یک آگهی تصویری درباره ایدز!
نگاه کارگردان و نویسندگان فیلم به ایدز خیلی سطحی و سادهانگارانه است. بیشتر شبیه یک آگهی تلویزیونی است که بی دلیل به فیلم سینمایی تبدیل شده. پر است از لحظات سانتیمانتالی که دخترک سادهای پشت لبتاپش اشک میریزد یا با روح پدرش حرف میزند. ما هیچوقت به عمق ماجرا نمیرویم.
سرویس فرهنگی فرد؛ مازیار وکیلی: ایدز مسئله مهمی است. باید راجع به آن هشدار داد. باید حواس جامعه را راجع به آن جمع کرد. باید سعی کرد نگرش مردم را نسبت به آن تغییر داد. باید به بیماران مبتلا به ویروس اچ. آی. وی اُمید داد. همه این حرفها، حرفهای مهمی هستند اما برای ساخت یک فیلمسینمایی که باید داستان و روایت و شخصیت داشته باشد به تنهایی کافی نیست.
اینکه سعی کنیم از دل چنین موضوع مهمی با این حجم پراکندگی داستان منسجمی بیرون بکشیم خیلی سخت است، کاری است که احتیاج به یک مهارت فوقالعاده دارد. کاری است که خانواده جعفری جوزانی از پس آن بر نیامدهاند. فیلم خیلی نامنسجم و پراکنده است. پر است از خرده داستانهایی که همگی زائد هستند و ارتباطشان با خط اصلی قصه که همان ماجرای ایدز است انقدر حداقلی است که نمیشود جدیشان گرفت.
از همه بدتر اینکه برخی از داستانکها انقدر عجیب و غریب هستند که نمیشود باورشان کرد. ماجرای نامزدی که فوق لیسانس ادبیات دارد و بیکار است، ماجرای روح سرگردان پدری که برای دخترش کباب میخرد، ماجرای عشق همکار دختر به دختر، ماجرای خونهای آلوده وارداتی به کشور توسط دولت فرانسه و کلی ماجرای دیگر که در فیلم وجود دارند و به جای آنکه فیلم را تاثیرگذار از آب دربیاورند آن را بدل به کشکولی از ایدههای پراکنده کردهاند.
ماجرا فقط به اینجا ختم نمیشود. نگاه کارگردان و نویسندگان فیلم به ایدز خیلی سطحی و سادهانگارانه است. بیشتر شبیه یک آگهی تلویزیونی است که بی دلیل به فیلم سینمایی تبدیل شده. پر است از لحظات سانتیمانتالی که دخترک سادهای پشت لبتاپش اشک میریزد یا با روح پدرش حرف میزند. ما هیچوقت به عمق ماجرا نمیرویم. رنجهای یک بیمار ایدزی را لمس نمیکنیم. مصائب آنها را نمیبینیم. اصلاً فیلمی که در همه اجزای آن راجعبه ایدز صحبت میشود لحظهای از رنجهای واقعی یک بیمار ایدزی صحبت نمیکند. مشتی حاشیه سانتیمانتال است که سعی دارد به ایدز ربط پیدا کند، اما نمیتواند. زیادی ابتر و سست است.
مسعود جعفری جوزانی کارگردان بدی نیست. اما با دو فیلم اخیرش دارد قدم به راهی بیبازگشت میگذارد و همه اعتبارش را یکجا خرج فیلمهایی میکند که برای ساخت آنها هیچ دلیل و منطقی ندارد. از طرفی هر چقدر بدبینی بیدلیل بد است، خوشبینی مفرط هم اشتباه است. اینکه ما سعی کنیم به پدیدهای مثل ایدز انقدر رمانتیک نگاه کنیم حاصلی جز ساده کردن یک معضل پیچیده ندارد.
پشت دیوار سکوت در شکل فعلی یک آگهی تلویزیونی کش آمده است که بلافاصله بعد از تماشا از یاد میرود. برای پرداختن به معضل پیچیده ایدز به فیلمهای بهتر و عمیقتری نیاز داریم. فیلمهایی که به عمق این فاجعه عظیم نقب بزنند و ما را با واقعیتهای این پدیده پیچیده آشنا کنند. نه اینکه مثل پشت دیوار سکوت در داستانکهای رمانتیک غوطه ور شوند. پشت دیوار سکوت در شکل فعلی بیش از آنکه بتواند درباره سختی بیماری ایدز هشدار بدهد مثل یک مقاله روزنامه درباره آن صرفاً حرف میزند. هیچ صحنه تاثیرگذاری در فیلم وجود ندارد که ما نسبت به این پدیده هشیار شویم. کل صحنههای مثلاً تاثیرگذار فیلم محدود شده به عربدههای سیامک صفری که آنهم به جای تاثیرگذاری، اعصاب خردکن از آب درآمده.