نمایش سرمایهداری در ايران مال
فود کورت ایرانمال شاید شبیه به شهری کوچک با خیابان و پیادهروهای مصنوعی باشد که هر خانه نمایی از مدل غربی و گاه شرقی به خود گرفته است، زنی میانسال در کنار یکی از این خانهها که قرار است به یک رستوران تبدیل شود ایستاده و به این بخش از مجموعه خیره شده است، جلو میرویم تا نظرش را در همین مورد جویا شویم، میگوید: «من از بودن در این فضا لذت میبرم و اینجا باعث افتخار ما ایرانیها است چون با چنین جایی ما میتوانیم نشان دهیم جزو کشورهای ندار جهان نیستیم.
عصر خبر به نقل از انصاف نیوز: اینجا بیشتر بازدید کنندگان موبایلی به دست دارند و گوشهای در حال عکاسی هستند، در هر بخش از ایرانمال افرادی با ژستهای تکراری در حال عکاسی دیده میشوند و گویی هرکدام از این افراد مبهوت این مجموعه شدهاند و در حال تجربهای جدید در فضایی کاملا تازه هستند، مکانی که شاید تنها در تکههای عکس و یا سکانسهایی از یک فیلم دیده باشند، ولی ایرانمال تنها مرکزی نیست که فضای جدید آن باعث حضور مردم شده باشد، مالهای زیادی در این سالها به وجود آمده که علاوه بر مرکزی برای خرید، به مکانی برای گذران وقت و تفرجگاه مردم تبدیل شده است.
ایرانمال یکی از پنچ مال برتر جهان، مجموعهای که از آغاز فعالیتش خالی از بحث نبوده و بسیاری جدا از تخلفاتش به موضوع چرایی وجود چنین مراکزی در شهرهای مدرن اشاره کردند. در چند سال اخیر تعداد این مراکز به نسبت لوکس بیشتر شده که برای بخشی از مردم تماشا و حضور در آن موضوعی خوشایند است و از آن استقبال میشود. بهگفتهی سمیه توحیدلو جامعه شناس اقتصاد و استاد دانشگاه تهران این پاساژها و مالهای لوکس که به مرور زمان تعدادشان بیشتر هم شده است، دارای یک طیف هستند و نمیتوان به صورت صفر و صدی در مورد این اماکن صحبت کرد، اما از یک جایی به بعد فقط شامل طیف منفی میشود زیرا احساسات نیروی انسانی را مخدوش میکند.
در چنین مراکز و یا مجتمعهایی، گاه همه چیز برای قشر متوسط و پایین جامعه حالت نمایشی به خود میگیرد، از زمین اسکی روی یخ و تا فروشگاههای برند و خرید جایگاههای اختصاصی سینما؛ به باور توحیدلو در این مراکز لوکس مکانهایی وجود دارد که حتی با قشر مرفه جامعه هم فاصلهی زیادی دارد، حتی با نیازهای تفریحی قشر مرفه همخوانی ندارد. چیزی از جنسی دیگر است که به نظر میرسد با ساختارهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ما یکی نیست.
نمایش سرمایه برای مسخ شدگاناینجا کنار هر در و نمای قابل توجه، زن یا مردی مقابل لنز دوربینی ایستاده و با لبخند تصنعی عکس میگیرد، فود کورت ایرانمال جزو بخشهایی محسوب میشود که هنوز افتتاح نشده ولی جذابیت بالا در این بخش بازدیدکنندگان بسیاری را به خود جذب کرده است.
فود کورت ایرانمال شاید شبیه به شهری کوچک با خیابان و پیادهروهای مصنوعی باشد که هر خانه نمایی از مدل غربی و گاه شرقی به خود گرفته است، زنی میانسال در کنار یکی از این خانهها که قرار است به یک رستوران تبدیل شود ایستاده و به این بخش از مجموعه خیره شده است، جلو میرویم تا نظرش را در همین مورد جویا شویم، میگوید: «من از بودن در این فضا لذت میبرم و اینجا باعث افتخار ما ایرانیها است چون با چنین جایی ما میتوانیم نشان دهیم جزو کشورهای ندار جهان نیستیم.
اینچا باعث درآمد افراد میشود، ما نباید فقیر باشیم بلکه با سرمایهدار شدن باید قشر فقیر را بالا بکشیم و بجای اینکه لباس خود را پاره کنیم تا شبیه قشر فرودست شویم آنها را پولدار کنیم، حتی با این کار انگیزهی ما ایرانیها برای سفر به کشورهای دیگر مثل دبی کم میشود چون اینجا کاملا شبیه به کشورهای خارجی است.»
