نقد انحصارطلبانه “من مادر هستم”
بحث اصلی منقدان سیاسی فیلم جیرانی بر سر این است که چه کسی فسادهای موجود در جامعه را نشان دهد. اگر آن شخص مسعود ده نمکی باشد و فیلمش نیز "فقر و فحشا" باشد، هیچ مشکلی وجود ندارد. اما اگر فریدون جیرانی، نابهنجاری های موجود در جامعه ایران را به تصویر بکشد، این دوستان ارزشی با خود می گویند که در غرض جیرانی مرضی نهفته است.
عصر ایران؛ هومان دوراندیش –
نقد فیلم، تا حد زیادی به علائق و سلائق منتقد بازمی گردد و منتقد سینمایی
در در دفاع از سلیقه سینمایی اش، کم و بیش می تواند استدلال های لازم را
پیدا کند و تحویل خواننده بدهد. نگارنده این متن منتقد فیلم نیست و در این
کار سررشته ای ندارد اما به عنوان یک تماشاگر نیمه حرفه ای سینما، معتقد
است فیلم “من مادر هستم” فیلم خوبی نبود. در تایید این مدعا، دلایلی هم می
توان اقامه کرد اما این نوشته، در پی نشان دادن نقاط ضعف و قوت فیلم فریدون
جیرانی نیست. موضوع این یادداشت نه نقد فیلم ضعیف جیرانی بلکه نقد منتقدان
سیاسی این فیلم است.
منتقدان سیاسی فیلم “من مادر هستم”، با ضعف
های فیلم جیرانی کاری ندارند. هر ساله دهها فیلم نه چندان قوی در سینمای
ایران تولید می شود و این برادران ارزشی، کاری به کار آن فیلم ها ندارند و
دلیلی هم ندارد که گریبان فیلمسازی را بگیرند که چرا فیلمت خوب نیست؟! پس
آنها با انگیزه های سیاسی به این فیلم اعتراض می کنند.
این امر
البته اخلاقاً و قانوناً اشکالی ندارد. هر کسی حق دارد به دلایل سیاسی
منتقد هر چیزی باشد. صرف انتقاد و اعتراض بلااشکال است.
اما
منتقدان سیاسی فیلم “من مادر هستم”، جان کلامشامن این است که این فیلم،
جامعه اسلامی ایران را، جامعه ای آلوده و سرشار از بی اخلاقی و نابهنجاری
نشان داده است. از نظر آنها، ایران امروز جامعه ای اخلاقی است و بزرگنمایی
بی اخلاقی های حاشیه ای این جامعه، اقدامی سیاسی با هدف تخریب چهره نظام
جمهوری اسلامی است.
فارغ
از اینکه جامعه ایران در شرایط کنونی تا چه حد بهنجار است یا نابهنجار،
باید از این منتقدان به اصطلاح ارزشگرا، این سوال را پرسید که مگر خود شما
دائماً از رواج بی اخلاقی در جامعه ایران شکایت نمی کنید؟ مگر نه اینکه شما
معتقدید مجموعه سیاست های دوران سازندگی و به ویژه دوران اصلاحات، موجب
رشد فساد و بی بند و باری اخلاقی در ایران اسلامی شده است.
این
فساد و بی بند و باری در کجا محقق شده است؟ جز در خانواده ها و روابط بین
انسان ها؟ پس چرا وقتی فیلمسازی در راستای تایید ادعاهای همیشگی شما گام
برمی دارد، گریبان او را می گیرید که قصدت ضربه زدن به نظام و ایران اسلامی
بوده است؟
در فیلم فریدون جیرانی، مجموعه ای از روابط نابهنجار بین
حداکثر شش انسان به نمایش درآمده است. مردی که زن دارد و با زنش در اختلاف
است و گرفتار شرب خمر. دختر او با هر دوی آنها اختلاف دارد. دختر دوست پسر
دارد. مرد دیگری که به این خانواده نزدیک است. زن دیگری که در دوران
جوانی، دوست دختر پدر این خانواده بوده و الان همسر مرد دوم قصه است. و در
نهایت عشق و رابطه جنسی مرد دوم قصه به دختر مرد اول.
