عروسی با مهریه 7 بار فتح قله دماوند

همین طور گفتم مهریه درست است كه هدیه مرد به زن است اما من باید توان پرداختش را داشته باشم كه فاطمه هم با نظر من كاملا موافق بود. البته ابتدا نظر خانواده‌ها با ما یكی نبود برای همین دو سال طول كشید تا توانستیم زندگی‌مان را آن طور كه دوست داریم تشكیل دهیم.

جام جم: آرام مثل یك نهر، پرخروش مثل مشتی برف كه از بالای كوه قل می‌خورد و هری می‌ریزد، منحصر به فرد مثل یك دانه درشت الماس، مهربان و گرم مثل تلالو صبحگاهی آفتاب، راستگو مثل آیینه و صمیمی مثل یك رفیق گرمابه و گلستان.

به گزارش عصرخبر، فاطمه و رضا را ترجیح می‌دهم این گونه توصیف كنم، دو جوان منحصر به فرد كه در ثانیه‌های اول دیدار مثل 75 میلیون ایرانی دیگر بودند اما وقتی پشت یك میز نشستیم و حرف‌ها گل انداخت، از این خیل جمعیت فاصله گرفتند و شدند خودشان.

اینها پشت هراس ایستاده‌اند، دورتر از دودلی، آن سوی چشم و همچشمی، با مهریه‌ای بی‌مانند. فاطمه نورعلیان و رضا محمدعلی‌نژاد به باورهای غلط اجتماع پوزخند زده‌اند.

می دانم شما یك سال از همسرتان بزرگ‌تر هستید. بیایید از همین اختلاف سن شروع كنیم. آیا این مساله برایتان مشكل ایجاد نكرده است؟

فاطمه: روز اولی كه من رضا را دیدم طرز رفتار و برخوردش اصلا نشان نمی‌داد از من كوچك‌تر است، برای همین با اطمینان می‌گویم جایی كه رفتار و منش بزرگ باشد سن اهمیت ندارد.

رضا: این اختلاف سن به هیچ وجه مانع خوشبختی ما نیست.

شما قبل از ازدواج با هم همكار بودید؟

رضا:من در یك شركت داروسازی كار می‌كنم كه همسرم پیش از من در آنجا مشغول به كار بود. آن زمان من راهنمای تور بودم و این شركت داروسازی برای كاركنانش یك تور تدارك دیده بود. ما در این سفر با هم آشنا شدیم و من از طریق یكی از دوستانم خواستم یك جلسه آشنایی برای ما بگذارد و یك هفته نگذشت كه قرار شد كار به خانواده‌ها بكشد. وقتی ما با هم آشنا شدیم، دیدیم از نظر باورها، خواسته‌ها و آرزوها بخصوص از بابت نگاه مهریه، شباهت زیادی به هم داریم و همین مساله باعث شد تصمیم بگیریم خیلی زود با هم ازدواج كنیم.

شما می‌گویید دید خاصی نسبت به ازدواج داشتید. این دید را برای ما توضیح می‌دهید؟

رضا: آن زمان كه با هم آشنا می‌شدیم به فاطمه گفتم من اعتقادی به جهیزیه ندارم، چون دوست دارم هر وسیله‌ای كه در خانه‌مان وجود دارد به سلیقه خودم و همسرم باشد. همین طور گفتم مهریه درست است كه هدیه مرد به زن است اما من باید توان پرداختش را داشته باشم كه فاطمه هم با نظر من كاملا موافق بود. البته ابتدا نظر خانواده‌ها با ما یكی نبود برای همین دو سال طول كشید تا توانستیم زندگی‌مان را آن طور كه دوست داریم تشكیل دهیم و به خانواده‌هایمان ثابت كنیم اگر می‌گوییم مراسم عروسی نمی‌خواهیم یا اعتقادی به مهریه نداریم از روی پختگی است.

فاطمه: بار اول كه با رضا صحبت كردم، او گفت من به مهریه اعتقادی ندارم، اما دوست دارم از طرف خودم یك هدیه به تو بدهم. هدیه رضا به من هفت بار فتح قله دماوند بود. او از من خواست علاوه بر این هدیه هر چیزی كه خودم دلم می‌خواهد هم به عنوان مهریه در نظر بگیرم. قشنگی موضوع از همین جا برایم شروع شد، چون دیدم رضا آدمی نیست كه بخواهد از این ماجراها سوءاستفاده كند بلكه برعكس این موضوع را خیلی زیبا بیان كرد و همه گفته‌هایش با باورهای من همخوانی داشت. من همیشه خجالت می‌كشیدم از این‌كه می‌دیدم در جلسات خواستگاری بر سر مهریه بحث می‌شود چون از نگاه من تعیین مهریه به شكل امروزی و چانه زدن بر سر آن بیشتر شبیه خرید و فروش است. برای همین وقتی رضا را دیدم كه مثل من فكر می‌كند، فهمیدم ما می‌توانیم به سبك خودمان زندگی كنیم. البته ما سختی‌های زیادی كشیدیم و پدر و مادرهایمان مخالفت‌های زیادی كردند، اما بعد از دو سال بالاخره توانستیم آن طور كه می‌پسندیم ازدواج كنیم.