چند متر به چند متر نگهبانانی با لباسهای شبیه به هم ایستادند و سوالات بازدیدکنندگان را حتی اگر بیمیل باشند، مسوولانه پاسخ میدهند، کنار یکی از این نگهبانها میرویم و در مورد تعداد بازدیدکنندگان از او سوال میکنیم که میگوید:«مردم از اینجا خیلی استقبال میکنند و فعلا بیشتر جنبهی تفریحی دارد چون هنوز به درآمدزایی نرسیده ولی احتمالا تا دو ماه دیگر مغازههای ایرانمال باز میشوند، البته اجناس اینجا برند هستند و تقریبا قیمت آنها بالا است.»
وارد کتابخانهی این مجموعه میشویم، بخشی که به دلیل طراحی غربی که دارد برای اغلب بازدیدکنندگان جالب است و بنابراین از شهرت بیشتری نسبت به بخشهای دیگر برخوردار است، چند متر به چند متر اشخاصی را در حال عکاسی میبینیم و گاه به دلیل شلوغی در این بخش مجبور به رد شدن از جلوی کادر دوربین افراد میشویم، اینجا هیچکس کتاب در دست ندارد مگر برای طراحی صحنهی عکاسی، از کارمند این بخش در مورد نحوهی استفاده از کتابها پرسیدیم و گفت: «کتابها را فقط همینجا میتوانید بخوانید و اجازهی خروج کتاب را نمیدهند، با دوربین و حراست از این مجموعه محافظت میشود، همهی کتابها خریداری شده است و حتی بین اینها کتاب نفیس هم وجود دارد، البته هنوز همهی کتابها تکمیل نشده ولی تا افتتاح کتاب خانه تکمیل خواهد شد.»
روی یکی از کاناپهها دختر و پسر جوانی نشستهاند، جلو میرویم و نظرشان راجع به این بخش را میپرسیم و میگویند: «حتی اگر اجازه بدهند تا از این کتابخانه کتاب به خانه ببریم ما این کار را نمیکنیم چون اصلا حس کتابخانه بودن به ما دست نمیدهد، اینجا همه چیز حالت موزه و نمایشی دارد.»
این دو جوان ادامه دادند: «در این مکان همه چیز حالت شو و نمایش دارد برای همین حس خوبی دریافت نمیکنیم و بنظر ما هیچ فرد کتابخوانی به قصد خواندن کتاب در این مکان حضور پیدا نمیکند چون حتی در این فضا تمرکز هم نمیتوان داشت.»
بعد از کمی گردش در این مجموعه به بازارچه سنتی میرسیم، فضایی که در آن فقط پوشاک سنتی به فروش میرسد، قیمتهایی که با قیمت فروشگاههای دیگر فاصله دارد، اما گاهی با وجود فهم این گرانی بعضی افراد را مشغول خرید میبینیم؛ به سراغ چند زن جوان که در گوشهای مشغول تماشای این اجناس هستند رفتیم و یکی از آنها با لبخندی در مورد قیمتها گفت: «اینجا قیمتها نجومی است، البته قطعا به فضا و مکان اینجا مربوط میشود، برای همین بیشتر ما ایرانیها قدرت خرید از این مجموعه را نداریم و فقط به درد خارجیها میخورد. مثلا سال گذشته یکی از اقوام ما به ایران آمده بود و دو میلیون خرید کرد و برای خودش فقط صد دلار شد.»
بخش سوغاتسرای ایرانمال مخصوص خرید آجیل و شیرینی است، قیمت اجناس در این بخش هم در مقایسه با فروشگاههای دیگر گران است، اما افرادی همچنان در حال خرید دیده میشوند، از زن میانسالی که در حال خرید است نظرش را پرسیدیم و گفت: «بار دوم است که برای خرید به اینجا میآیم و قیمتها نسبت به بازار بیشتر است اما خب کیفیت اجناسش عالی است.»
اما دختر جوانی که در نزدیکی این زن بود گفت : «اینجا قیمتها خیلی متفاوت با بقیه فروشگاهها است و کیفیتها مگر چقدر با هم تفاوت دارد؟ آدم به جای ارزانتر هم برود، میتواند اینها را تهیه کند.»
بعد از کمی قدم زدن به تالار آینه رسیدیم، تالاری که طبق شنیدهها محل برگزاری جلسات انصاری، مالک پرنفوذ کل این مجموعه است، جایی که بیشتر به تالار آینه کاخ گلستان شبیه است، از نگهبان این بخش در مورد این شایعه سوال کردیم که با خنده گفت: «هیات مدیرهی ایرانمال جلساتش و بیشتر معاملاتش را در این قسمت برگزار میکند.»