این دست
روابط خارج از چارچوب شرع، به شهادت آمار موجود در نیروی انتظامی و قوه
قضاییه، متاسفانه در جامعه ایران امر غریبی نیست. حتی نیازی به آمارهای
موجود در نهادهای رسمی هم نیست. بسیاری از مردم عادی در زندگی خودشان چنین
چیزهایی را دیده و شنیده اند. پدیده های خفاش شب و بیجه در کدام جامعه ظهور
کردند؟ جز در ایران بیست سال اخیر. انچه که در فیلم “من مادر هستم” به
تصویر کشیده شده، صدها بار خفیف تر از واقعیت تلخ قصه قاتل پاکدشت و خفاش
شب و موارد متعددی از این دست است.
انصار حزب الله و گروههایی از
این دست، در بیست سال گذشته بارها و بارها در سطح شهر تجمع کرده اند تا به
زعم خودشان به علل آنچه که در فیلم “من مادر هستم” به نمایش درآمده، اعتراض
کنند. نیروی انتظامی و سایر نهادهای مسئول در قصه “مبارزه با منکرات” نیز
برای امحای چنین روابطی در میان مردم ایران، بارها و بارها به سراغ عمرو و
زید رفته اند.
اما از این نکته که بگذریم، در بحث از منتقدان فیلم
جیرانی، نکته دیگری هم قابل بررسی است. منتقدان سیاسی فیلم جیرانی معتقدند
این فیلم تصویر بدی از قصاص ترسیم کرده است. آنها می گویند فرد خواهان قصاص
در این فیلم، پس از اجرای قصاص، دچار بحران روحی شده و از کرده خودش در
عذاب است در حالی که قصاص حکم الهی است و کسی که حکم الهی را اجرا می کند،
این گونه پریشان احوال نمی شود. پس در نمایش پریشان احوالی قصاص کننده در
این فیلم، قصد و غرضی سیاسی و ضد دینی در کار بوده است.
در
پاسخ به این انتقاد باید گفت که در این فیلم نه قصاص روا که انتقام ناروا
مطرح بود. زنی عاشق مردی بوده و چون از آن مرد ضربه خورده و به او نرسیده
است، به قصد انتقام از آن مرد، دختر او را بر سر دار می کشد. در واقع در
این فیلم، قصاص برای آن زن، نه ابزار انتقام از مجرم، که ابزار انتقام از
فردی به غیر مجرم است. شخص خواهان قصاص در این فیلم، به معنای دقیق کلمه،
از قانون قصاص “سوءاستفاده” می کند. او قاتل را نه به دلیل قتلی که مرتکب
شده، بلکه به دلیل نسبتش با شخصی دیگر، که عشق دوران جوانی خود او بوده، می
کشد. علت بحران روحی آن زن، این انتقام نارواست نه قصاصی روا.
نکته
آخر در نقد منتقدان سیاسی فیلم جیرانی، انحصارطلبی آنهاست. مساله این
افراد نه “نمایش” نابهنجاری های اخلاقی، بلکه “نمایش دهنده” این نابهنجاری
هاست.
یعنی بحث اصلی بر سر این است که چه کسی فسادهای موجود در
جامعه را نشان دهد. اگر آن شخص مسعود ده نمکی باشد و فیلمش نیز “فقر و
فحشا” باشد، هیچ مشکلی وجود ندارد. اما اگر فریدون جیرانی، که آدم با دیدن
او به یاد روشنفکران غربزده می افتد، فساد موجود در جامعه ایران را به
تصویر بکشد، این دوستان ارزشی با خود می گویند که در غرض جیرانی مرضی نهفته
است! پس آن به که به خیابان بیاییم به قصد اعتراض. آن هم اعتراض بی مجوز
قانونی!
در
چنین رویکردی، “ماقال” اهمیتش را از دست می دهد و حقیقت تابع “من قال” می
شود. این مدعا که فقط ما حق داریم از فساد دم بزنیم و آن را نمایش دهیم،
مدعایی کاملاً انحصارطلبانه است. همه ایرانیان حق دارند نسبت به مشکلات
موجود در جامعه ایران هشدار دهند.