نامه اسفندیار رحیم مشایی به سیدمحمد خاتمی
در ادامه روند حمایت تبلیغاتی مشایی و احمدینژاد از تصمیم حمید بقایی برای کاندیداتوری، اسفندیار رحیم مشایی به حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی نامه نوشت.
به گزارش ایسنا به نقل از «دولت بهار» – از سایتهای هوادار محمود احمدینژاد – متن کامل این نامه به شرح زیر است:
«به نام خدای زیبا و مهربان
حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای سیدمحمد خاتمی
ریاست محترم اسبق جمهوری اسلامی ایران
با سلام و احترام
در آستانه انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری و در پی اعلام نامزدی برادر عزیزم جناب آقای حمید بقایی، برخی اظهارنظرها که بیشتر به واکنشی عجولانه شبیه بود، مرا بر آن داشت تا با تحریر این سطور، خاطر عالی را به نکاتی چند جلب نمایم و پیشاپیش از این تصدیع پوزش میخواهم.
اظهارنظرها که عمدتاً بر «برنتافتن» اعلام نامزدی ایشان معطوف بود موجب تعجب و ایضا ملال گردید؛ چه از سوی افرادی انجام شد که همگی از اهالی فن سیاست، دارای تحصیلات و مدارج عالیه دانشگاهی یا حوزوی، صاحب شأن و جایگاه استادی و کرسی تدریس، صاحبنظر در تحلیل و تبیین شرایط و موصوف به راهبری فکری و شاید از همه مهمتر مدعی اصلاحات در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی و … بودهاند. اتخاذ مواضعی که در تعارض با روح و خلاف اصول اصلاحطلبی برآورد شده و میتواند به بروز دغدغههای جدی و احیاناً دلسردی جامعه علاقهمند به اصلاح امور بیانجامد.
همه ما از تمام سلیقههای فکری، زیر نگاه تیزبین مردمی که هر روز و بلکه هر ساعت بر آگاهی و هشیاری آنان افزوده میشود، در آزمون جدی قرار داریم که جز با ایمان حقیقی به آرمان ادعایی و صداقت در مواضع اعلامی، نمیتوان از آن پیروز بیرون آمد و البته فراز و فرود در مقبولیت اجتماعی که در رقابتهای انتخاباتی ظهور میکند، در این موضوع تأثیر چندانی ایجاد نمیکند.
آنچه معیار است انتظارات بر حق مردمی است که در تلاش برای تغییرات در راستای تحقق وضعیت مطلوب، از شعارها، مواضع، دیدگاهها و برنامههای متناسب استقبال میکنند. از این رو میتوان به روشنی تغییر در رویکرد مردم در گرایش به جریانات سیاسی را دلیل عدم اصالت ذاتی جریانات مذکور دانست و بر لزوم پایبندی آنها به معیار مورد اشاره تاکید کرد. لذا لازم میدانم مسئولیت عناصر مؤثر جناحهای سیاسی در پایبندی بر پیمانِ – ولو نانوشته – خود با آحاد جامعه در دفاع از اصول و ارزشهای آرمانی و «روشی» را یادآور شوم.
نزدیک بودن برخی از افراد مورد انتقاد به جنابعالی، البته به تنهایی نمیتواند دلیل آن باشد که شما را مسئول اظهارات آنان دانست و بر شما خرده گرفت. بنده نیز از نوشتن این نامه چنین مقصودی را دنبال نمیکنم و حتی از رنجش احتمالی نیز پوزش میخواهم. نیت حقیر پردهبرداری از مشکل جدی در جریانی است که ادعای راهبری اصلاحات را دارد و این کار را نه به عنوان یک اقدام سیاسی متعارف، بلکه از روی خیرخواهی و به خاطر اهمیت این جریان بزرگ و تأثیرگذار در آینده کشور و وضعیت جامعه انجام میدهم.
