نقلقول باهنر از آیتالله جنتی درباره احمدینژاد
پانزدهم اسفند ٨٤ با تأخیری زیاد نخستین بودجه دولت نهم به مجلس رفت. کارشناسان، بودجه دولت عدالتمحور را بهشدت انبساطی، تورمزا، ضدتولید و اشتغال و بحرانزا توصیف کردند. دولت از مجلس بودجهای ١٢ هزار و ٥٠٠ میلیاردی طلب کرده بود اما در کوران نقدهای فراوانی که بر بودجه رفت، نتیجه بسیار شگفت از کار درآمد. مجلس نهتنها سقف بودجه را به لایحه بازگرداند، بلکه رقم پیشنهادی دولت را به ١٤ هزار و ٥٠٠ میلیارد تومان افزایش داد.
به گزارش ایسنا، «شرق» در ادامه نوشت: کارشناسان اقتصادی همان زمان گفتند آنچه در جلسه مجلس هفتم رخ داد، مسئولیتی سنگین را متوجه نمایندگان میکند. مجلس یکدست اصولگرا همان بودجه انبساطی را بازهم افزایش داده و تازه دولت را از برخی محدودیتها معاف کرده بود. همان نمایندگان حامی، مانند اینروزها، مدعیاند در جرگه مخالفان آن بودجه بودهاند و حتی پیشتر عامل رأینیاوردن چهار وزیر احمدینژاد شدهاند؛ افرادی مانند محمدرضا باهنر.
این دو اتفاق یعنی مخالفتش با بودجه و نقشش در افتادن آن وزرا را نشانه این میداند که حمایتش از رئیس دولت سابق که عامل برآمدنش بود، دربست نبوده است. این در حالی است که همان مجلس در نهایت به همان بودجهای که به ادعای باهنر با انتقاد همراه بود، رأی داد؛ آنهم درحالی که باهنر تأکید دارد محال بوده رخدادی در مجلس بدون نقش و اثرگذاری او رخ بدهد. پس شاید بتوان گفت مخالفتهایش با آن بودجه نیز چندان جدی نبوده است.
باهنر گویا حرفهای آنروزهای خودش را که گفته بود «هرکس میخواهد با این دولت کار کند، باید رفتار و افکارش را با احمدینژاد هماهنگ کند»، فراموش کرده است. اینروزها که رئیس دولت نهم و دهم توپخانه حمله خود را به سمت یکی از قوا نشانه رفته است، اصولگرایان ترجیح میدهند بهجای تحلیل رفتار او از همان ابتدا و پذیرش مسئولیت خود در همه اتفاقات گذشته، بهراحتی بگویند: «احمدینژاد رایانهای است که نرمافزارش را نداریم و میترسیم به دکمههایش دست بزنیم». احمدینژاد اما همان احمدینژاد است؛ یک زمانی بودن و حمایت از او برای اصولگرایان انتفاع داشت، از زمانی به بعد ضرر. آنها کاری به این ندارند که تصمیمات غلط سیاسی – اقتصادی احمدینژاد در آن هشت سال تا چه اندازه کشور را با خسران روبهرو کرده؛ در دوران ماهعسلشان، او رئیس دولت مهرورز و عدالتمحور بود. بعدا با طرح «جریان انحرافی» بهانهای جستند تا احمدینژادی را که دیگر بابمیلشان رفتار نمیکرد، از دایره خودیها بیرون کنند و حالا هم کسی نباید طلبکارشان باشد!
با محمدرضا باهنر درباره احمدینژادی که آنها میشناختند و احمدینژادی که امروز میشناسند، علت شانهخالیکردن اصولگرایان از پذیرش مسئولیت و شریکبودن در رفتارهای دولت گذشته گفتوگو کردهایم.
سؤالم را با این جمله آیتالله آملیلاریجانی آغاز میکنم. ایشان درباره احمدینژاد گفتهاند: «آخر میشود انسان اینمقدار دروغ بگوید و از مسیر انصاف و تقوا دور شود؟». آیا اصولگرایان بهتازگی متوجه شدهاند که آقای احمدینژاد دروغ هم میگوید؟ شما گفتهاید که نزدیک به ٢٣ یا ٢٤ سال سابقه آشنایی و دوستی با آقای احمدینژاد داشتهاید. چه طور متوجه این خصلت آقای احمدینژاد نشده بودید؟ آیا این خصلت یکباره در ایشان ایجاد شده است؟ تا جایی که شما جایی حتی به صداقت گفتار احمدینژاد هم اشاره کرده بودید.
