ای کشته اشکها، این چنین چرا؟!
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل آنچه در سر سویدای بنیآدم ازوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟ ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه عمر دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
سالی دگر، از پس قرن ها، در رسید و ما باز، پر شور تر از پیش، در غم شهادت بی مانند فرزند علی و زهرا و رسول، عزا گرفته ایم.
آیا
در تاریخ بشر همچون حسین سراغ دارید که از صبح تا بعد از ظهر یک تابستان
داغ، در دیار غربت، غریبانه با لب تشنه، ابتدا در برابر دیدگان اش، تمام
فرزندان، برادر، فرزند شیرخوار، برادر زادگان، خواهر زادگان و اندک یارانش
را بکشند و در حالی که به او دشنام می دهند، سنگبارانش کنند، تیر بر بدن اش
بنشانند و آن گاه که بر زمین می افتد، برای آن که در عین ناتوانی، غیرت اش
را به جوش آورند تا بیشتر زجر کشد، فریاد بر آورند که ” بر خیمه گاه و
زنان و کودکانش حمله برید” و سپس، قاتل اش، بر سینه اش بنشیند و در برابر
دیدگان حیرت زده ی خواهر و دختران اش، سر از بدن اش جدا کنند، سپس، اسب ها
بر بدن های پاک بتازانند و آن گاه به اسیران اش حمله برند، غارتشان کنند،
آتش به جانشان اندازند، آن ها را کتک زنند، سرها را بر نیزه ها برند و به
اسیرانشان بنمایانند؟!!
حسین، عاشق در دانه حضرت پروردگار، ناب
ترین عاشقی است که در به نمایش گذاردن سوزان ترین جلوه های بی بدیل عاشقی،
در تاریخ همتا ندارد.
دل های ما عاشقان آن کشته ی تشنه ی مظلوم بی
یاور، قرن هاست که خون است و چشمانمان، اشکبار. می نالیم وقتی به یاد
می آوریم که مسلمانان قرآن خوان و نماز گزار با او و علی اصغرش و علی
اکبرش و عباس اش چه ها که نکردند به جرم سرباز زدن از پذیرش ولایت یزید بی
خدای ستمگر!
حسین جان، در قلب دیار اسلام و در میان مسلمانان ، غریب
ماندی، صدایت به کسی نرسید با آن که می دیدندت. می دانستند که سبط رسولی و
فرزند علی و زهرا، اما گویی نمی شناختندت!
سرت را از بدنت جدا کردند و حرمتت را پاس نداشتند با آن که می دانستند اسوه ی عصمتی و پاکدامنی و خیرخواهی!
حسین جان، مظلوم بودی در میان آن مسلمان نماز خوان جاهل دنیا خواه سنگدل!
اما شرمگنانه اعتراف می کنم که هنوز هم مظلومی! ما عاشقانت نیز به تو ستم کرده و می کنیم! ببخشای بر ما که رو سیاهیم!
حسین
جان، تو چرا آن چنان جگر سوز ، پا به ورطه ی شهادتی بی همتا نهادی؟ مگر
خود، در وصیتت به برادرت ، محمد حنفیه، نفرمودی که ” انى ما خرجت اشرا و لا
بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى، اريد ان
امر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيره جدى و ابى؟
حسین جان،
تو فرمودی که به پا خاستی تا دین خدا، راه رسول خدا و مسلک امیر مومنان
را از چنگال افساد و تحریف تبهکاران به ظاهر مسلمان، نجات بخشی و بدین
سان، “خون خدا” نام گرفتی.
حسین
جان، آیا اگر پس از چهارده قرن، هنوز دین خدا ، قرآن او، اخلاق رسول و
پندهای مولای متقیان را درست نشناخته ایم و بدان ها عمل نکرده ایم، تو را
تنها نگذارده و خون پاک ات را پایمال نکرده ایم؟!
حسین جان، اگر
برای لبان تشنه ات، سر بریده ات، دستان جدا شده و فرق شکافته ی برادر با
وفایت، داغ جانسوز خواهرت و اسارت خانواده ات، گلوی دریده فرزند شیرخوارت
در دامانت و قطعه قطعه شدن جوان هجده ساله ات گریه می کنیم، بر سر و سینه
می کوبیم و گل به سر می مالیم اما نماز به جای نمی آوریم، یا کاهلانه به
جای می آوریم، روزه نمی گیریم، زکات نمی دهیم، دروغ می گوییم، تهمت می
زنیم، غیبت می کنیم، در میان برادران دینی نفرت و کینه و اختلاف می
پراکنیم، بندگان خدا را فریب می دهیم، به آن ها ظلم می کنیم، حق را اگر به
نفع نفس سرکشمان نباشد، زیر پا می گذاریم، حقوق مخالفانمان را نادیده می
گیریم و از دین خدا برای دینای خود، دکان می سازیم، امر به معروف نمی کنیم،
در برابر زشت خویی ها و پلیدی ها نمی ایستیم و در زندگی، از همه حساب می
بریم جز حضرت رب العالمین، آیا به تو و خون پاک تو و یاران با وفایت ستم
نکرده ایم؟!!
ای حسین، ای کشته ی اشک ها، بر ما ببخشای! بر ما
ببخشای که با چشمان گریان برای تو، خون پاکت را پایمال جهالت و نفس
شیطانی خویش ساخته ایم!
ای خون خدا، ما هنوز نفهمیده ایم که
پاسداشت حرمت تو نه فقط به نالیدن، که به بالیدن است، نه فقط به گریستن، که
به خوب نگریستن است. نیز هنوز ندانسته ایم که عزای تو نه فقط نماد شور
مذهبی، که برای افزایش شعور مذهبی است.
ای عاشق مظلوم، ای مظلوم
ترین مظلومان گیتی، ما گریه کنندگان ات و منتظران مهدی ات از یاد برده ایم
که تو را منتظران ات کشتند نه مشرکان و کافران!
ای که تار ما از
زخمه ات لرزان هنوز! زینب ات، تو را از دست داد تا ما حسینی شویم اما
شرمنده ایم که او بی حسین شد و ما هنوز حسینی نگشته ایم!!
حسین
جان، ای که جز خدا ندیدی و نخواستی، عذر ما را بپذیر آن چنان که عذر حر ابن
یزید ریاحی را در روز هولناک و زیبای عاشورا پذیرفتی و در آغوش اش کشیدی و
رستگارش ساختی!
چه خوش سرود اقبال لاهوری برایت:
بر زمین کربلا بارید و رفت لاله در ویرانه ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون غلتیده است پس بنای لا اله گردیده است
مدعایش سلطنت بودی اگر خود نکردی با چنین سامان،سفر
دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد دوستان او به یزدان هم عدد
سر ابراهیم و اسمعیل بود یعنی آن اجمال را تفصیل بود
عزم او چون کوهساران استوار پایدار و تند سیر و کامگار
تیغ، بهر عزت دین است و بس مقصد او حفظ آئین است و بس
ماسوی الله را مسلمان،بنده نیست پیش فرعونی سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش الا الله بر صحرا نوشت سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعله ها اندوختیم
شوکت شام و فر بغداد رفت سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان
جان ها به فدایت ای کشته ی فتاده به هامون!
سلام بر تو ای صید دست و پا زده در خون!
*محمد حسین خوشوقت