رویدادی که از کف بسیاری رفت؛

عمرسعد گفت… تلویزیون… استغفرالله!

در سالن ها با کشیدن پرده ها همواره باز بود و با توجه به رایگان بودن، فرصت مغتنمی برای تماشای آثاری بود که بسیاری شان احتمالاً دیگر هیچ گاه از آرشیوهای شخصی خارجی نشده و اکران عمومی نخواهند داشت و همچنین امکان ارزشمندی برای گفت و گو با عوامل این آثار بود که با مخاطبان همراه می شدند و برخلاف فعالان در بخش آثار سینمای داستانی، متواضعانه با مخاطبان جوان دیالوگ داشتند

سرویس فرهنگی «بازتاب»، مهدی خرم دل؛ […- عمر سعد گفت: … – تلویزیون … -استغفرالله …] این دیالوگی از مستند «صورت خوانی» بود که در روز افتتاحیه ششمین دوره جشنواره سینما حقیقت یا همان جشنواره بین المللی فیلم مستند ایران به نمایش درآمد. مستند 36 دقیقه به پرده خوانی که روزگاری نسبتاً دور، جزو سرگرمی ها و تا حدودی اعتقادات عامه مردم بود، می پرداخت و با جوانی که تنها پرده خوان زیر پنجاه سال تلقی می شد و سینه به سینه این هنر را ارث برده بود، به عنوان راوی به دیدار پرده خوانان در قید حیات رفته بودند و روایتی کرده بودند از پیشینه و فرجام این هنر و این دیالوگ تنها دیالوگ خنده دار فیلم در طول اثر متاثرکننده بود.

مستند «صورت خوانی» اگرچه نسبتاً کوتاه بود، اما به واسطه تحقیقاتی که مشخص بود برای ساختش صورت پذیرفته و دستیابی به تصاویر و فیلم های ناب از آرشیوهای شخصی و مجموعه های تاریخی، به اندازه کافی ماجرا را باز کرده بود و از ریشه ها تا آداب و تکنیک های این هنر و در نهایت مرگ این هنر همزمان با مرگ آخرین هنرمندان صورت خوان که با مستمری ناچیز زندگی می کنند، سخن به میان آورده بود.

هادی آفریده، کارگردان مستند، فرازونشیب صورت خوانی را در فرازنشیب تاریخ به نیکی یافته بود و در نهایت، اثر علی رغم زمان کوتاه که باعث شده بود خسته کننده نشود، درک کاملی به مخاطب می داد و هم ذات پنداری با صورت خوانان به وجود می آورد، به شکلی که پس از روشن شدن چراغ های سالن اصلی سینما فلسطین، برخی سراغ راوی فیلم که خود تماشاچی بود، رفتند و او را که متاثر شده بود، دلداری دادند.
عمرسعد گفت... تلویزیون... استغفرالله!
پیش از این اثر اما توفیق اجباری نصیب شد تا بخش هایی از انقلاب ناتمام مصر ساخته عمر شاراگادی را مشاهده کنیم؛ کارگردانی که هرچه جستجو کردم، از سوابقش اطلاعات چندانی نیافتم. اما اثری که ساخته بود حرف های تازه داشت؛ حتی برای چون منی داشت که پیگیر کوچک ترین اخبار و تصاویر مرتبط با انقلاب مصر بوده ام.

کارگردان تلاش کرده بود از نگاهی متفاوت به انقلاب مردم مصر بنگرد و ریشه های چنین رویدادی را بازشناسی کند و درباره نقطه ای که حصول به آن -به زعم کارگردان- انقلاب مردم مصر را تکمیل می نماید، تصویری ارائه نماید. این فیلم همچون بسیاری از فیلم های مستند بلند با 82 دقیقه، مخاطبان بسیاری محدودی و شاید حدوده 20 نفر داشت و جامعه هدف این اثر در روز افتتاحیه که شنبه پیشین و تعطیل نیز بود به تماشای این اثر ننشته بودند.

آثار کوتاه و بلند دیگر نیز در این جشنواره توجه نگارنده را جلب کرد که «آیینِ چراغ، خاموشی نیست» مستند 140 دقیقه ای فرشاد خلیل پور پیرامون زندگی علی حاتمی از منظر فعالیت های سینمایی و نه زندگی شخصی از جمله آنها بود.