«شوخی شمردن»، «فاجعه دانستن»، «ناپاک خواندن» و از همه عجیبتر، القای رد صلاحیت قطعی نامزد رقیب آنهم به گونهای که میل و علاقه شدید به رد صلاحیت، آشکارا از آن استنباط شود، نه امری است که بتوان از آن گذشت و نه میتوان به هیچ روی با آن سر کرد. تحمل چنین مواضعی و سکوت در برابر آن، مخالف هر میثاق مدنی در هر جای جهان است. آیا آقایان رد صلاحیت را در حق رقیب روا و در حق خود جفا میپندارند؟!! یا اینکه در تأیید صلاحیت نامزد خود به اطمینان رسیدهاند؟!!
شاید وجود غفلت در برخی نیروهای سیاسی در ردههای پایینتر که معمولاً ناشی از غلیان هیجان است، مورد انتظار و درخور اغماض باشد، اما اینکه پرچمداران جریانی خود ناقض اصول مشی منتخب باشند، حتماً نه روا و حکماً که جفا است.
اینجانب قاطبه مردم را ملزم و پایبند به اصولی میدانم که اصلاحات را تضمین میکند. فلذا، اگر نقضکنندگان در غفلت باشند، هر آینه باید که زود هشیار شوند وگرنه از جریان تحولات شتابدار جامعه جا خواهند ماند و ممکن است فرصت جبران را نیز از دست بدهند. گروهی دیگر که بدون باور راستین به مواضع جبهه، میکوشند تا با «ویراژ سیاسی» پیشرو جلوه کنند، باید بدانند که ضریب هوشی ایرانیان قابل دور زدن نیست و نخبگان و فرهیختگان ایرانی در داخل و خارج از کشور از کلانشهرهای ایران و جهان تا دورافتادهترین روستاهای این سرزمین، مواضع همه را به دقت رصد میکنند.
مشکل جریانات سیاسی آن است که انتخاب مردم را به نام خود مینویسند و به آن «کما هو حقه» ارج نمینهند. جبهه موسوم به اصلاحات باید به این حقیقت آشکار، به طور جدی اعتنا کرده و از آن غفلت نکند که در اقبال عمومی انتخاباتی، سهمِ گریز مردم از جبهه یا جناح مخالف، چه بسا بزرگتر از سهم ظرفیتهای جبهه متبوع باشد.
این حقیر اصراری ندارم که نظرم نزد برادران و خواهران اصلاحطلبم بهکلی مقبول افتد، اما یادآوری میکنم که غفلت از این مسأله، آنچنان که در دو انتخابات سالهای 84 و 88 اتفاق افتاد، برای آن جبهه و کل کشور از جهت هرز رفتن نیروها و ایجاد کششهای بازدارنده، خسارتبار بوده است. اصرار دارم سخنی را که درست پس از انتخابات سال 88 عرض کردم و انتشار یافت، با ایمان و باور راسختر عرض کنم که اقبال عمومی به آقای دکتر احمدینژاد در هر دو دوره مذکور، گرچه آشکارا کنار گذاشتن گزینه جبهه اصلاحات بود، اما این به معنای پذیرش مواضع جناح و جریان سنتی مقابل نبود.
مایلم با اصرار بر این حقیقت تاکید کنم که اکثریت قاطع مردم در این دو رویداد مهم، با نفی شرایط موجود و با رویکردی بسیار اصلاحطلبانه، از جناح موسوم به اصلاحات عبور کرده و با تأیید فهم خویش در انتخابات 84 بر مطالبۀ اصلاحگرایانه خود در سال 88، پافشاری کردند.
هرچند که متاسفانه بخشی از برادران و خواهران اصولگرای ما، هرگز حاضر نشدند چشم بر این حقیقت بگشایند، مردم جناب آقای دکتر احمدینژاد را نه به عنوان مظهر اصولگرایی بلکه برای انجام تغییرات بیشتر و اعمال جدیتر اصلاحات مورد نظر، مناسبتر تشخیص دادند. تحلیل اینجانب از آرای سال 88 این مسأله را روشن میکند. تحلیل مذکور در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
و اما سخن امروز این است که نباید شیرینی پیروزی قاطع اصلاحطلبان در انتخابات مجلس سال گذشته در تهران، آنان را از درک سهم رأی منفی مردم به جناح مقابل (که با نهایت تاسف از گذشته تا امروز به طور پیوسته رو به افزایش بوده است) غافل کند. حقیر نیز با بسیاری از تحلیلگران سیاسی موافقم که عدم شرکت جناب آقای دکتر احمدینژاد به عنوان نامزد در انتخابات آتی ریاست جمهوری، به جای آنکه فرصتی برای نامزد نهایی اصولگرایان بسازد، موقعیت ویژهای را برای اصلاحطلبان فراهم میکرده است و از این جهت شاید بتوان عدم رضایتِ بخشی از نیروهای اصلاحطلب از نامزدی جناب آقای بقایی که میتواند از نظر عموم، از جنس جناب آقای احمدینژاد و جانشینی مناسب برای ایشان فهمیده شود را درک کرد.