فکر میکنم باید این سؤال را به شکلی دیگر پاسخ دهم. چون در کشورمان جریانهای تعریفشده حزبی نداریم یا خیلی کمرنگ هستند، گروهها، جریانی و جناحی تعریف میشوند و این یک معضل اساسی برای همه فعالان سیاسی است. شما درباره صحبت آیتالله صادق لاریجانی درباره احمدینژاد سؤال میکنید. من بخواهم ساده پاسخ بدهم، میتوانم خیلی ساده بگویم چه ربطی به من دارد؟ از خود ایشان سؤال کنید.
یعنی شما این وجه یا خصلت آقای احمدینژاد را قبول ندارید؟
عرض میکنم؛ یک زمانی است ما در یک مجموعه متشکل تعریفشده کار میکنیم؛ آن وقت قاعدتا باید مسئولیت کارهای همدیگر را بپذیریم؛ اما این مشکل الان برای اصلاحطلبان نیز وجود دارد. یک فردی یک زمانی اصلاحطلب بوده، بعد میرود یک گوشهای یک حرفی میزند، آنوقت همه دوستان اصلاحطلب باید پاسخگوی صحبتهای او باشند. این یکی از معضلات و مشکلات نبود وجود احزاب تعریفشده قانونی و چارچوبدار است. در رابطه با اینکه ایشان در یک جمله چند دروغ گفته است، ١٠ تا گفته ١٢ تا گفته، کمتر گفته یا بیشتر گفته، واقعیتش این است که من احصاء نکردهام. آیتالله آملیلاریجانی لابد احصاء کردهاند و گفتهاند و خودشان هم پاسخگو هستند. درباره شخص احمدینژاد هم زمانی شما نظر آقایان را میپرسید، زمانی دیگر نظر من را میپرسید که آیا عوض شده یا نشده، چرا نشناخته بودیدش و … اینها سؤالات خوبی است که من هم باید به آن پاسخ دهم و من هم کاملا موافقم اما اینکه دیگران چه اظهارنظری درباره آقای احمدینژاد میکنند یا احمدینژاد چه اظهارنظری درباره دیگران میکند، به علت نبود همان چارچوب، مسئولیت پاسخگوییاش بر عهده من نیست. درباره شخص آقای احمدینژاد من بارها گفتهام و الان هم تکرار میکنم که در نخستین سالی که ایشان رئیسجمهور شد و لایحه بودجه را به مجلس آورد، اختلافهای کارشناسیمان با ایشان شروع شد.
بله شما بارها به این مسئله اشاره کردهاید ولی نکتهای که وجود دارد، این است که گاهی شما حامی سیاستهای کلی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی یک نفر هستید ولی به او در برخی موارد انتقاد هم دارید. درست مثل الان اصلاحطلبان. درعینحال که به روحانی انتقاد دارند که مثلا نتوانسته به برخی مطالبات پاسخ دهد یا در مواردی کوتاه آمده ولی همچنان اعلام میکنند که حامی او هستند. آنچه شما هم درباره انتقاد از احمدینژاد مطرح میکنید، درست مانند همین است. پس شما هم حامی ایشان شناخته میشدید؛ بهویژه آنکه در مجلس هم حضور داشتید. حتی میتوان گفت که نسبت به عملکرد آن دولت مسئول هم بودهاید.
پس باید برگردم و تاریخچهای را بگویم.
من چند جمله از خود شما را میخواستم همینجا یادآوری کنم. شما سال ٨٤ گفته بودید «کسانی که میخواهند با این دولت کار کنند، باید رفتارشان را با رئیس دولت هماهنگ کنند» یا «من اولین کسی بودم که بحث ریاستجمهوری احمدینژاد را مطرح کردم»، «صداقت و گفتار احمدینژاد باعث نفوذ او در قلبهای مردم شده است». شما میگویید که با نخستین بودجه احمدینژاد مخالفت کردید ولی این جملهها هم از شما وجود دارد.
زمانی شما روند یک فرایند را میخواهید بدانید که خب آن زمان من به شما میگویم ما چه زمانی از ایشان حمایت کردیم، چه زمانی منتقد شدیم و چه زمانی فاصله گرفتیم ولی زمانی یک تکخبر یا تکجملهای را در یک گوشه انتخاب میکنید؛ مثلا درباره آیتالله هاشمیرفسنجانی هم شما اگر بگردید، در مقاطع مختلف جملات متفاوتی را از من پیدا میکنید. ما زمانی در فهرست تبلیغاتی انتخابات مجلس پنجم نوشته بودیم «اطاعت از رهبری و حمایت از هاشمی» یا در مجلس ششم هم همینطور. اگر سؤال شما درباره رابطه من و آقای احمدینژاد است، من باید تاریخچهای برای شما بگویم. سال ٨٤ که ایشان نامزد شد، من رئیس ستاد آقای لاریجانی بودم.
بله، گفتهاید که دور نخست به آقای لاریجانی رأی دادهاید.
دور دوم هم جالب است. من، هم مسئول جامعه اسلامی مهندسین بودم، هم قائممقام جبهه پیروان خط امام و رهبری. در هر دو بیانیه دادیم که هر دو این افراد نقاط ضعف و مثبتی دارند و آتش به اختیار عمل شود.
شما دور دوم به چه کسی رأی دادید؟
به آقای هاشمی فکر کنم رأی دادم. یادم نیست. سال ٨٨ را که بارها و بارها گفتم به محسن رضایی رأی دادم.
مگر میشود یادتان نباشد که به چه کسی رأی دادهاید!
یک زمانی است که آدم یک رأی دارد که یک جایی میدهد، این خیلی متفاوت است. بالاخره بنده به اندازه ٥٠ یا صد هزار نفر نفوذ رأی دارم. شما باید موضع بیرونی ما را تحلیل کنید. اینکه من روی یک کاغذ یادداشت اسم چه کسی را نوشتم، هیچ فرقی نمیکند که اسم هاشمی را نوشته باشم یا احمدینژاد را.
ولی کمی عجیب است اگر به آقای هاشمی رأی داده باشید ولی چند ماه بعد آنطور از آقای احمدینژاد تعریف و تمجید و حمایت کنید.
اینها تحلیل دارد. من سال ٨٨ مطمئن بودم محسن رضایی رأی نمیآورد اما به او رأی دادم؛ چون نه مهندس موسوی را میتوانستم بپذیرم و نه احمدینژاد را اما وظیفه خودم میدانستم که در انتخابات شرکت کنم. اولین اختلاف من با آقای احمدینژاد بر سر همان بودجه بود. من یک خاطره را برای چندمین بار تعریف کنم که در اولین سال دولت آقای خاتمی من رئیس کمیسیون تلفیق مجلس پنجم بودم که بودجه را بررسی و تصویب کردیم. شب دیدم در اخبار آقای مهاجرانی گفت که قانون بودجهای که مجلس تصویب کرده، بهتر از لایحهای است که ما تحویل مجلس دادهایم و ما از کل مجلس بهویژه آقای مهندس محمدرضا باهنر تشکر میکنیم. من تعجب کردم و بلافاصله تماس گرفتم با آقای مهاجرانی و گفتم من را دست انداختهاید؟ چون سابقه نداشته است. آقای مهاجرانی گفت که این نکته در دولت تصویب شد و من مکلف شدم که به اسم از تو تشکر کنم. اولین بودجه آقای احمدینژاد هم که به مجلس آمد، من و آقای احمد توکلی بودیم که بحث بیماری هلندی و … را مطرح کردیم. ما فقط به یک نفر از کابینه نخست آقای خاتمی که مخالف ما بود، رأی ندادیم ولی در مقابل، به چهار نفر از کابینه اول احمدینژاد رأی ندادیم. نگویید اینها همهاش هیچ چیزی نیست. اینها همهاش موضع سیاسی است.
با وجود اینکه میگویید ما به چهار نفر از کابینه نخست احمدینژاد رأی ندادیم یا بر سر بودجه اول آقای احمدینژاد به آن انتقاد کردیم اما همه اینها باعث نشد که شما در زمره مخالفان منتقد احمدینژاد قرار بگیرید. همین الان هم قطعا خیلی از نمایندههای حامی دولت در مجلس انتقاداتی کارشناسی به برخی سیاستهای دولت دارند اما حامی سیاستهای کلی دولت هستند. برخی از اصولگرایان هم حتی اگر انتقادهایی به احمدینژاد داشتند اما در کل حمایت میکردند.
من نمیخواهم اعلام برائت کنم و بگویم من هیچ نقشی در حمایت از دولت آقای احمدینژاد نداشتم. من از ایشان حمایت میکردم اما میخواهم بگویم بالاخره من در مجلس یک نفوذ رأیی داشتم و استفاده کردم که به چهار نفر از وزرای احمدینژاد رأی ندهم؛ درحالیکه مثلا به اکثریت وزرای آقای خاتمی رأی دادیم. اصلا سابقه نداشت که یک دولتی در همان ابتدای کار چهار نفر از وزرایش رأی نیاورند؛ حتی دولتهایی که کاملا به لحاظ سیاسی با مجلس مخالف بودند. من همان زمان یادم هست که گفتم حضور دو نفر ما در یک جناح یعنی من و آقای احمدینژاد مانع از فداکردن منافع ملی نخواهد شد. نمونه هم میخواهید دو مورد برایتان گفتم.
آقای باهنر اگر با این روند بخواهیم جلو برویم قطعا تکتک اصولگراها استدلالاتی شبیه شما خواهند آورد. در نهایت به این نتیجه میرسیم که اصلا آقای احمدینژاد هیچ حامی اصولگرایی نداشته و مقصر همه رخدادها و اتفاقاتی که در آن هشت سال افتاد، خودش بوده و خودش!
اولا آقای احمدینژاد در سال ٨٤ نامزد جامعه اصولگرایی نبود. ما آن زمان یک جبهه پیروان خط امام و رهبری داشتیم، یک جامعه اسلامی مهندسین داشتیم، مؤتلفه را داشتیم. اینکه یکدفعه آقای احمدینژاد کف خیابان توانست ١٨ میلیون رأی جمع کند، این موج را آقای خاتمی هم توانست ایجاد کند.
ولی در نهایت وقتی شما متوجه این رأی کفخیابانی شدید، بعدا رفتید پشت احمدینژاد.
ولی ما برای ایشان ستاد تشکیل نداده بودیم. اینکه میگویم ممکن است همحزبی من این کار را کرده باشد اما ما به عنوان یک تشکیلات معرفیشده نبودیم. ما با اینکه میدانستیم احمدینژاد رأی میآورد اما از او حمایت نمیکنیم و بیانیه آتشبهاختیار میدهیم، معلوم میشود که یکسری ارزشهای دیگر در ذهن ما بیش از آنکه آقای احمدینژاد در نظر داشت، وجود دارد.
پس با این وصف شما دارید این سخن خودتان را تکذیب میکنید که گفته بودید شهرداری برای آقای احمدینژاد دستگرمی است و ما او را برای ریاست جمهوری در نظر گرفتهایم!
نه؛ من این را گفتهام اما ببینید آن زمان آقای احمدینژاد را آقایان در سیستم اطلاعاتی رد کرده بودند که صلاحیت شهردارشدن ندارد. من رفتم و با آقای یونسی صحبت کردم، گفت یکسری مشکلات مثل فروش نفت و … دارد. من گفتم این اجازه را همه استانداران مرزی از آقای هاشمیرفسنجانی داشتند. نکته دوم این بود که گفتم آقای احمدینژاد که استاندار بوده و دکترا دارد، صلاحیت ندارد اما آن شهردار پیشین که فوق دیپلم داشت، صلاحیت دارد؟! گفتم مشکل از فیلتر است. بعد برای اینکه یک تیکه سیاسی هم بپرانم، گفتم در ضمن خودت بدان، به آقای خاتمی هم بگو که شهرداری برای احمدینژاد دستگرمی است والا او رئیسجمهوری آینده است. آن زمان هم اصلا حدس نمیزدم که دو سال بعد رئیسجمهور است؛ فکر میکردم حالا ١٠ یا ١٢ سال بعد رشد کند.
ولی ایشان را در نظر داشتید دیگر؟ در ناصیه ایشان میدیدید؟
وقتی ایشان رئیسجمهوری شد ما خیلی هم خوشحال شدیم.
ولی به طور مشخص اصولگرایان زمانی با احمدینژاد مشکل پیدا کردند که این ماجرای جریان انحرافی را مطرح کردند. یعنی از سال ٨٩ به بعد و نه بر سر شیوه اشتباه ایشان در کشورداری. من جایی با داماد آقای احمدینژاد صحبت میکردم، ایشان میگفتند من هم قانع نشدم که ٧٠٠ میلیارد دلار درآمدهای نفتی چطور در دولت پدرخانمم هزینه شد. میخواهم بگویم مواردی از این دست که حتی داماد ایشان را هم قانع نکرده یا مثلا انحلال سازمان برنامه یا ماجراجوییهای ایشان در سیاست خارجی و… هیچ وقت با اعتراضات جدی شما و کل اصولگرایان روبهرو نشد.
اختلافات ما از همان بودجه اول شروع شد. این به معنای این نبود که از او برگشته بودیم. البته به مرور اختلافات بیشتر شد. میزان تحقیقوتفحصها و شکایات و نامههایی که ما نسبت به تخلفات بودجهای آقای احمدینژاد داشتیم و به قوه قضائیه و دیوان محاسبات ارائه کردیم، موجود است. یا آقای احمدینژاد حاضر نبود قانون وزارت ورزش و جوانان را اجرا کند. من معاون نظارت مجلس بودم. رئیسجمهور را که نمیشد دادگاهی کرد که چرا قانون را اجرا نمیکنی. باید راهی پیدا میکردم. من یک نامه نوشتم به خزانهدار کل کشور و مسئول سازمان تربیت بدنی و مسئول سازمان جوانان که یک ریال تخصیصدادن بودجه به این دو سازمان خلاف قانون است و قابل تعقیب قضایی. دیگر آنجا بود که دولت فهمید قضیه جدی است و از صبح که نامه را دریافت کردند، کات شد و بودجه تخصیص ندادند و آقای احمدینژاد مجبور شد قانون را اجرا کند. البته اینکه میگویید جامعه اصولگراها از احمدینژاد حمایت میکرد، مشکل حقوقی دارد. چون این کلیت یک حزب که نیستند. این مشکل را اصلاحطلبان هم دارند و بخشی هم تقصیر خود ما سیاستمداران است چون ما منافع حزب را میخواهیم اما هزینههای حزب را حاضر نیستیم بپذیریم. برای انتخابات ما هرچه خواهش، تمنا و استدلال میکردیم از نامزدها که شما رأیتان پایین است و نظرسنجیها این را میگوید، تبعیت نمیکردند. میگفتیم این یعنی شما یک شرکت تشکیل دادید که رقیبتان برنده شود؛ کسی گوش نمیکرد.
شورای نگهبان که ظاهرا به ضرر شما کار میکرد اما در نهایت عملکردش گاهی به نفعتان میشد چون در یک حوزه یک اصلاحطلب تأیید میشد با شش اصولگرا. یک نامزد اصلاحطلب. هرچه به آن پنج نفر میگفتیم به صلاح شما نیست چون باعث تشتت آرا میشوید، گوش نمیدادند. این مشکل را هم اصلاحطلبان دارند. الان ١٤٥ نفر با لیست امید وارد مجلس شدهاند اما در رأیگیریها ١٠٣ نفر با لیست امید همراه میشوند.
اگر معتقد بودید احمدینژاد این همه تخلف داشته چرا هیچ وقت کار به استیضاح او کشیده نشد؟
این سؤال خوبی است. من هنوز هم میگویم آن زمان هم میگفتم که ما در جمهوری اسلامی یک بار رأی به عدم کفایت سیاسی ریاستجمهوری دادیم که بنیصدر بود؛ حقش بود و نوش جانش اما من آرزو میکنم تا زمانی که در قید حیات هستم، دیگر از این اصل هیچ مجلسی استفاده نکند چون خیلی هزینههای بالایی دارد. اما در عین حال نخستین سؤال از رئیسجمهوری توسط مجلس اصولگرا از احمدینژاد شد. این را هم شما هنوز یک مورد نمیدانید؟ ممکن است شما بگویید باهنر در مجلس رأی نداشته است. خب این نظر شخصی شماست و من هم که اهل منممنمکردن نیستم، ولی بالاخره در مجلس یک نفوذرأیی داشتم. از هر کسی میخواهید بپرسید؛ از اصلاحطلبان تا اصولگرایان. یعنی باورتان این است که در مجلس چهار وزیر بیفتند و این خارج از اراده من باشد؟ واقعا باورتان این است؟ خیلی عجیب است. هیچکس این تحلیل را ندارد، مگر شما داشته باشید که اشکالی هم ندارد.
یعنی فکر میکنید هزینههای ابقای احمدینژاد کمتر از برکناریاش بود؟
اصلا. بعد از عزل بنیصدر میدانید چه هزینههایی به کشور وارد شد؟ هفت تیر، هشت شهریور و … بسیاری از آنها بعد از عزل بنیصدر بودند.
الان که ماجراهای اصولگرایان و احمدینژاد به اینجا رسیده است، پشیمان نیستید که ایکاش برای شهردارشدنش تلاش نمیکردید و عامل برآمدنش نمیشدید؟
بله، من منکر این نیستم که در رشد ایشان نقش داشتیم اما یک نفر سؤال زیباتری از من کرد؛ گفت احمدینژاد سال ٨٤ و ٨٨ چه فرقی داشت که دیگر از او حمایت نکردید؟ من گفتم که او فرقی نکرد، من اطلاعاتم درباره او بیشتر شد. احمدینژاد روی یک کرسیای نشست که ما او را در این کرسی تجربه نکرده بودیم.
خب این به نظر شما خبط بزرگی نیست؟ کسی که به قول شما ناشناخته یا کمترشناختهشده بوده را حمایت کردید تا شهردار شد و بعد هم رئیسجمهور؟
ایشان اگر استاندار هاشمی نشده بود، شهردار هم نشده بود.
او مدتی استاندار یک استان تازهتأسیس بوده، بعد هم برکنار شد و به کار دانشگاهیاش رسید. کسی ایشان را نمیشناخت. احمدینژاد تا پیش از اینکه شهردار شود، یک فرد ناشناخته برای مردم ایران بود.
ما مسائل دیگری هم داریم. اول انقلاب، حضرت امام آقایی به نام قطبزاده را مدیرعامل صداوسیما کرد. ما در دانشگاه سر قطبزاده کلی با منافقین، همدیگر را میزدیم. ما دفاع میکردیم، آنها فحش میدادند. بعد از دو سال، قطبزاده در جریان کودتایی اعدام شد. منافقین میگفتند دیدید که دفاع میکردید؟ ما میگفتیم آن زمان درست دفاع میکردیم، الان هم که اعدام شد درست اعدام شد. الان خود من شاید ظرفیت این صندلی را داشته باشم اما فردا اگر بلایی سر ملت نازل شود و من رئیسجمهور شوم، شاید ظرفیت آن صندلی را نداشته باشم. در نظاممان اینقدر از این بالا و پایینرفتنها بوده است. نمیخواهم بگویم خوب بوده. جاهایی باعث تأسف است.
آخرینبار کی احمدینژاد را دیدید؟ در جلسات مجمع بوده؟ صحبت و گفتوگویی هم با هم دارید؟
بله، در مجمع این اواخر او را بیشتر میبینم. بیشتر هم در حد همین سلام و احوالپرسی است. صحبت خاصی با هم نداریم. اینقدر که دیگر ارزش ندارد که بخواهیم بایستیم با او درباره اینکه فلان حرف را در فضای مجازی زده و شکایت کرده و … صحبت کنیم.
بقیه اعضا هم همینطور؟
بله، کموبیش. البته در یکی از جلسات قبل از دستور، آقای توکلی یک اعتراضی کرد، احمدینژاد هم بود. گفت کجا را میخواهد احمدینژاد بزند؟ کجا دارد میرود که بحث ادامه پیدا نکرد و خود احمدینژاد هم پاسخی نداد. ما هم خیلی موافق بودیم که بحث ادامه پیدا نکند.
شما قبل از انتخابات گفته بودید که ما هنوز به احمدینژاد نیاز داریم.
فکر میکنم اسفندماه بود. من حضرت آیتالله جنتی را در یکی از جلسات مجمع تشخیص دیدم. بعد از این بود که حضرت آقا سفارش کرده بودند که آمدن احمدینژاد به مصلحت نیست. به آقای جنتی گفتم احمدینژاد کاندیدا میشود. گفت واقعا کاندیدا میشود؟ گفت خبر داری؟ گفتم بههیچوجه، فقط تحلیل دارم. آیتالله جنتی خیلی تعجب کرد و گفت اگر نامزد بشود یعنی به دنبال فتنه است. یادم هست آن زمان به کسی دیگر نگفتم.