فیلم خالی از روایت های همسر، دختر و دیگر بستگان علی حاتمی , و حتی بسیاری از همکاران نزدیکش نظیر عزت الله انتظامی بود و همچنان پرداختن به احوالات درونی و شخصی حاتمی در زمان تولید هر اثر را بسیار محدود مورد اشاره قرار داده بود. کارگردان تنها سراغ تنی چند از همکاران بسیار فعال علی حاتمی در پروژه هایش نظیر احمد بخشی، محمود کلاری، جلال الدین معیریان، جمشید مشایخی و البته لیلی گلستان تنها دوست خانوادگی حاضر در این اثر رفته بود و از دوران فیلمسازی حاتمی حرف های تازه و شنیدنی را بیان کرده بود.

نوستالژی اثر و ناگفته های برای نخستین بار بیان شده، بسیاری از اشکالات، همچون تدوین ضعیف اثر و حتی عدم تلاش برای یک دست سازی کیفیت مستند را از یاد برده بود و انصافاً یکی از شلوغ ترین سانس های جشنواره، زمان اکران این فیلم بود.
عمرسعد گفت... تلویزیون... استغفرالله!
«آ.ک.» که مستند 71 دقیقه ایِ کریس مارکر از پشت صحنه فیلم «آشوب» اثر آکیرو کوروساوا فیلم ساز فقید سرشناس ژاپن و شیوه دشوار فیلم سازی او بود و مستند 52 دقیقه ای «برگمان و مانیانی» از فرانچسکو پاتیرنو که به زندگی روبرتو روسلینی، اینگرید برگمن و آنا مانیانی می پرداخت و اتفاقاً محصول 2012 تلقی می شد، نیز از مستندهایی بودند که برشی از زندگی چهره ها بودند که نگاه گروه های خاص را به خود جلب کرده بودند.

در کنار اینها «پاپاراتزی» ساخته پیوتر برناس و «در جستجوی پلنگ» ایرانی نیز جذابیت های خاص خود را داشتند که اگرچه تماشاچیان خاص از کیفیت آثار سخن می گفتند اما شخصاً توفیق تماشای دو اثر آخر را نداشتم و در مجموع می توانم متذکر شوم با حجم عظیم پیگیران و مشتاقان آثار مستند که تک تک برنامه های نشنال جئوگرافی و بی بی سی مستند را دانلود می کنند، قطعاً بسیاری حضور در این رویداد از کف شان رفته است!

برنامه ریزی و اکران به موقع آثار مستند مطابق زمان بندی اعلام شده (حداقل در روزهایی که نگارنده شاهدش بود) برخلاف برنامه های معمول وزارت فرهنگ و ارشاد، از نظم قابل ملاحظه ای برخوردار بود.

در سالن ها با کشیدن پرده ها همواره باز بود و با توجه به رایگان بودن، فرصت مغتنمی برای تماشای آثاری بود که بسیاری شان احتمالاً دیگر هیچ گاه از آرشیوهای شخصی خارجی نشده و اکران عمومی نخواهند داشت و همچنین امکان ارزشمندی برای گفت و گو با عوامل این آثار بود که با مخاطبان همراه می شدند و برخلاف فعالان در بخش آثار سینمای داستانی، متواضعانه با مخاطبان جوان دیالوگ داشتند و از پاسخ به پرسش ها و توضیح درباره نقاط ضعف و تکنیک های تولید آثارشان گریزان نبودند.

جشنواره فیلم های مستند ایران که از سیزدهم آبان آغاز شده بود، شب گذشته به پایان رسید. اما با ابهاماتی نیز همراه بود که پذیرش فله ای برخی فیلم های سفارشی درباره برخی موضوعات داخلی که سطح کیفی جشنواره را تحت تاثیر قرار داده بودند و برای حفظ حرمت آن آثار، نامی برده نمی شود، از جمله این رویکردهای اشتباه بود و متاسفانه هنوز برخی مسئولان تصور می کنند با نگاه کمی می بایست به عرضه آثار فرهنگی پرداخت و شیوه تزریق آثارشان به جشنواره های داخلی نیز متاثر از همین نگاه است.

اما مهم ترین ضعف این جشنواره نه شیوه سوال برانگیز برخی رهیافتگان به مرحله پایانی یا منتخبین این رویداد و یا جای خالی بسیاری از مستندسازان صاحب نام ایران و جهان، بلکه انعکاس کمرنگ جشنواره در رسانه های عمومی بود تا با توجه به رایگان بود، اقشار مختلف هنری در این رویداد حاضر شوند و انصافاً اگر اطلاع رسانی وسیع و هدفمندی صورت می پذیرفت، در بسیاری از آثار جای سوزن انداختن در سالن های سینما فلسطین و عصرجدید نبود.

عضویت در تلگرام عصر خبر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک