این دو چهره ی موثر و خطرناک جنگ طلب در امریکا / «بوت» و «کریستول» به دنبال ترویج ایده ی جنگ با ایران هستند
تاکر کارلسون در آمریکن کانسرواتیو نوشت: یک نقطه اشتراک میان تمام طبقات حاکمی که در دوران پایان سلطه خود به سر میبرند این است که مدارای زیادی با میانهروی دارند. سطح معیارها تنزل مییابد و لبه تیغ انتقادات کند میشود اما گویا اینها به چشم مسئولان نمیآید. آنها از مقام خود و فرصتی که برای مفت خوری و غنیتر شدن پیدا کردهاند، خرسندند. در بستر چنین فرهنگی، اشتباه کردن کیفری ندارد. بیاستعدادی رونق میگیرد و با پیش رفتن به سوی ردههای بالاتر، هرچه در مسیرش هست را از بین میبرد. این بلایی بود که به سر عثمانیها آمد و وجود ماکس بوت، شاهد زنده ای از وقوع این پدیده در آمریکاست.
به گزارش انتخاب ؛ در ادامه این مطلب آمده است: ماکس بوت یک کارشناس حرفهای در حوزه سیاست خارجی است؛ شغلی که تنها در برخی شهرهای خاص وجود دارد. بوت مدارج دانشگاهی را در دانشگاههای برکلی و ییل طی کرده و یکی از اعضای «شورای روابط خارجی» است. او تعدادی کتاب و بینهایت یادداشت مطبوعاتی درباره تاریخ روابط خارجی و نظامی نوشته است. «موسسه بینالمللی مطالعات راهبردی» که یک اندیشکده پرنفوذ بریتانیایی است، بوت را یکی از «افراد پیشرو در جهان در حوزه منازعات نظامی» میداند.
الزامات حرفهای برای اینکه کسی چهرهای پیشتاز در منازعات نظامی قلمداد شود، به داشتن سابقه حضور در درگیریهای نظامی ارتباطی ندارد. پیشتازان این حوزه نیازی ندارند که سابقه درخشانی در ارزیابیهای هوشمندانه و پیشبینیهای دقیق داشته باشند. تمام چیزی که نیاز دارند، تایید و توصیه از سوی همردیفان خود در این حوزه است. اگر سایر چهرههای شناخته شده در این حوزه شما را بپذیرند، وارد جمع آنها میشوید. این خبر خوبی برای ماکس بوت است.
شهرت بوت به هفتههای پس از حوادث یازدهم سپتامبر برمیگردد که پاسخی را برای آن طراحی کرد که دولت بوش، خط به خط آن را دستور کار خود قرار داد. در حالی که سایرین به دنبال انتخاب میان قندهار و کابل به عنوان نخستین محل فرود آمدن بمبهای آمریکا بودند، بوت فکر بزرگتری در سر میپروراند. در اکتبر ۲۰۰۱، او یادداشتی در مجله ویکلی استاندارد با عنوان «مساله امپراتوری آمریکا» منتشر کرد.
بوت مینویسد: «حملات یازدهم سپتامبر ماحصل دخالت و جاهطلبی ناکافی آمریکا بود… راهحل این است که اهداف وسیعتری برگزینیم و در اجرای آنها پافشاری بیشتری کنیم.» به منظور پیشگیری از حملات تروریستی بیشتر در شهرهای آمریکایی، بوت پیشنهاد ایجاد تحولاتی در جهان را مطرح کرد که از افغانستان شروع شده و فورا به عراق کشیده میشد. او مینویسد: «پس از براندازی صدام، میتوانیم جبهه بینالمللی متشکل در عراق را به همراهی با جبهه افغانستان واداریم. سپس تبدیل کردن عراق به نقطه آمال مردم مظلوم خاورمیانه، هدف تاریخی این جنگ محسوب خواهد شد. آیا این راهبردی جاهطلبانه است؟ بیتردید چنین است. آیا آمریکا از منابع کافی برای تحقق آن برخوردار است؟ بازهم بیتردید چنین است».
مانند نامههای عاشقانه یک زوج که ازدواجشان به طلاق ختم شده، نگاه به گذشته و خواندن یادداشت بوت، بر رنج ما میافزاید. اوضاع عراق همچنان بیسروسامان است. جنگ افغانستان پس از بیست سال ادامه دارد. در مقام مقایسه میتوان به ناپلئون بناپارت اشاره کرد که در مدت کوتاه تری از زمانی که آمریکا صرف برقراری ثبات در افغانستان کرد، کنترل فرانسه را به دست گرفت، خود را امپراتور نامید، چهار کشور موئتلف اروپایی را شکست داد، به روسیه هجوم برد، شکست خورد و تبعید شد، بازگشت، دوباره شکست خورد و تبعید شد.
