مرور واکنشهای خارجی به ترور سردار سلیمانی
ایبنا نوشت: بنا به تعبیر کِنِت پولاک؛ نویسنده و تحلیلگر و کارشناس امور سیاسی و نظامی خاورمیانه، حتی دشمنان به او احترام میگذاشتند، البته احترامی آمیخته به ترس. سرانجام هم او را کشتند، چون از او میترسیدند
.
حالا دیگر دو سال از آن روزها میگذرد، از انتشار خبری که بسیاری در ساعات اولیه باورش نمیکردند. میگفتند حادثه نزدیک فرودگاه بغداد روی داده و سردار سلیمانی و کسانی که آن هنگام همراهش بودند – ازجمله یکی از فرماندهان ردهبالای حشدالشعبی عراق به نام ابومهدی المهندس – همگی شهید شدهاند. میگفتند کار آمریکاییها بوده و دستورش را هم خود ترامپ (رئیسجمهور آن وقتشان) داده است.
شهید سلیمانی از نگاه دیگران
به تعبیر کِنِت پولاک؛ نویسنده و تحلیلگر و کارشناس امور سیاسی و نظامی خاورمیانه در سازمان سیا، حتی دشمنان به او احترام میگذاشتند، البته احترامی آمیخته به ترس. سرانجام هم او را کشتند، چون از او میترسیدند. نه فقط مجله تایم که تقریبا همه رسانههای مهم و معتبر در گوشه و کنار دنیا، کمتر یا بیشتر به خبر ترور منجر به شهادت سردار سلیمانی پرداختند و هر کدامشان از منظری متفاوت با دیگری از این ماجرا نوشتند. ماجرایی که تا چند روز مهمترین خبر دنیا بود. در کل، خبرها و گزارشها و یادداشتهای مرتبط به این موضوع در دو دسته جای میگرفتند. یکی کوشش برای درک اهمیت سردار سلیمانی در منطقه آسیای غربی یا به قول رسانههای غربی، خاورمیانه و نیز جستجوی پاسخ این پرسش که او واقعا که بود و در آن جغرافیای همیشه پرتنش چه نقشی ایفا میکرد؟ دسته دوم هم پیشبینی عواقب احتمالی این ترور، در شکلدهی به روابط آتی میان ایران و امریکا بود و همچنین تحلیل چگونگی پاسخ و واکنش ایران به جنایتی که نیروهای آمریکایی به دستور مستقیم رئیسجمهورشان مرتکب شده بودند.
مثلا نینا خروشچوا (رئیس نیواسکول نیویورک) در یادداشتی نوشت: «ترور افراد برای جنگجوی کاناپهنشینی مثل رئیسجمهور آمریکا دونالد ترامپ، که پنج بار احضار به خدمتش در ویتنام را به تعویق انداخت، مثل گلوله نقرهای سیاست خارجی است. دشمنتان را با پهباد یا تفنگ حذف میکنید و [سادهلوحانه امید دارید] مشکلات فورا حل میشوند. اما در حقیقت، این که تصور کنیم ترورها چیزی را حل میکنند هیچ مبنای تاریخی ندارند، که اتفاقا برعکس، نمونههای بسیاری وجود دارد که نشان میدهد این جنس اقدامات فقط وضعیت را بسیار وخیمتر میکنند. تقریبا در تمام موارد، ترور قماری از سر بیچارگی است که معمولا هواداران سرسخت ایدئولوژیها [مثل نهیلیستها و آنارشیستهای اواخر قرن نوزدهم] به آن دست میزنند، نه دولتمردان.»
او با مرور تاریخ ترورهای مشهور، که تقریبا هیچکدامشان هدف تروریستها را محقق نکردند اضافه کرده بود «این جور تاکتیکها وسیلهای هستند که نخالههای مجنون، مخالفان بیمایه و فاسدان اخلاقی از آن استفاده میکنند، نه رهبران دولتها.» اما دولت آمریکا، یا در واقع رئیسجمهورشان دونالد ترامپ – که به باور خروشچوا و بسیاری دیگر، یکی از بیمسئولیتترین رهبران سیاسی چند دهه اخیر بوده – به آن دست زد و بار دیگر با «ژستی توخالی» هزینههای تازهای به جهان تحمیل کرد.
