وقتي قرباني، قرباني مي گيرد
ماموران خط تلفن همراه يكي از مقتولان را رديابي كرده و متوجه شدند فروخته شده و فروشنده هم گفته بود كه از مردي افغان آن را خريده است.
كار در دادگاههاي كيفري اصلا آسان نيست و علاوه بر دشواري قضاوت كه در همه بخشهاي دستگاه قضايي وجود دارد در اين بخش دشواريهايي وجود دارد كه در قسمتهاي ديگر نيست.
من هم در سالهاي قضاوتم در دادگاه كيفري چيزهايي را ديدم كه هرگز فكر نميكردم در زندگي تجربه كنم و براي هميشه در ذهنم ماند.
مثلا اينكه پرونده قتلهاي سريالي زيادي را رسيدگي كردم. يكي از اين پروندهها مربوط به مردي افغان بود كه زنان ايراني را ميربود و علاوه بر اينكه مورد آزار قرار ميداد آنها را ميكشت و در يك چاه ميانداخت.
اين پرونده با تحقيقات كامل به دادگاه كيفري آمده و همه چيز آماده بود. مرد افغاني كه دست به آن جنايات زده بود كارگري بود كه در يك ساختمان نيمهكاره در شمال تهران كار ميكرد و زنان تنفروش را به آنجا ميكشاند و بعد از اينكه با آنها رابطه برقرار ميكرد براي اينكه پولي ندهد و اموالشان را بربايد آنها را ميكشت و در چاهي ميانداخت.
از آنجا كه اين زنان ويژه بودند خانوادههايشان براي شكايت مراجعه نكرده بودند و فقط سه پرونده بود كه وليدم داشت، پليس در تحقيقات فني و علمي توانسته بود اين مرد افغان را شناسايي كند.
ماموران خط تلفن همراه يكي از مقتولان را رديابي كرده و متوجه شدند فروخته شده و فروشنده هم گفته بود كه از مردي افغان آن را خريده است.
در طول زمان تحقيقات، ماموران هويت ساير مقتولان را هم شناسايي كردند و در نهايت وقتي زمان براي محاكمه تعيين شد، اولياي دم آمدند.
آنها همگي درخواست قصاص كردند، چون خانوادههايي آبرودار بودند و نميخواستند خطايي كه فرزندشان كرده روي آنها تاثير بگذارد.
در نهايت پرونده با هفت قتل مورد رسيدگي قرار گرفت و قاتل وقتي در جايگاه حاضر شد جزئيات قتلها را توضيح داد.
او با خونسردي تمام حرف ميزد؛ اين ويژگي همه قاتلان سريالي است و در چند موردي كه من رسيدگي كردم همه آنها كاملا در برابر قتلهايي كه انجام ميدهند خونسرد هستند.
او هم مثل قاتلان ديگر بدون اينكه حتي لحظهاي آن قتلها را فراموش كرده باشد توضيح داد و جزئيات را بيان كرد حتي جز به جز گفت كه لباسها و اموال مقتولان را چه كرده و به چه كسي فروخته يا كجا دفن كرده است.
اما چند نكته مهم در مورد اين پرونده وجود داشت: تقريبا همه مقتولان زنان نيازمندي بودند كه براي تامين هزينههاي زندگيشان و گاه يك وعده غذا تنفروشي ميكردند. فشار زندگي آنها را تحت تاثير قرار داده بود و فشار خانواده هم باعث شده بود تا آنها از بودن در خانواده پرهيز كنند.
زنان سرزمين ما زناني پاك و عفيف هستند، بنابراين زندگي سالمي را برميگزينند، اما شرايط بر اين زنان آنقدر سخت بود كه نتوانستند زندگي سالمي داشته باشند. آنها براي اينكه خانوادههايشان لطمه نبينند خانواده خود را ترك كرده و كمتر به آنها سر ميزدند.
نكته مهم ديگر در مورد مرد افغان بود. سالهاي جنگ و خونريزي و آوارگي از اين مرد افغان يك فرد خونخوار ساخته بود. او در زمان جنگهاي داخلي افغانستان و در زمان حكومت طالبان راننده تانك بوده و بعد اعضاي خانوادهاش كشته ميشوند و او براي اينكه بتواند زندگياش را بگذراند به ايران ميآيد و بعدهم مرتكب جنايات فجيعي ميشود.
اين مرد افغان به اعدام محكوم شدو حكم هم اجرا شد، اما بعد از آن قاتلان سريالي ديگري هم آمدند. چراكه هيچ وقت زمينههاي ارتكاب اين جرايم از بين نرفت و ما فقط مجازات كرديم، در حالي كه بايد به فكر از بين بردن فقر و مكانهاي جرمخيز باشيم و آنها را از بين ببريم.