برنامهها طبق اهداف تعیین شده پیش نرفت. آنچه جالب است این است که علیرغم تمام ناکامیها و ناامیدیها و تردیدهایی که به دل مصممترین مردان افتاده، بوت همچنان به اعتقادات پیشین خود پایبند است. اطمینان به خود، یک پیشنیاز برای چهرههای برجسته منازعات مسلحانه است.
در بهار ۲۰۰۳ که جنگ عراق در راه بود، بوت شروع کرد به تعیین کشورهای جدیدی که باید هدف حمله قرار بگیرند. او فورا سوریه و ایران را دو هدف مطلوب معرفی کرد بخصوص که دومی تنها دو سال با رسیدن به بمب هستهای فاصله داشت. کره شمالی هم به لیست بوت اضافه شد و سپس او به این نتیجه رسید که عربستان سعودی نیز باید از دموکراسی او بهره ببرد. او مینویسد: «اگر نیروهای آمریکایی به این سرعت کار آدم سرسختی مثل صدام را تمام کردهاند، تصور کنید که با خاندان ضعیف سلطنتی سعودی چه میتوانند بکنند». پنج سال بعد در یادداشتی که برای وال استریت ژورنال نوشت، بوت از اشغال نظامی پاکستان و سومالی نیز حمایت کرد. تنها تهدید بالقوه از نظر او، مخالفت افکار عمومی با جنگهای جدید بود. از نظر او تراژدی جنگهای جدید، کشته شدن مردان آمریکایی نبود بلکه بی رغبتی مردم آمریکا برای مردن در این جنگها بود. برای حل این مشکل او پیشنهاد استخدام مزدوران خارجی را مطرح کرد. او در لس آنجلس تایمز نوشت: « ارتش اکنون میتواند درهای خود را نه تنها به روی مهاجران قانونی بلکه حتی مهاجران غیرقانونی بگشاید». او معتقد بود وقتی خارجیها برای اهداف آمریکا کشته شوند، مخالفتهای سیاسی در داخل کمتر خواهد بود.
در سال ۲۰۱۱ بوت جنگ دیگری در سر میپروراند. قذافی باید میرفت چراکه از نظر او تبدیل به تهدیدی برای امنیت ملی آمریکا شده بود. در پایان قذافی برکنار شد اما عواقبی زشت و نامطلوب به جای گذاشت. در سال ۲۰۱۲ او بار دیگر ایده حمله به سوریه و ایران را مطرح کرد. از نظر او حمله به سوریه موجب کاهش نفوذ ایران در منطقه میشد که با حمله بوش به عراق و برکناری بزرگترین دشمن ایران، ارتقا یافته بود. او سپس ایده بمباران ایران را مطرح کرد و گفت معلوم نیست واکنش ایران به این اقدام چه باشد. به نظر، این موضوع برایش اهمیتی نداشت. ایدههای بوت برای جمهوریخواهان الهامبخش بود. او در انتخابات ۲۰۰۸ مشاور جان مک کین، در انتخابات ۲۰۱۲ مشاور میت رامنی و در انتخابات ۲۰۱۶ مشاور مارکو روبیو بود.
با پیروزی ترامپ در انتخابات، همه چیز تغییر کرد. ترامپ هرگز نام «موسسه بینالمللی مطالعات راهبردی» را نشنیده بود. اصلا نمیدانست که بوت یک چهره پیشرو در منازعات نظامی است. ترامپ علاقهای به جنگهای بیشتر و اشغال پاکستان نداشت و از این نظر مورد تنفر بوت بود. با متهم شدن ترامپ به داشتن روابط مخفی با مسکو، بوت خواهان مقابله شدیدتری با روسیه و کمکهای تسلیحاتی بیشتر به اوکراین شد. او تاکید داشت که روسیه باید از نظام مالی جهانی اخراج شود؛ عملی که نوعی اعلام جنگ علیه یک ابرقدرت هستهای بود. بوت معتقد بود که دولت روسیه نمیتواند واکنش شدیدی نشان دهد. هر کسی با بوت مخالفت میکرد، هوادار پوتین و مقامات ایران محسوب میشد. موقعیت بوت در واشنگتن کمکم تقویت شد و روزنامه واشنگتن پست او را به عنوان ستون نویس با عنوان کارشناس منازعات نظامی به خدمت گرفت.
زمان دقیقی که ترامپ حزب جمهوریخواه در واشنگتن را به دردسر انداخت، سخنرانی او در فوریه ۲۰۱۶ بود که گفت «ما هرگز نباید به عراق حمله میکردیم»، «ما خاورمیانه را بیثبات کردیم». بسیاری در میان جمعیت، او را هو کردند اما او ادامه داد: « آنها به دروغ گفتند که تسلیحات کشتار جمعی در عراق هست. هیچ چیزی نبود و آنها این را میدانستند». سران حزب جمهوریخواه فورا واکنش نشان دادند و او را زیر سوال بردند. اما رایدهندگان آمریکایی نظر دیگری داشتند. آنها درک میکردند که انسان بالغ گاهی در تصمیماتش تجدیدنظر میکند. مردم به جنگ عراق به دیده تردید مینگریستند. مردم از شنیدن این حرف درست اما ممنوعه خرسند شدند. رقبای ترامپ او را محکوم کردند اما رایدهندگان، او را شجاع دانستند.
بیل کریستول نیز احتمالا تاثیرگذارترین استراتژیست جمهوریخواه پس از دوره ریگان است. او فرزند ایروینگ کریستول، یکی از بنیانگذاران نومحافظهکاری در آمریکاست. نومحافظهکاری ایروینگ کریستول، داشت زیر پای دولت لیبرال در آمریکا را جارو میکرد و اکنون با نگاه به گذشته میتوان گفت که اساسا رویکردی میانهرو داشت: عملگرا، موافق با دولت رفاه به طور محدود و نه چندان سفت و سخت در ایدئولوژی. اما زمانی که بیل به چهل سالگی پا میگذاشت، نومحافظهکاری کاملا تغییر کرده بود.
تقریبا از لحظه اتمام عملیات طوفان صحرا در سال ۱۹۹۱، کریستول فشار برای برکناری صدام حسین را آغاز کرد. سال ۱۹۹۷ او در ویکلی استاندارد نوشت که صدام باید برود. سرمقاله او هشدار میداد که اگر آمریکا عملیات زمینی در عراق را آغاز نکند، دنیا باید خود را برای زمانی که کلاهکهای شیمیایی و میکروبی صدام به طرف اسراییل و نیروهای آمریکا در منطقه نشانه رفتهاند، خود را آماده کند. پس از حمله یازدهم سپتامبر، کریستول جبهه جدیدی برای جنگ با عراق پیدا کرد. در سال ۲۰۰۱ او در ویکلی استاندارد مدعی شد که هواپیماربایان القاعده در عراق آموزش دیده بودند. به گفته او، محمد عطا، مغز متفکر حملات با سازمان جاسوسی عراق همکاری میکرد. بدون هیچ مدرکی وی دولت عراق را به حمله شیمیایی به روزنامهنگاران و دولتمردان آمریکا متهم کرد. در شرایط عادی بیل کریستول به علت اشتباهاتش باید شهرت مییافت. او هنوز هم مکررا در تلویزیون ظاهر میشود اما بابت دروغگویی خود عذرخواهی نمیکند بلکه حضورش برای حمله به ترامپ است.
انتخاب ترامپ به کنار گذاشته شدن کریستول منجر شد. او پس از بیست سال، شغلش در ویکلی استاندارد را از دست داد چراکه مالکان نشریه از کاهش خوانندگان خود وحشت داشتند. اکنون او تمام وقتش را صرف انتشار توییت علیه ترامپ میکند. چندی پیش نیز علیه رایدهندگان به ترامپ توییت میکرد. او سال ۲۰۱۷ در نشستی اعلام کرد که چرا مهاجران از بومیان آمریکا تاثیرگذارترند. «اساسا اگر در یک جامعه آزاد و سرمایهداری زندگی گنید، پس از سه یا چهار نسل کار سخت، همه به افرادی تنبل و لوس تبدیل میشوند». او مدعی شده که شهروندان مهاجر تازه آمریکایی شده را به بومیانی که هیچ چیزی نمیدانند و به ترامپ رای دادند، ترجیح میدهد.
کریستول در بهار ۲۰۱۸ تصمیم گرفت که خود را نامزد انتخابات ریاستجمهوری کند. او هنوز از ایده حمله به عراق دفاع میکند و در فکر جنگ جدیدی در لبنان، سوریه و یا ایران است. او نیز مانند بسیاری از مقامات واشنگتن، هیچ درسی از گذشته نیاموخته است.