۱۳۳۵ مقرر شد این کار هر ده سال یکبار در کشور انجام شود. این کار تا سال ۱۳۸۵ به طور مرتب انجام شد و در آن سال تصمیم بر آن شد که سرشماری هر پنج سال یکبار انجام شود. سرشماری نوعی عکس گرفتن از وضع اقتصاد کشور است، عکس امروز با ۱۰ سال پیش بسیار فرق میکند، بنابراین سرشماری ۵ ساله میتواند عکسی نزدیکتر به واقعیت از وضع اقتصاد جامعه نشان دهد. روند تحولات جامعه مانند تولد، ازدواج، فوت، طلاق، ساخت و ساز، دانشآموختگی از دانشگاه، مهاجرت بین استانی حتی تقسیمات کشوری به حدی شده که وقتی هر ۱۰ سال یک بار از جامعه عکسی تهیه میشود، نمیتوان آنها را به خوبی مقایسه کرد؛ بنابراین سرشماری ۵ ساله میتواند به واقعیت نزدیکتر باشد و شاخصهای واقعیتری در اختیار تصمیم گیران جامعه قرار دهد. در بسیاری از کشورها مانند استرالیا، ژاپن، کانادا، کره جنوبی و نیوزیلند سرشماری ۵ ساله انجام میشود. سرشماری ۹۵، فرمی متفاوتتر از گذشته به خود گرفته است. تفاوت اول حاصل از ورود فضای مجازی به سرشماری امسال است و کشور ما در رتبه سوم سرشماری اینترنتی در جهان نشست. دومین تفاوت، حذف کاغذ و ورود تبلت است که اقدامی پسندیده در راستای حفظ محیط زیست قلمداد میشود.
روایتی از سرشماری ۱۳۵۵
«شهریور سال ۱۳۵۵ مرکز آمار ایران اعلام کرد آبانماه، سرشماری عمومی نفوس و مسکن را به اجرا خواهد گذاشت. من که خبردار شدم مرکز آمار، نیروی داوطلب میخواهد، با یکی دو نفر از دوستان به محل ثبتنام رفتیم. واقعا شلوغ بود و امکان کمی برای جذب ما وجود داشت، مگر اینکه دست به تبلیغ منفی میزدیم تا عدهای را دلسرد کنیم. انگیزه من و یکی از دوستانم فقط مالی نبود. ما دوست داشتیم روستاهای دورافتاده جنگلی و کوهستانی را ببینیم و از نزدیک با وضعیت آن مناطق در مازندران آشنا شویم. برای اینکه کسی داوطلب ماموریت سرشماری در مناطق مورد علاقه ما نشود، در زمان آموزش هم از شرایط سخت و خطرناک و راههای صعبالعبور صحبت میکردیم و میگفتیم که آن نواحی پر از حیوانات درنده مثل پلنگ، خرس و گرگ است. از پس امتحان به خوبی برآمدیم. تبلیغاتمان هم کارگر افتاده بود و هیچ کس داوطلب ماموریت در آن مناطق نشده بود. راهها، سنگلاخی و ناهموار و در بعضی جاها پر از گل و لای بود و ما را وادار میکرد سوار بر اسب شویم. با خودمان پوتین سربازی و چکمه هم داشتیم. دمدمای غروب به فیروزجا رسیدیم. صبح موقع صبحانه، روحانی میزبان خیلی رک و راحت پرسید: «شما سیاسی هستید؟» گفتیم نه، چطور؟ گفت: «من دیشب پشت در به صحبتهای شما گوش میدادم. نترسید من طرفدار شاه نیستم.» سرشماری را شروع کردم. در روستای «سلهبن» هم که خالی از سکنه بود وظیفه سرشماریام را انجام دادم و میخواستم به روستای «ونهبن» بروم که مش قربان (راهنما) مرا از رفتن به آن ده منع کرد. وقتی علت را جویا شدم گفت در ونهبن پاییز و زمستان پلنگ خانه میکند و ممکن است طعمه پلنگان شویم. گفتم اگر تو نیایی خودم تنها میروم. مش قربان با من آمد. ونهبن روستای بسیار کوچکی بود که بیش از ده پانزده تا خانه نداشت. کارم را در آنجا تمام کردم و برگشتم. اگر اشتباه نکنم شاید در مسیر رفتن به «گریودِه» بود که شب را در غاری که آغل گوسفندان بود میهمان سه چهار چوپان بودیم. مسئول گروه به محض دیدنم در «نشل» گفت خوشحالم که زندهای. پس از پایان سرشماری در نشل به امامزاده حسن در نزدیکی «زیرآب» سوادکوه رفتم و در مجتمع زغالسنگ اقامت کردم. جالب بود در آن زمان بودند افراد تحصیلکردهای که نه میدانستند سرشماری چیست ونه ذهنیت درستی نسبت به سرشماری عمومی نفوس و مسکن داشتند. من برایشان توضیح دادم. یکی از کارمندان گفت این حرفها نیست؛ حکومت عواملش را برای جاسوسی میفرستد. کار من در شانزده روز تمام شد و قبل از مدت ۲۰ روز سرشماری، به خانه بازگشتم. البته در گلیا از مشدی قربان خداحافظی کردم و با اتوبوس به بابل آمدم.»
روایتی از سرشماری امسال
«اوایل شهریور بود که چند پیام در مورد ثبت نام مامورآمارگیر در شبکههای مجازی برایم آمد. من هم آن پیام را برای چندین نفر از دوستانم که مثل خودم جویای کار بودند، فرستادم. ثبت نام اینترنتی بود. مدارکم را از مشخصات فردی تا میزان تحصیلات و وضعیت تاهل در سایت بارگزاری کردم. اوایل مهر بود که با من تماس گرفتند تا با شناسنامه به دفترشان بروم. خیلی شلوغ بود و دختران و پسران زیادی را دیدم که استرس از سرو رویشان میبارید. کلاسهای آموزشی ما از همان روز آغاز شد و شش جلسه آموزش دیدیم. کلاسها از هشت صبح تا حوالی سه برپا بود. به ما یک تبلت دادند و در قبالش ۹۰۰ هزار تومن سفته گرفتند. روز آخر هم از کتابی که داده بودند آزمونی برگزار کردند و مقرر شد منتظر تماس باشیم. من که در آزمون ورودی قبول شدم برای کارهای پایانی ثبت نام و گرفتن لباس مخصوص راهی شدم. ۲۸ مهر بود که به طور رسمی وارد میدان شدیم. روزهای اول نگاهها برایم نافذ بود و حس عجیبی داشتم. کم کم عادت کردم و تکمیل پرسشنامهها را از سر گرفتم. روزهای اول کارم روزهای حیرت بود. باید مامور سرشماری باشید تا بتوانید مدت کمی با هر خانواده زندگی کنید و متوجه کثرت حتی در فاصله چند خانه باشید؛ کثرتی از هر جنس؛ آدمهایی که هرکدام نگاه متفاوتی به سرشماری دارند، کسانی که شرکت در سرشماری را وظیفه خود میدانند و با اشتیاق همکاری میکنند، کسانی که آن را عذاب و اجبار میدانند و به زور جواب میدهند، آدمهایی که به دلیل ترس قطع شدن یارانه هزارجور دروغ سرهم میکنند و یادشان میرود که چند لحظه پیش چیزی گفتند که با حرف اکنون متفاوت است، از کسانی بگویم که التماس میکنند تا من برای جوانشان کاری پیدا کنم، خانههایی که بچه تازه متولد شده دارند یا وقتی از مادری میپرسی آیا از سال گذشته تا به امسال صاحب فرزند شدهاید، با برقی که در چشمانش میافتد، بعد از قربان صدقه رفتن برای فرزندش میگوید بله. مادری که هنوز از داغ از دست دادن پسر دانشجویش میسوزد. در منطقه مسکونی نظامیان اوضاع فرق دارد و همه کارت شناسایی میخواهند و خشک و منطقی جواب میدهند. بچههای کوچه و خیابان فکر میکنند پلیس هستم. به آدمهایی از مناطق بالا برخوردم که تا فهمیدند مامور آمار هستم گوشی را گذاشتند و دیگر جواب ندادند. در مقابل سرایدار مدرسه ای را دیدم که در یک اتاق ۳۰ متری زندگی میکند و با احترام تا جلوی درب مرا همراهی کرد و هزار بار خسته نباشید گفت و تشکر کرد. خانهای بود که جوان مجرد ۳۸ ساله داشت و مادرش التماس میکرد که پسرم بیکار است، با بغض گفت: «این آمارا باعث میشه پسرم کار پیدا کنه؟». چند خانه آن طرفتر خانه ای بود که دختری ۱۴ ساله عروسش بود. مامور سرشماری شدن، تجربه جالبی است که میتوانید گوشهای از تنوع زندگیها را لمس کنید.»