علت مخالفت پدر و مادرتان چه بود؟

فاطمه: پدر و مادر دخترها همیشه به مهریه به چشم یك پشتیبان مالی نگاه می‌كنند و می‌گویند روزی كه ما نباشیم این پول می‌تواند حامی خوبی باشد، اما من باور دارم اگر روزی نیازی به پشتیبانی داشته باشم هیچ كس بهتر از خودم نمی‌تواند كمكم كند. من اگر روزی در زندگی مشتركم به مشكل برخورد كنم هیچ وقت از رضا پولی طلب نمی‌كنم چون میان ما هیچ بده بستانی وجود نداشته و از روز اول، زندگی‌مان را به صورت مساوی شروع كرده‌ایم و جلو آمده‌ایم. رضا هم همین وضع را دارد چون او هم نمی‌تواند چیزی از من بخواهد چون ما دوشادوش هم حركت كرده‌ایم و تا اینجا رسیده‌ایم.

دیدگاه جالبی است.

فاطمه: بله و كاملا منحصر به خودم.

شما چه ویژگی در همسرتان دیدید كه مجذوب او شدید، منظورم كشش در اولین نگاه است؟

رضا:به نظرم همانی كه می‌گویند انرژی آدم‌هاست. در جمعی كه آن روز نخستین دیدار ما شكل گرفت انرژی فاطمه واقعا من را گرفت. هیچ كدام از دوستان من تصور نمی‌كردند من یك روز ازدواج كنم، چون من همیشه در گشت و گذار بودم، اما آن روز من آدمی را كه همیشه در نظر داشتم پیدا كردم و وقتی بیشتر با او آشنا شدم دیدم اشتباه نكرده‌ام. ما از خیلی جهات به هم شباهت داریم. الان هم در زندگی مشترك وقتی اختلاف نظری با هم پیدا می‌كنیم فقط به خاطر دوستی‌ای كه میان ماست می‌گوییم اشكال ندارد، بالاخره كنار هر گلی خاری هم هست.

تطابق انرژی بعضی آدم‌ها را با هم من كاملا تائید می‌كنم. حالا اگر با همسرتان آشنا می‌شدید و می‌دیدید او آن كسی نیست كه شما تصور می‌كنید، او را رها می‌كردید؟

رضا: یك‌بار این اتفاق افتاد. دو سال پیش، یك هفته قبل از این‌كه عقد كنیم من همه چیز را به هم زدم. آن موقع به علت فشار اطرافیان، مهریه فاطمه 238 سكه و چیزهای دیگر بود اما من سرانجام به این نتیجه رسیدم كه این، آن چیزی نیست كه من می‌خواهم و این مهریه و این زندگی كه به خاطر حرف مردم شكل گرفته با باورهای ما همخوانی ندارد. البته فاطمه اول ناراحت شد، اما بعد خودش هم قبول كرد كه ما از آن چیزی كه می‌خواستیم فاصله گرفته‌ایم. من حالا خیلی خوشحالم، بارها گفته‌ام حتی اگر با هم ازدواج هم نمی‌كردیم باز خوشحال بودم، چون در حالی كه اسیر تفكرات این جامعه شده‌ایم، زیر یك سقف نمی‌رفتیم.

شما چه ویژگی در همسرتان دیدید كه جذب او شدید؟

فاطمه: رضا ارزش جنگیدن را داشت. همسرم شخصیتی مستقل دارد، آزاداندیش است و همیشه برای من برجسته است. من خیلی چیزها از او یاد گرفته‌ام.

گفتید برای ازدواج با هم آن هم به سبكی كه خودتان می‌پسندید، سختی‌های زیادی را تحمل كردید. در نهایت چه اتفاقی افتاد كه پیروز شدید؟

رضا: ما بعد از دو سال از این‌كه دور از هم زندگی می‌كردیم، خسته شده بودیم. آن موقع هر كدام از ما 13 میلیون تومان پول نقد داشت و دیدیم كه با این پول می‌توانیم یك خانه اجاره كنیم و وسایل مورد نیاز را بخریم. آن روز من به این باور رسیده بودم كه می‌توانم فاطمه را خوشبخت كنم و چون اوضاع مالی‌ام هم بهتر از قبل شده بود و دیگر به كمك كسی نیاز نداشتم، پا پیش گذاشتم. وقتی هم خانواده‌هایمان جدیت و اصرار ما برای ازدواج به سبك خودمان را دیدند، از مخالفت‌ها كم كردند و در نهایت ما زندگی‌مان را شروع كردیم. حالا هم خانه‌ای كه خودمان به كمك هم درست كرده‌ایم بهترین چیزی است كه در این دنیا داریم، چون تك تك وسایل آن را كه به سلیقه خودمان خریده‌ایم برایمان خاطره است.

شب بله‌برون خانه شما چه خبر بود؛ قبل از این‌كه آقای داماد و خانواده بیایند؟

فاطمه: واقعیت این است كه بیشتر بحث‌ها بر سر مهریه بود، چون می‌خواستیم حرف‌هایمان را با هم یكی كنیم تا وقتی خانواده داماد آمدند حرفمان دوتا نباشد. البته نمی‌توانم كتمان كنم كه به دلیل نداشتن مهریه و این‌كه قرار نبود مراسم عروسی بگیریم، خانواده‌ام ناراحت بودند اما من آن شب خوشحالی را در چشم‌های پدر و مادرم می‌دیدم. چون آنها می‌دانستند دخترشان قرار است با كسی ازدواج كند كه دوستش دارد.

شما گفتید مستاجرید. چطور می‌شود كسی در خانه اجاره‌ای كه همیشه بیم افزایش كرایه یا تمدید نشدن اجاره‌نامه را دارد، این همه احساس خوشبختی كند؟

رضا: ماجرای ما مصداق همان ضرب‌المثلی است كه می‌گوید كسی كه چیزی را سخت به دست بیاورد راحت از دست نمی‌دهد. به نظرم زندگی‌هایی كه به مشكل می‌خورد و كار زوج‌ها به طلاق می‌رسد بخشی از مشكل‌شان این است كه همه چیز را راحت به دست آورده‌اند و برای حفظ داشته‌هایشان تلاش نمی‌كنند. پدر من برای مراسم ازدواجم 20 میلیون تومان كنار گذاشته بود و اصرار داشت وظیفه‌اش است این مراسم را برگزار كند، اما من دلیلی نمی‌دیدم بار زندگی‌ام را روی دوش پدرم یا هر فرد دیگری بیندازم. الان در خانه ما هیچ وسیله‌ای معلوم نیست مال كدام یك از ماست، چون ما هر چه پول داشته‌ایم وسط گذاشته‌ایم و هر دو از آنها استفاده می‌كنیم و از این بابت حس خوبی داریم و به ما خوش می‌گذرد.

شما تا به حال شنیدید كسی به علت این سبك زندگی، پشت سرتان حرف بزند؟

فاطمه: چون ما مراسم عروسی نگرفتیم بعضی از فامیل مكدر شدند اما آنقدر ما مصر بودیم و از این بابت روزگار خوشی داشتیم كه حرف دیگران برایمان در مرحله آخر اهمیت قرار داشت، اما بعد از ازدواج خیلی‌ها – چه آنها كه زندگی ما را از نزدیك دیدند و چه آنها كه شنیدند – ما را تحسین كردند. ما روز ازدواجمان یك جشن كوچك گرفتیم و مهمان‌های ما 40 نفر از دوستانمان بودند. در آن جشن هم زوج‌های جوانی بودند كه با این‌كه وضع مالی خوبی داشتند اما تصمیم گرفتند به شیوه ما ازدواج كنند.

شما لباس عروس هم پوشیدید؟

فاطمه: بله. یكی از آرزوهای من این بود كه لباس عروس بپوشم و رضا هم لباس دامادی و با هم عكس بگیریم.

در فرهنگ ما دادن نفقه وظیفه مرد است. آیا تا به حال شده شما ته دلتان بگویید درست است زندگی عاشقانه دارم اما پولم چه، آینده‌ام چه می‌شود، من كه نباید خرج شوهرم را بدهم؟

فاطمه: نه، هیچ وقت. گاهی كه خودم را با دخترهای دیگر مقایسه می‌كنم خودم تعجب می‌كنم و می‌گویم نكند من مشكلی دارم، چرا فكرم با بقیه فرق دارد. من هیچ چیز را نمی‌گویم مال من بلكه می‌گویم مال ما. دوستانم می‌گویند وقتی ما زندگی تو را می‌بینیم دوست داریم به این سبك زندگی كنیم، اما می‌ترسیم این طور باشیم.

نظرتان درباره مهریه‌های چند هزار سكه‌ای و چند 10 شمش طلا چیست؟

فاطمه: این آدم‌ها انگار می‌خواهند قیمت خودشان را بالا ببرند یا شاید بگویند ما مهم‌تریم. ما وقتی در دفترخانه عقد می‌كردیم مسائلی پیش آمد كه رضا گفت دوست داری مهریه‌ات 1364 سكه باشد؟ كه من قبول نكردم چون خواسته من این چیزها نبود.