بخش سرای فیروزه دارای فرش و گلیمهای دستباف گران قیمتی است که اکثر حاضران در این بخش تنها هدفشان بازدید و نه خرید است، اما هنوز هیچ قیمتی بر روی این فرشهای گرانقیمت وجود ندارد، طبق گفتهی یکی از کارکنان این بخش «قیمتها مختلف است از ۲۰ و ۳۰ میلیون شروع میشود الی ماشالله، طرحهای این فرشها بسیار خاص است و هرجایی پیدا نمیشود. قرار است قیمت هر فرش را هم لحاظ کنیم.» نظر یکی از تماشاچیان را در مورد قیمتها پرسیدیم و گفت: «حتما این فرشها قیمت بالایی دارد، و عجیب است که هیچ کدام قیمت ندارد، اصلا معلوم نیست خریدار اینها چه کسی است، بنظرم شاید بخشی از خریداران توریست باشند.»
توحیدلو: افراد با این فضا احساس قرابت نمیکنندسمیه توحیدلو، چامعه شناس اقتصادی، دربارهی اینگونه اماکن به انصاف نیوز گفت: «این ماجرای یک طیف است، این اماکن دارای طیف است و این طور نیست که بگوییم چنین اماکنی ضروری هست و یا نیست. نمیتوان صفر و یکی به این موضوع نگاه کرد. وقتی در مورد یک شهر مدرن صحبت میکنیم طبیعتا به بعضی از بخشهای آن نیاز است، یعنی به اماکنی نیاز است که باید در دسترس همهی طبقات باشد.
اتقافا ایدهی پاساژها هم از همین جا است، پاساژهای مدرنی که یک دفعه در تهران و شهرهای مدرن شکل گرفت و محلی برای حضور همهی اقشار شد. پاساژهایی که در ابتدا شکل گرفت وسیلهای برای گذر اوقات فراغت تا مصرف شد، هرچند که مصرف هم یکی از جنبههایش بود اما پاساژهای مدرن بیشتر جنبهی نمایشی دارند تا افراد در آن قرار بگیرند و به واسطهی آن یک هویتی بگیرند.»
توحیدلو در مورد احساس مردم در مواجه با مراکزی چون ایران مال گفت:«این شکل مکانها که یک شیوهی نمایشی را ایجاد میکند برای همه یک حدی دارد و از آن حد به بعد افراد دیگر نمیتوانند با آن احساس قرابت کنند و دیگر خود آن افراد هم بخشی از جنبهی نمایشی بودن آن مکان یا پاساژ میشوند. نفس وجود این پاساژها هرچند دارای نکات مثبت از قبیل تغییر چهرهی شهر به سمت مدرنیته و یا ایجاد تفرجگاه برای گذران وقت است، تفرجگاه نمایشی برای همه طبقات محسوب میشود و تغییر چهرهی شهر به سمت مدرنیته است که میتواند توریست را به خود جذب کند و آوردههایی با خود داشته باشد که حتی در شرایط اجتماعی هم تاثیرگذار خواهد بود.
اما از نکات منفی آن واقعیتی است که وجود دارد و آن این است که وقتی تعداد این پاساژها زیاد میشود رفته رفته عمل نمایشی خود را از دست میدهد و این طور نیست که افراد فقط در این اماکن حضور پیدا کنند و گذران وقت کنند، بلکه آرام آرام باید خرج کنند، حتی اگر شده هزینهای را پس انداز کنند تا بعد در آنجا مصرف کنند. خود به خود نیازهای جدیدی در سبد مصرفی خانوارها به وجود میآید که قبلتر اصلا نبوده و به نوعی جایگزین نیازهای فرهنگی هم میشود، مثلا اگر قبلا در سبد خانوارها کتاب، فیلم، تاتر و این سبک نیازها بوده وقتی مقولهای مثل پاساژ و خرید کردن به میان میآید، جایگزین بخش فرهنگی میشود. در بعضی از این اماکن مراکز فرهنگی مثل سینما وجود دارد که به نوع خود میتواند مثبت باشد اما در غیر این صورت یک جنبهی مصرف گرایانه غیرفرهنگی زیاد میشود و اگر دقت کنید با افزایش گرانی اولین چیزی که در سبد خرید کاهش پیدا میکند مصارف فرهنگی است.»