با آزمون بزرگ خواندن این صحنه و درخواست پایبندی همه جریانات سیاسی به اصول رقابت سالم که خود از مطالبات اصلی مردم است، مایلم بر مسئولیت خطیر همگان در احترام به درک و شعور بالای اقشار مختلف جامعه و بهویژه دختران و پسران جوانِ نوگرا در سراسر کشور تاکید میکنم. این یک تکلیف بزرگ فراگیر است و خالی کردن شانه از آن، مسئولیت بزرگی در آینده نزدیک بهمراه خواهد داشت.
در این میان بدون هرگونه تعریضی نسبت به دوستانی که در این نوشتار از آنها انتقاد شده است، به عنوان یک بحث کلی عرض میکنم که باید حساب نیروهای مخلص و فداکار از هر جناح و سلیقه سیاسی را از گروهی «کاسب سیاسی» که به هواداران جریان خود به چشم «مشتری» مینگرند جدا کرد.
نگرانی آنان از جابجایی طرفداران قابل درک است. در طرح کلی، کاسب سیاسی و کاسب اقتصادی در دستگاه قدرت و حاکمیت، در یک معادله پویا و فعال «جایگزینپذیر»اند. باید توجه داشت که اشرافیگری فقط جنبه اقتصادی ندارد و باید آن را در کنار «اشرافیگری سیاسی» دید و تحلیل کرد. پدیده اخیر که تاکنون کمتر و یا شاید هرگز مورد توجه و مداقه قرار نگرفته است، خطری است که ما مدعیان سادهزیستی را نیز به طور جدی تهدید میکند. لذاست که در بیان معیار سادهزیستی برای مسئولان اجرایی و حکومتی، علاوه بر سادهزیستی اقتصادی، باید سادهزیستی سیاسی آنان را نیز مورد توجه و بررسی قرار داد.
و اما جان کلام!
سخن به درازا کشیده، لکن تیزبینی جنابعالی مرا از تفصیل بینیاز میکند که اگر در امتحان مسئولیتپذیری نسبت به جامعه، بر خود سخت نگیریم و بر سادهزیستی سیاسی اصرار نورزیم، در این صورت امر مشتبه شده و از «آشتی ملی»، توافق قدرتمداران جناحها و نشست مشترک آنان به عنوان صاحبان انقلاب بر سر «سفره» اراده میشود. در این صورت معادله حاکمیت از تنها متغیر اصیل و حقیقی یعنی مردم، مستقل میشود. در این حال کاسبان سیاسی و اقتصادی جدید در سایه توجهات اشراف اقتصادی و سیاسی بر اریکه قدرت تکیه زده، «جوله» خواهند داد و یا «السابقون السابقون» روال موجود را برای خود «فضل خدا» خوانده و منوال را دوام دهند…
در پایان یادی میکنم از پیر طریق انقلاب که هرگز رشتۀ محبت و عنایتش از مردم نگسست که میفرمود چنین وضعیاتی دیر نخواهد پایید و اگر بموقع هشیار نشویم، در خزانۀ خدا یومالله بسیار است.
سخنی بود از برادری کوچکتر به برادری بزرگتر که امید است شرط ادب بجا آورده و از حریم حرمت فرا نرفته باشد.
نیک معلوم است که: درد دل را لاجرم پاسخ نباشد، هرچند هرچه از دوست رسد نیکوست.
با تقدیم بهترین احترامات و با تبریک نوروز سراسر نورِ باستانی!
لطفاً تبریکات صمیمانه اینجانب را به خانواده ارجمند ابلاغ فرمائید.
اسفندیار رحیم مشائی
1395.12.23»