پیتر سینگر؛ فیلسوف و نویسنده انگلیسی نیز اقدام تروریستی آمریکا را هم غیراخلاقی و هم حتی در چارچوب قوانین خود ایالات متحده غیرقانونی توصیف کرده بود. او ادعاهایی را که آمریکاییها همان زمان در توجیه این ترور مطرح میکردند رد کرد و نوشت «آمریکا در جنگ با ایران نبود و حتی اگر فقط قوانین آمریکا را درنظر بگیریم، براساس قانون اساسی این کشور، فقط کنگره اختیار اعلام جنگ را دارد. این نهاد هرگز به ایران اعلام جنگ نداده است. پس این قتل نه اقدامی در جنگ، که تروری فراقضایی [یعنی جرم محرز] بود… و در نتیجه هم غیرقانونی و هم غیراخلاقی است. این اقدام، نه فقط به علت تشدید مقابلهبهمثلهای تلافیجویانه در خاورمیانه، بلکه با تضعیف بیشتر حاکمیت بینالمللی قانون، پیامدهای منفی بسیار سنگینی را به بار خواهد آورد.»
آن زمان بهنظر میرسید که بسیاری از آمریکاییها شروع جنگی تازه یا حداقل تشدید درگیریها را پیامد محتمل این ترور میدانند. نیویورکتایمز در گزارشی که نگرانی برخی محافل بانفود در آمریکا را بازتاب میداد نوشت که «کشتهشدن (شهادت) این فرمانده بزرگ میتواند عواقب سختی، نه فقط در آن جغرافیا، که در سراسر جهان داشته باشد» و افزود که این بیفکری رئیسجمهور نه چنان که او ادعا میکند اقدامی ضروری در جلوگیری از جنگ، که اتفاقا بدترین مخاطرهای است که آمریکا از سال ۲۰۰۳ به این طرف (یعنی از زمان حمله به عراق) مرتکب شده است. در جایی از همین گزارش اشاره میشود همان اندازه که آمریکاییها و اسرائیلیها سلیمانی را دشمن خودشان میدانند، ایرانیها دوستش دارند و به او به چشم یک قهرمان نگاه میکنند. ژنرال مارک هِرتلینگ از مسئولان امنیت ملی امریکا نیز در پاسخ به سوال خبرنگار شبکه سیانان گفته بود «سلیمانی همه عمرش را در میدان نبرد سپری کرده و محبوبیتی کمنظیر میان سربازان دارد. هم آرام و هم باابهت است، هم نبوغش در برنامهریزیهای راهبری به کار میآید و هم در اجرای تاکتیکهای میدانی توانایی بالایی دارد.»
کِنِت پولاک که در ابتدای این گزارش از او نام بردم، در همان یادداشت تحلیلی برای مجله تایم ضمن اشاره به بیش از دو دهه فرماندهی سردار سلیمانی در سپاه قدس به این نکته مهم هم اشاره میکند که او در انجام وظایفی که بر عهده گرفته بود کارنامه موفقی از خودش بهجای گذاشت و با تصمیمگیریها و نقشآفرینیهایش (ازجمله در روزهای قدرتگیری شبهنظامیان تروریست در سوریه و عراق) عملا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به عاملی بسیار موثر در تحولات و کشمکشهای منطقهای تبدیل کرد. پولاک در ادامه نوشتهاش سه ویژگی هوش، قاطعیت و عملگرا بودن را برای شهید سلیمانی برمیشمرد و میافزاید او از آن دسته فرماندهانی بود که حتی در بدترین شرایط و دشوارترین موقعیتها همچنان آرام و خونسرد هستند و «میدانست چگونه پیشنهادهایش را مطرح کند که دیگران نخواهند یا نتوانند آنها را رد کنند.»