این استاد دانشگاه ادامه داد: «حال با توجه به این تجملاتی و مصرفی شدن، سبد کالایی خانوادههای ما دچار مشکل شده، واقعیت دیگری که وجود دارد این است که در بعضی جاها یک اغراق شدگی بیش از اندازه و غیرقابل باوری داریم که نمایشی بودن ماجرا را خیلی بیشتر میکند. مکانهای وجود دارد که حتی با قشر مرفه جامعه هم فاصلهی زیادی دارد، حتی با نیازهای تفریحی قشر مرفه هم همخوانی ندارد. چیزی از جنسی دیگر است که به نظر میرسد با ساختارهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ما یکی نیست.
اگر قرار باشد فضایل مثبت پاساژها و فضاهای مدرن شهر را شمارش کنم در مورد ایرانمال هم میتوان گفت به عنوان یک نقطهی تفریحی توریستی که توریست جذب میکند و افراد با دیدن این مجموعه دهانشان باز میماند که چنین جایی وجود دارد، شاید مثبت باشد؛ اما این مثبت بودن از جنس این است که به نواحی خلیج فارس مثل دبی و امثالهم بروید، سوال اینجاست که چقدر انگیزش در افراد ایجاد میکند؟ با هزینهی بالا پاساژی ساخته میشود که هیچ هویتی در آن وجود ندارد و فقط یک ماکت کوچک از آنچه در غرب میبینیم داخل کشور میآید، حتی اگر یک بخشهای سنتی به آن اضافه شود باز هم انقدر فاصله بین استفاده کنندگان و این مکان وجود دارد که نمیتواند کارکرد خود را داشته باشد.»
این جامعه شناس اقتصادی به تفاوت نظر مردم اشاره کرد و گفت: «اینچنین مکانی را یک سری از افراد تقبیح میکنند و یک سری آن را تشویق میکنند، تقبیح از آن جهت که این مقدار هزینه آیا برگشت سرمایه دارد؟ یا بهتر نبود به جای چنین مکانی کارهای دیگر انجام میشد، و هزار و یک مورد دیگر که پاسخ هر کدام از سوالها فاصلهی بین مصرف کننده و مکان را بیشتر خواهد کرد. در ایرانمال هم شاید پیش بیاید که افراد از بعضی معماریها یا فضاها خوششان بیاید اما ته دلشان این است که چرا باید در این شرایط چنین مکانی وجود داشته باشد، وقتی این اتفاق میافتد شما شکاف طبقاطی را به راحتی میبینید.
افرادی که تمکن مالی دارند و دغدغهی این فاصلهی طبقاطی را نداشته باشند کمتر به این مسایل میپردازند و کمتر روحشان آسیب میبیند و در غیر این یک آسیب پذیری روحی برای طبقات دیگر خواهیم داشت و باعث کاهش اعتماد اجتماعی میشود. ممکن است سرمایهگذار دولت نباشد اما به دلیل این احساس غم و فاصله گذاری بین طبقهی متوسط و متوسط رو به پایین ایجاد میشود. درست است که این موضوع دارای طیف بین مثبت و منفی است اما از یک جایی به بعد به صورت کامل به یک طیف منفی تبدیل میشود، چون به لحاظ احساسی سرمایههای انسانی را مخدوش خواهد کرد و اینها دلیل بر این میشود که افراد قشر پایین و یا رو به پایین نتوانند رشد کنند و بزرگ شوند.»
موضوع دیگر این است که در چنین اماکنی چقدر مشتری و چقدر مشترینما وجود دارد و آیا مجموعهای مثل ایرانمال عامل جذب توریست میشود؟ توحیدلو در این مورد گفت: «من فکر نمیکنم حقیقتا هیچ توریستی برای دیدن ایرانمال به ایران بیاید، بلکه به دلایل دیگر وارد تهران و یا ایران میشوند و بعد شروع به گشتن میکنند. ایرانمال هم مرکزی برای گذاران وقت است. کمااینکه خود ما هم برای دیدن یک پاساژ و یا یک مکان خاص وارد کشور دیگری نمیشویم، مخصوصا اگر هویت و شاخصهی خاصی در آن مکان دخیل نباشد.
با توجه به شرایط اقتصادی و محرومیتهای موجود، در شرایط فعلی وقتی که در اخبار میشنویم سرمایه گذاران اصلی یک پایشان در دادگاه است -اصلا جدا از این که تخلفات ربطی به آنها دارد یا نه- خود به خود این سوال را ایجاد میکند که این سرمایه از کجا آمده، چرا چنین مجتمعی ساخته شده و این چون و چراها به نوعی لذت این پرسهزنی را از افراد میگیرد.»