روایت فائزه هاشمی از «اوین»: از بابا خواستند به ديدن مهدي بيايد!
با تعدادی از خانمهایی بهایی، تعدادی از سازمان مجاهدین، دو خانم مسیحی، دو نفر از گروه مادران عزادار پارک لاله، تعدادی بچههای سبز و خبرنگار و یک خانم عراقی و چند نفری هم لاییک و چپ هم بند بودم/غروب اول مهر از دادسرای اوین زنگ زدند که همان شب برای سوالوجواب به دادسرای اوین بیایید که پرسیدم جریان چیست؟ قرار است به زندان بروم؟ گفتند نه، چند تا سوالوجواب است. پاسخ دادم امشب میهمان دارم و نمیتوانم بیایم و فردا صبح آنجا هستم. گوشی را به آقایی دادند که او هم گفت بسیار خوب، فردا صبح، ساعت 8، دادسرای اوین باشید. میهمانها آمدند و رفتند و ساعتی بعد ماموران داخل خانه آمدند و مرا بردند. /آنجا فضایی ایجاد شده که ماحصل خود زندانیان است؛ نه اینکه زندانبانها یا ماموران کار خاصی میکردند، نه، اتفاقا با آنها بحرانهای بسیاری داشتیم ولی فضا و شرایط زندان برایم تجربه بسیار مهمی بود و یک نقطهعطف در زندگی من به شمار میرود که به آن افتخار میکنم و بسیار هم آن را دوست دارم.
روزنامه بهار نوشت: وارد خانهاش که شدیم هنوز نیامده بود و
یک مرد میانسال مشغول خانهتکانی عید بود. ده دقیقهای منتظر ماندیم تا
اینکه فائزه هاشمی با چند کیسه میوه وارد خانه شد.
این
همان فائزه هاشمی قبل از زندان است؛ ششماه حبس نهتنها تاثیری بر آرا و
افکارش نگذاشته که او را رادیکالتر از قبل هم کرده است. یک روسری آبی،
شلوار سفید و چادر مشکی بر سر دارد و از اینکه خانهاش به هم ریخته است
عذرخواهی میکند.
از
نحوه دستگیریاش برای اجرای حکم تا مسائل صنفی زندانیان، ملاقات آیتالله
هاشمی رفسنجانی با او و برادرش در زندان، همبندان و زنان زندانی دیگر،
بازداشت روزنامهنگاران، انتخابات ریاستجمهوری آینده و برنامههای آینده
سخن میگوید و درعینحال وقتی گفتوگو به اینجا میرسد که در صورت نامزدی
پدرش در انتخابات چه خواهد کرد پاسخ میدهد: «انشالله که اینطور نیست.»
گفتوگو
با فائزه هاشمی ساعاتی پس از آزادی او از زندان اوین با قرار وثیقه
یکصدمیلیون تومانی برای پرونده جدید اتهامیاش که اخلال در نظم عمومی
(زندان) است در منزل مسکونیاش حوالی میدان نوبنیاد انجام شد. در ادامه
مشروح گفتگوی “روزنامه بهار” با فائزه هاشمی را می خوانیم:
قرار بود 30اسفند آزاد شوید اما 29اسفند آزاد شدید. علت این تخفیف یکروزه در محکومیت ششماه شما چه بود؟
چند
حدس وجود دارد؛ اول احتمال استقبالی را میدادند که خوشایند آنها نبود.
دوم نبودن من برای سال تحویل در کنار زندانیان، این نکته را روزنامه شرق و
برخی سایتها یک روز قبل کار کرده بودند. و سوم شاید نبودن من در زندان
هنگام چهارشنبهسوری برایشان مهم بود، چون با بازبودن هواخوری برای این
مراسم مخالفت شده بود و دو روز قبل، ٣٠اسفند، را روز آزادی من اعلام کرده
بودند و من هم چون نمیخواستم حتی یک روز زیر منت باشم و هم برایم مهم بود
که سال تحویل را در کنار دوستانم در زندان باشم مقاومت کردم؛ بعد از حدود
یکونیمساعت مرا بیرون کردند. مرا برای گفتوگو به دفتر جانشین رییس
زندان بردند و سپس به بند راهم ندادند و در آخر نیز بعد از حدود نیمساعت
نشستن، در فضای جلوی بند مرا سوار ماشین کردند.
چه ساعتی شما را آزاد کردند؟ حدود
یکربع به هفت صبح به من خبر آزادی را دادند. فکر میکنم هشتونیم صبح
بود که من را سوار ماشین کردند و حدود ساعت 9 صبح هم به خانه رسیدیم.
معمولا کسی از زندانیبودن دلخوشی ندارد، اما سوال اینجاست که چه اصراری داشتید داخل زندان بمانید؟ اول
اینکه میخواستم همه ششماه محکومیت خود را بهصورت کامل بگذرانم و هیچ
منتی بر من و خانوادهام نباشد و باعث سوءاستفاده دیگران نشود؛ نکته دوم
اینکه ترجیح میدادم سال تحویل را در جمع دوستانم در زندان باشم.
چرا؟ چون
زندان یک تجربه جدید بود. من سالهای سال هنگام تحویلسال کنار خانواده
بودم، اما شرایط جدید متفاوت بود. دوست داشتم کنار دیگر زندانیهای زن
باشم. آنجا سال تحویل برای همه بهسبب تنهابودن و دوری از نزدیکان وضعیت
خاصی است و نمیخواستم از آن فضا جدا شوم.
چه کسانی با شما همبند بودند؟ تعدادی
از خانمهایی بهایی، تعدادی از سازمان مجاهدین، دو خانم مسیحی، دو نفر از
گروه مادران عزادار پارک لاله، تعدادی بچههای سبز و خبرنگار و یک خانم
عراقی و چند نفری هم لاییک و چپ.
خانواده هم اطلاع داشتند که قرار است یک روز زودتر آزاد شوید؟ خیر، هیچکس خبر نداشت.
پس شما چطور به منزل رسیدید؟ با همان ماشین زندان من را رساندند.
همین خانه خودتان؟ نه. من کلید نداشتم و همسرم هم خانه نبود. موبایل هم نداشتم به او خبر بدهم؛ در نتیجه به خانه محسن (برادرم) رفتم.
واکنش آنها نسبت به حضور شما چه بود؟ خیلی متعجب و شاد شدند؛ چراکه فردای آن روز منتظر آزادی من بودند.
چندماه
پیش خبری با این موضوع منتشر شد که مقامات زندان تصمیم گرفته بودند به شما
مرخصی دهند، اما با انتشار یک بیانیه از پذیرفتن آنها خودداری کردید؛
چرا؟ کل دوران محکومیت من
ششماه بود. ما آنجا چهار نفر را داشتیم که حدود پنجسال بدون حتی یکبار
مرخصی در زندان بودند. افراد دیگر هم بودند که دوسال، سهسال، چهارسال
زندانی بودند، اما مرخصی نرفتند.
یعنی تصور کردید مرخصی حق شما نبود؟ دقیقا.
نهتنها مرخصی حق من نبود که بهنظرم باید زندانیهای دیگر به مرخصی
میرفتند! احساس خوبی برایم نداشت. ضمن اینکه استنباطم این است که پس از
دستگیری من؛ اعتراضات در زندان زیاد شد، مسائلی به وجود آمد از نظر خبری
به بند زنان زندانیان سیاسی زیاد پرداخته شد؛ یعنی خبرهایی که پس از آن
منتشر میشد برایشان سنگینتر از بیرونبودنم بود. یک شب قبل از اعلام
مرخصی بابا (آیتالله هاشمی) برای ملاقات من و مهدی به زندان آمده بود و
پیشبینیام این بود که اینها میگویند آقای هاشمی تقاضا کرده که فائزه
بیرون بیاید و اینها هم در بوق بگویند که بهخاطر آقای هاشمی من را آزاد
کردند.
چگونه شما را بازداشت کردند؟در
زندان که بودم از بچهها درباره چگونگی اجرای حکم میپرسیدم که میگفتند
چندبار بهدلایل مختلف آن را عقب انداختهاند و وقتی با آنها تماس گرفته
میشد که به زندان بیایید، حتی تا چند ماه هم تقاضای مهلت میکردند. غروب
اول مهر از دادسرای اوین زنگ زدند که همان شب برای سوالوجواب به دادسرای
اوین بیایید که پرسیدم جریان چیست؟ قرار است به زندان بروم؟ گفتند نه، چند
تا سوالوجواب است. پاسخ دادم امشب میهمان دارم و نمیتوانم بیایم و فردا
صبح آنجا هستم. گوشی را به آقایی دادند که او هم گفت بسیار خوب، فردا صبح،
ساعت 8، دادسرای اوین باشید. میهمانها آمدند و رفتند و ساعتی بعد ماموران
داخل خانه آمدند و مرا بردند.
شما روز بازداشت خبر داشتید که برادرتان، مهدی، قرار است دوم مهر به ایران بازگردد؟ بله،
میدانستم. اما بسیاری اینطور تحلیل میکنند که با فائزه این رفتار را
انجام دادند که مهدی بترسد و نیاید. آنها نمیخواستند مهدی به ایران
بازگردد و احتمالا گفتهاند که با فائزه که در ایران است و آماده برای
زندانرفتن اینطور برخورد کردیم و حتما مهدی پیش خود فکر میکند که اوضاع
چقدر خراب است و از آمدن پشیمان میشود.
چرا فائزه هاشمی ممنوعالخروج نیست؟نمیدانم. باید از سیستم قضایی بپرسید.
برای موضوع خاصی از کشور خارج شدید؟ المپیک لندن بود. برای فدراسیون اسلامی ورزش زنان نشستی با اعضا داشتیم و بیشتر به این دلیل رفته بودم.
زندان برای شما چطور بود؟ خیلی
خوب بود. تجربه بسیار قشنگی بود، انسانهای بزرگی که با آنها آشنا شدم،
روابط و فضای بین زندانیها و… تجربه گرانبهایی بود. آنجا فضایی ایجاد
شده که ماحصل خود زندانیان است؛ نه اینکه زندانبانها یا ماموران کار خاصی
میکردند، نه، اتفاقا با آنها بحرانهای بسیاری داشتیم ولی فضا و شرایط
زندان برایم تجربه بسیار مهمی بود و یک نقطهعطف در زندگی من به شمار
میرود که به آن افتخار میکنم و بسیار هم آن را دوست دارم.
گویا در زندان وکیل «بند» هم شده بودید. فرآیند وکیلبندشدن دموکراتیک بود یا اینکه تمایل خودتان بود؟ قانون
آنجا این است که هرکس انتخاب میشود سه ماه وکیلبند است. آنجا خانم منیژه
که وکیلبند بود به مرخصی رفت. همان شب انتخابات گذاشتند که یک نفر
بهعنوان جایگزین انتخاب شود تا او بازگردد. رسم آنجا اینطور است که کسی
نامزد نمیشود و زندانیها به هرکس که میخواهند رای میدهند. اکثریت به من
رای دادند. خانم منیژه که بازگشت وکیلبندی را به او تحویل دادم و گفتم که
شما خودتان ادامه دهید، اما دوره او که تمام شد و انتخابات را برگزار
کردند، دوباره من بهعنوان وکیلبند انتخاب شدم که تا 10روز قبل از آزادی
هم وکیلبند بودم.
عمده مشکلات زندانیان زن در اوین چه بود؟ از نگاه من پس از ششماه حبس سوءمدیریت و ندانمکاری و موازیکاری عمده مشکلات زندانی است.
چگونه؟ موافقتنکردن
با آزادی مشروط و مرخصیها طبق قانون، قطع تلفنها و ملاقاتهای حضوری، در
حالی که مثلا گفته میشد بیانیهای با امضای بعضی از زندانیان منتشر شده
است.
در حوزه درمان و سلامت زندانیان چطور؟ یکی
از حیطههای پرمشکل همینجاست. عمده درمان در بهداری زندان داروهای
آرامبخش است؛ بهخصوص اگر در شب، کارت به درمانگاه بکشد. برای اعزام پزشکی
به بیرون از زندان نیز بایستی از هفتخوان رستم بگذری: تشخیص بهداری
زندان، تشخیص دکتر متخصص که گاهی به زندان میآید، تایید پزشکی قانونی داخل
زندان، تایید پزشکی قانونی بیرون زندان، تایید دادستانی، رسیدن موافقت
دادستان به زندان و سپس به بند زنان و نامهنگاریها و رفتوآمدها برای
هریک از اینها را در نظر داشته باشید که فاجعه است. حالا با اعزام موافقت
شد، یکبار پرونده پزشکی را نمیبرند، بار دوم پرونده را اشتباهی
میبرند، بار سوم بهجای عکس ریه عکس پا میبرند، بار چهارم دیر زندانی را
میبرند و وقت دکتر از دست رفته و بار پنجم به بیمارستان اشتباهی میبرند.
تمامی اینها اتفاقاتی بود که در طول کوتاه حضور من در زندان بارها اتفاق
افتاد. برای هر اعزام نیز بخش مهمی از این روند فرسایشی طی میشود.
این روند را تعمدی میدانید یا سهوی؟ همانطور
که گفتم بهنظرم بخشی از آن بازمیگردد به سوءمدیریت و ندانمکاریها؛
یعنی در اینجا مثل بیرون همان سوءمدیریت حاکم هست. البته طی هفتخوان
رستم به نظرم سوءمدیریت نیست، بلکه یک روند تثبیت شده است.
اشاره کردید زندانیها از گروههای مختلفي در یک بند حضور داشتند. تعامل این افراد با فائزه هاشمی چگونه بود؟ نیمهشب
وارد بند شدم. زندانیان شوکه شده بودند. باور نمیکردند که فائزه هاشمی
را نیز در زندان ببینند. استقبال گرم و صمیمانه بود. کل بند بیدار شدند و
یکیدو ساعت گپ زدیم. انتظار این بود زود آزاد شوم و این اواخر نگران
بودند که آیا آزاد خواهم شد یا نه.
برخوردهای زندانیها با یکدیگر که درنتیجه تضاربآرای آنها شکل میگرفت چگونه بود؟ روابط
کاملا دوستانه بود. در غم و شادی هم شریک بودند. تعامل در حد بالایی بود.
در حین اینکه همگی به عقیده و آرای یکدیگر احترام میگذاشتند هر کسی
عقاید و افکار خودش را داشت. در زندان بهسبب روابط و تعامل زندانیان
دموکراسی حاکم بود، چیزی که تحقق آن در جامعه آرزوی همه است.
بحثهای جدی سیاسی هم با يكديگر داشتید؟ به
مناسبتهای مختلف و هم بهطور آزاد این بحثها را داشتیم. جلسات تحلیل خبر
و امور سیاسی برگزار میکردیم. اگر نقدی به افکار یک دیگر داشتیم
بهراحتی بیان میشد و روی آن بحث میکردیم. همیشه گفتوگو در جریان بود و
در کنار این گفتوگوها روابط دوستانه حاکم بود.
آذرماه
بود که آیتالله هاشمیرفسنجانی به زندان اوین آمدند و با شما و برادرتان
مهدی ملاقات داشتند. علت حضور ایشان در اوین چه بود؟ آنها از بابا خواسته بودند که به دیدن مهدی به اوین بیاید.
تا با شما و مهدی صحبت کنند؟ بر
مهدی فشار بود تا موضوعی را قبول کند و مهدی شرطش مشورت با بابا بود. برای
همین از بابا خواستند که به اوین بیاید. وقتی برای دیدن مهدی آمد با من هم
ملاقات کرد.
هر سه نفر با هم ملاقات داشتید؟ خیر. اجازه ندادند سهنفری با هم دیدار کنیم. بابا با من و مهدی جداگانه ملاقات کرد.
زمان ملاقات شما با پدرتان چقدر بود؟ حدود ۲۰دقیقه.
صحبت خاصی بین شما و آیتالله هاشمی وجود داشت؟ بیشتر
احوالپرسی بود و وضعیت زندان را برایش توضیح دادم. بابا نیز گلههای آن
طرف را منتقل کرد که چرا به مجاهدین، منافقین نمیگویم یا چرا روابط خوبی
مثلا با مجاهدین و بهاییها دارم.
آیتالله هاشمی پیش از مسائل اتفاقافتاده برای شما، نصایحی خطاب به دخترشان داشتند؟ گاهی
بله. معمولا امر نمیکند که بکن یا نکن، ولی نظر خود را میگوید و اختیار
را برای تصمیمگیری به ما میدهد. بهندرت پیش آمده است که دستوری صحبت
کرده باشد. درواقع روششان متقاعدکردن است تا اجبار و تحکم.
گویا یک وثیقه صد میلیون تومانی دیگر هم پیش از آزادی شما خواسته بودند. علت صدور این قرار وثیقه چیست؟ پرونده جدید.
با چه اتهامی؟ اخلال
در زندان. اعتراضهایی که در زندان توسط زندانیها رخ میداد و مشاجرهای
که بین ماموران و زندانیها پیش میآمد، اینها را به پای من نوشتند که
با لیدری من انجام شده است و بهدنبال آن پرونده جدید با اتهام اخلال در
زندان درست کردند.
شما را بههمین دلیل به انفرادی بردند؟ بله،
هم به انفرادی بردند و هم پرونده جدید تشکیل دادند، یعنی برای یک موضوع
دو بار مجازات. اخلال در زندان مجازاتش در آییننامه زندانها پیشبینی
شده و حداکثر آن انفرادی است؛ درحالیکه پرونده جدید با اتهام اخلال در
نظم عمومی ایجاد شده است که از نظر قانونی نمیتواند ارتباطی با اتهام
اخلال در زندان ارتباطی داشته باشد.
حالا واقعا شما لیدر بودید؟ این
اتهامی دروغ و توهین به دیگر زندانیان است. زندانیان برای خود یلی هستند و
اجازه نمیدهند برایشان کسی لیدری کند. تمامی اعتراضات در جمع تصمیمگیری
میشد و من بهعنوان وکیلبند به همراه دیگران آن را دنبال میکردیم. شاید
بودن من در زندان بهطور غیرمستقیم باعث احساس قدرت بیشتر زندانیان شده بود
و به همین دلیل اعتراضات نسبت به گذشته بیشتر شده بود.
اتهام شما تبلیغ علیه نظام بوده و بههمین دلیل ششماه به زندان رفتید. آیا فکر میکنید علیه جمهوری اسلامی تبلیغ کردهاید؟ نه.
این اتهام را قبول ندارم. من بیدلیل در زندان بودم. عجیب اینجاست که من
اتهام نشر اکاذیب نداشتم و این به این معنی است که حرفهایم درست بود، ولی
میگویند چرا گفتی. مجرم را به زندان میبرند تا تادیب شود.
آیا فائزه هاشمی تادیب شده است؟ چون خودم را مجرم نمیدانستم مرا در پیگیری آرمانهایم راسختر شدهام؛ ضمن اینکه نگرانی برای بازگشت به زندان ندارم.
فکر
میکنید چه اتفاقی در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی پدید میآید که فائزه
هاشمی فاصله نمایندگی مجلس پنجم تا زندان اوین را ظرف حدود 10سال طی
میکند؟ تا جاییکه
بهخاطر دارم از همان ابتدای فعالیتهای اجتمایی و سیاسیم منتقد بودم. در
ایام انتخابات مجلس پنجم بارها لباسشخصیها و گروههای فشار تلاش کردند
مجالس سخنرانی من را به هم بزنند، البته موفق نشدند و حالا نیز توسط همین
افراد تهدید میشوم و بالاخره هم کارم به زندان کشیده میشود. خودم فکر
میکنم همان آدم هستم.
با پایان تعطیلات عید، فعالیتهای روزمره مردم در حوزههای مختلف آغاز میشود. برنامه شما برای سال 92 در دوران آزادی چیست؟ اگر مشکلی نباشد تدریس در دانشگاه را ادامه میدهم؛ همچنین تصمیم دارم مسائل مربوط به زندانیها و خانوادهها یشان را دنبال کنم.
فعالیت سیاسی چطور؟ (سکوت) منظورتان چیست؟
بالاخره نزدیک به انتخابات ریاستجمهوری یازدهم هستیم. آیا در همین رابطه قصد انجام فعالیتی دارید؟ خیر.
چرا؟ بهنظرم شرایط فراهم نیست.
تحلیلی از انتخابات آینده دارید؟ بله. آنجا مرتب روزنامهها را میخواندیم و اخبار را تحلیل میکردیم. نگاه شما به انتخابات آتی چیست؟ از
آنجایی که ابهامات گذشته تاکنون حل نشده و حتی تلاشی در براي حل آنها به
کار نرفته است بهنظر میرسد علاقهای به حضور در سیاستهای کلی وجود
ندارد. اگر غیر از این بود نشانههایی دیده میشد. نهتنها چنین نشد بلکه
عکس آن عمل شد.
حتی اگر آیتالله هاشمیرفسنجانی نامزد انتخابات باشند؟ انشالله که نیستند. (خنده)
شما موافق حضور ایشان در انتخابات آینده نیستید؟ خیر.
شما
دوم خرداد سال 88 در ورزشگاه 12هزارنفری آزادی از احمدینژاد انتقاد
کردید؛ با وجود این همه تغییر که آقای احمدینژاد داشته است هنوز هم روی
موضع چهار سال قبل خود هستید؟ اعتقاد
ندارم که آقای احمدینژاد واقعا عوض شده باشد. به نظرم این تغییرات
ظاهرسازی برای اهداف دیگری است، یا آنموقع ایشان از خود چهرهای نشان داد
که واقعی نبود.
اما
احمدینژاد به مواضع هفتسال پیش منتقدان خود، یعنی بخشهایی از
اصلاحطلبان، نزدیک شده است. نامه او به وزیر علوم برای برکناری روسای
دانشگاههای تهران و تربیت مدرس بهدلیل امنیتیکردن فضای آکادمیک یکی از
دلايل تغییر احمدینژاد است.
در
هر صورت بهنظر میرسد که صداقت و راستگویی در این جریان وجود ندارد و
مواضع جدید ایشان به دل نمینشیند. احتمالا دوباره بعد از انتخابات چهره
دیگری از خود نشان میدهد. نمیشود شما سالها جور دیگری عمل کنید و
یکدفعه تبدیل به یک چهره اصلاحطلب و مدافع حقوق بشر شوید. بهنظرم
اینها روشهایی است برای جلب و جذب آرا برای انتخابات، چنانکه مواضع سال
۸۴ و سال ۸۸ ایشان نیز چنین بود: آوردن نفت بر سر سفره مردم، افشای دزدها و
خلافکارها و… خلافکارتر از همه کیست؟ دزدیها و اختلاسها عمدتا در
کدام دوره انجام شد؟ بنابراین حرفها بهتنهایی نمیتواند مهم باشد، بلکه
عملکرد است که مورد ارزیابی قرار میگیرد. ایشان آزمایش هشتساله خود را
پس داده است. البته این را از ابتدا آقای هاشمی و بسیاری دیگر پیشبینی
کردند ولی کو گوش شنوا؟ تحلیل شناختی من از فائزه هاشمی پس از زندان این
است که او به یک فعال حقوق بشری تبدیل شده است. فکر میکنم سالهاست در این
زمینه فعالم. شاید الان راسختر باشم، چون دیگر نگرانی برای زندانرفتن هم
وجود ندارد.
این طنز قدیمی که شما مردترین عضو خانواده هاشمیرفسنجانی هستید را قبول دارید؟ من یک زن هستم و به زنبودن خود افتخار میکنم. چرا برای تعریف از یک زن به او مرد میگویند؟ برایم خوشایند نیست.
از شجاعت میآید.مگر نمیشود شیر زن بود؟
پس شما خود را شیرزن خانواده هاشمی میدانید. خود را شیرزن میدانم، ولی نهتنها شیرزن این خانواده.