رضا: ما توافقمان این بود كه مهریه فاطمه، هفت بار فتح قله دماوند باشد و این‌كه اگر روزی خدای ناكرده از هم جدا شدیم اموالمان به طور مساوی میان ما تقسیم شود، اما محضردار با لحن بدی گفت كه این مهریه یعنی چه؟ این مهریه كه جنبه مالی ندارد و من آن را ثبت نمی‌كنم. بعد من گفتم پس اینها را اضافه كنید: كلیات سعدی، دیوان حافظ، رباعیات خیام و همه كتاب‌های شعر زبان فارسی. اما باز هم او گفت این هم به درد نمی‌خورد و چرا پدر عروس حرفی نمی‌زند. پدر فاطمه هم – كه من همیشه از او متشكرم – گفت هر دو اینها بالغ‌اند و خودشان این تصمیم را گرفته‌اند. پدر من هم این را تكرار كرد، اما با این حال محضردار باز هم اعتراض كرد كه من گفتم حالا كه شما تاكید دارید مهریه حتما باید پول باشد من الان 13 میلیون تومان پول نقد دارم و حاضرم همین الان آن را به فاطمه بدهم. اما محضردار دوباره گفت این مهریه عرف نیست. من گفتم اگر می‌خواهید عرف باشد، ببینید عروس و داماد قبلی چه مهریه‌ای تعیین كردند و عین همان را هم برای ما بنویسید. ولی در نهایت ما پیروز شدیم و مهریه هفت بار فتح قله دماوند و تمام دیوان اشعار شعرای ایران را ثبت كردیم. این‌كه می‌گویند ازدواج سخت است برای همین چیزهاست. جامعه و باید‌ها و نباید‌های فرهنگی روی آدم‌ها فشار می‌آورد، اما این ما هستیم كه می‌توانیم اثر جامعه را محو كنیم. جالب است بدانید یكی از اقوام ما به دلیل این‌كه ما عروسی نگرفته‌ایم با ما قهر است، چند سال است از بابت مراسم عروسی پسرش به مادر من بدهكار است. این آدم‌ها، هم به خودشان و هم به زندگی فشار می‌آورند.

پیش درد دل بسیاری از مردم ما كه بنشینی، بی‌پولی و مشكلات اقتصادی را عامل بی‌محبت بودن نسبت به هم می‌دانند. شما به بی‌پولی و مشكل اقتصادی چطور نگاه می‌كنید؟

فاطمه: روزهایی بود كه ما پول در جیبمان نبود و نمی‌توانستیم یك خوراكی كوچك هم بخریم اما به ما خوش می‌گذشت. آن چیزی كه در ذهن من است از جنس پول نیست. من بارها به رضا گفته‌ام اگر روزی فقط احساس كنم دیگر دوستم نداری خیلی راحت از زندگی‌ات بیرون می‌روم، اما هرگز نگفته‌ام اگر پول به خانه نیاوری و من گرسنه بمانم تو را ترك می‌كنم.

شما آن بخش از مهریه خانم را كه هفت بار فتح قله دماوند است، دادید؟

رضا: هنوز نه، اما حتما می‌دهم. علت این‌كه این مهریه را خودم پیشنهاد كردم دو علت دارد. این كه یك دوستی داشتم كه مهریه همسرش را فتح هفت قله بالای 7000 متر تعیین كرده بود و دوم این ‌كه من یك بار قله دماوند را فتح كرده‌ام و می‌دانم كه یكی از سخت‌ترین كارهای دنیاست. وقتی بالای قله می‌ایستی حس دیگری به دنیا داری و آن موقع است تمام غبارهایی كه ما را از اصل زندگی دور می‌كند، آنجا همه پاك می‌شود. آن بالا خدا خیلی نزدیك است و آدم خدایی فكر می‌كند و من هفت بار فتح این قله را تعهد كرده‌ام، چون می‌دانم تمام زشتی‌ها از من دور می‌شود و می‌توانم خیلی عاقلانه تصمیم بگیرم.

لطفا به این سوالم خیلی كوتاه پاسخ بدهید. زندگی عاشقانه چه طعمی دارد؟

رضا: طعم طالبی، میوه مورد علاقه من.

فاطمه نورعلیان: مزه توت فرنگی.

و تعریف شما از خوشبختی؟

رضا: یعنی هرجا كه هستی، مستاجری، نداری، اما آرامش داری و سوهان روح نداری.

فاطمه: داشتن آرامش و چشیدن شیرینی تك تك لحظه‌ها حتی وقتی سختی هم وجود دارد.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک