چرا احزاب فراگیر در کشور تشکیل نشد؟/ حتی تشکل پرقدرتی مثل حزب جمهوری اسلامی باقی نماند
روزنامه شرق نوشت:حزب چه نقشی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی ایران دارد؟ در یک ساختار انتخاباتی غیرحزبی آیا اصلا میتوان کارکرد واقعی برای حزب متصور بود؟ چرا اصلاحطلبی و اصولگرایی همچنان دو جریان سیاسی ماندهاند و بدل به دو حزب اصلاحطلب و اصولگرا نشدهاند
جملهای از شهید بهشتی معروف است که گفته بود: «حزب معبد من است» اگر اینطور است چرا او نتوانست در جریان تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان قانون اساسی این ایدهاش را به ثمر بنشاند؟ آیا بهشتی نمیدانست حزب زمانی میتواند در جایگاهی واقعی بنشیند که نقشش در انتخابات و ساختار قدرت به رسمیت شناخته شود؟ یا میدانست اما در عین حال این را هم میدانست که تنهاست و ترکیب مجلس خبرگان قانون اساسی چندان اعتقاد و همسویی با حزب و حزببازی ندارد؟
آیا عامل انحلال حزب جمهوری اسلامی صرفا اختلافات درونی بود یا بیاعتقادی اعضا و حتی فضای سیاست به کارکرد حزب؟ چرا بعد از آن شاهد حضور احزاب ضعیف و کمقدرت در ساختار سیاسی ایران بودیم؟ آیا عدم تحزبورزی حرفهای در ایران به ساختار قانون اساسی و بهویژه فرایند فیلترینگ انتخابات یعنی شورای نگهبان باز میگردد که فردمحور است؟ یا به جز آن عوامل ساختاری نامرئی دیگری هم مؤثر است؟
زمانی این گلایه از زبان سخنگوی وقت شورای نگهبان هم مطرح شده بود. عباسعلی کدخدایی گفته بود: «به ما انتقاد میشود که چرا فلان کس را تأیید کردید و فلان کس را رد کردید؟ خب ما با چه امکانی توان مدیریت اقتصادی فرد داوطلب را بسنجیم؟ در کشورهای دیگر احزاب شرایط یک فرد را ارزیابی میکنند که میتواند نماینده حزب باشد یا نه. بعد از مردم میخواهند به وی رأی بدهند؛ یعنی انتخابات دومرحلهای است. شورای نگهبان در اینجا در یک فاصله 50روزه باید تشخیص دهد که آقای زید یا عمرو میتواند مدیر و مدبر باشد یا ایرانیالاصلبودن او با یک سلسله اسناد سجلی درمیآید؟ معیار مدیر و مدبر بودن، امانتداری و باتقوابودن، رجل سیاسی و مذهبیبودن چیست یا اینکه فقط عبادت یومیهاش را انجام دهد یا به مسجد برود یا هیئت و حسینیه داشته باشد؟». کدخدایی تلویحا گفته بود که با انتخابات حزبی موافق است و برخی از اعضای شورای نگهبان هم با او همسو هستند اما عملیاتیشدن آن نیاز به تغییراتی در قانون اساسی دارد.
در نخستین قانون انتخابات که در سال 1358 توسط شورای انقلاب به تصویب رسید، برگههای رأیدهی دارای ساختاری کاندیدامحور بودند. به عبارت دیگر، براساس این قانون و براساس نظام انتخاباتی و تأثیر آن بر نظام حزبی در ایران رأیدهندگان موظف بودند در برگههای رأیدهی که در اختیارشان قرار میگرفت صرفا نام یک یا چند کاندیدا را بنویسند، در آن دسته از نظامهای انتخاباتی که حزبمحور هستند، رأیدهندگان فقط به لیستهای حزبی رأی میدهند، نقش احزاب در گزینش نامزدها بسیار مهم است و آنها حتما باید در فهرستهای انتخاباتی احزاب قرار بگیرند و از سوی احزاب بهعنوان کاندیدا معرفی شوند.
محققان حوزه سیاست اعتقاد دارند که بهکارگیری نظامهای انتخاباتی کاندیدامحور در کشورهایی که احزاب سیاسی ضعیف هستند یا بهتازگی شکل گرفتهاند، به ضعف و ناتوانی احزاب سیاسی منجر خواهد شد و حتی در کشورهایی که احزاب قدرتمند هستند، باعث کاهش نقش و اهمیت آنها در عرصه سیاسی خواهد شد و برعکس بهکارگیری نظامهای انتخاباتی حزبمحور باعث تقویت نقش، جایگاه و اهمیت احزاب در حیات سیاسی خواهد شد. اتفاقی که در ایران افتاده دقیقا مورد اول است. بعد از انقلاب، نظام انتخاباتی فردمحور نوشته شد، فضای فرهنگ سیاسی هم علیه تحزب بود. برای همین حتی حزب جمهوری اسلامی نیز که با پشتوانه قوی چهرههای سیاسی در قدرت و مقبولیت در ساختار حاکم تشکیل شد، به سرانجام مطلوب نرسید