قهر زن به جنایت خونین ختم شد
قهر زنانه کافی بود تا جنایتی خونین رقم بخورد و شوهرش به قتل برسد. ساعت 10 شب 29 اسفندماه سال گذشته مرگ مرموز مردی 30 ساله در یکی از بیمارستانهای تبریز به پلیس 110 گزارش شد و دقایقی بعد تیمی از ماموران کلانتری 13برای بررسی ماجرا وارد عمل شدند.
با مراجعه تیم تجسس به بیمارستان عالینسب تبریز، پزشکان در تحقیقات به پلیس گفتند این مرد با خونریزی شدید ناشی از زخمهای چاقو چند ساعتی پیش توسط زن و مرد جوانی به بخش اورژانس انتقال یافته و با وجود جراحیهای پزشکی تسلیم مرگ شده است. دقایقی بعد با مخابره مرگ مرموز جوان 30 ساله به بازپرس جنایی، وی به تیمی از ماموران اداره قتل ماموریت داد تا تجسسهای میدانی خود را در این باره آغاز کنند. بدین ترتیب تیم جنایی با بررسی دوربین مداربسته بیمارستان دریافتند که قربانی توسط زن و مردی که بسیار پریشان و دستپاچه بودند به بیمارستان منتقل شده و آنان پس از ساعتی از بخش اورژانس فرار کردهاند.
پلیس در ادامه تحقیقات خود به سرنخ بسیار مهمی دست پیدا کرد؛ یکی از پرستارها که رفتارهای زن و مرد مرموز را زیر نظر داشته به کارآگاهان گفت: وقتی مرد زخمی را به بخش اورژانس آوردند وی بیهوش بود و خونریزی شدیدی داشت، همزمان زن جوان گریه میکرد و میگفت مقصر است و به خاطر وی «محسن» به آن روز افتاده است. بر این اساس کارآگاهان با به دست آوردن نشانی زن جوان که «سمیه» نام دارد موفق شدند وی را در خانه پدریاش دستگیر کنند.
این زن که وحشتزده بود، گفت: من و محسن چندسالی بود ازدواج کرده بودیم. از همان روزهای نخست ازدواجمان با هم اختلاف داشتیم و سر هر مساله کوچک با هم درگیر میشدیم. او از لباس پوشیدنم، طرز غذا درست کردنم، تلفن زدن به خانوادهام و هر چیزی که فکرش را بکنید ایراد میگرفت. این چند سال با سختگیریهای بیموردش زندگیمان را به جهنم تبدیل کرده بود.
وی در ادامه افزود: هربار که بینمان اختلاف به وجود میآمد و دیگر نمیتوانستم رفتارهای همسرم را تحمل کنم به خانه پدریام میرفتم و همیشه با میانجیگری و وساطت بزرگان فامیل یا پادرمیانی پدر و مادرم به خانه بازمیگشتم تا اینکه چند روز پیش وی برای چندمینبار با من حرفش شد و کتکم زد و از خانه قهر کردم و به خانه پدرم رفتم. محسن به خانه پدرم آمد و حرفهای گذشتهاش را تکرار کرد، میگفت من زن بیمسؤولیتی برایش بودهام و لیاقت زندگی با وی را ندارم. من نیز از عصبانیت جوابش را دادم تا اینکه وی چاقویی را از زیر لباسش بیرون آورد و به سویم حملهور شد که مرا بکشد. خیلی ترسیده بودم، با فریادهایم پدر و مادرم و همسایههای طبقه بالا به خانهمان آمدند و قصد داشتند وی را آرام کنند ولی محسن با عربدهکشیهایش قصد خاتمه دادن به ماجرا را نداشت.
این زن با بیان اینکه نمیداند چه کسی همسرش را با چاقو زده، گفت: همه در حیاط خانه ما بودند و میخواستند محسن را آرام کنند ولی وی دستبردار نبود و ناگهان با چاقو به سوی برادرم حملهور شد و نمیدانم در آن شلوغی چه شد که وی روی زمین افتاد و چند لحظهای نگذشت که وی غرق در خون شد. من و برادرم، وی را به بیمارستان بردیم ولی هنگامی که دیدیم شوهرم دیگر زنده نیست از ترس اینکه اتهام قتل وی به گردن ما بیفتد از بیمارستان بیرون زدیم.
با ادعای سمیه، کارآگاهان در شاخه دیگری از بررسیهایشان مادر زن جوان را که اظهارات ضد و نقیضی داشت تحت بازجویی گرفتند که وی نیز به آنان گفت: محسن همیشه دخترم را اذیت میکرد. سمیه به خانه ما میآمد و نمیخواست دیگر به خانه همسرش بازگردد ولی هر بار با پادرمیانی به دخترم اصرار میکردیم و وی را همراه محسن به خانهاش میفرستادیم ولی این بار سمیه دیگر حاضر به بازگشت نشد و دامادمان چاقویی از زیر لباسش درآورد و خودزنی کرد. ما نیز هرچه سعی کردیم مانع وی شویم موفق نشدیم و پسرم همراه سمیه وی را به بیمارستان رساندند.
این اظهارات در حالی از سوی مادر سمیه بیان شد که زن جوان را در اعترافاتش مطالبی دیگر عنوان کرده بود. بر این اساس کارآگاهان تحقیقات خود را روی مادر و دختر متمرکز کردند و با به دست آوردن سرنخهای دیگری از صحنه جنایت و شاهدان درگیری دریافتند مادر سمیه دروغ میگوید. بر این اساس سمیه و مادرش دوباره تحت بازجوییهای فنی قرار گرفتند و پرده از راز جنایت برداشتند.
زن جوان که مدام گریه میکرد به کارآگاهان گفت: محسن زندگیام را به جهنم تبدیل کرده بود و مرا زیر باد کتک میگرفت تا اینکه تصمیم گرفتم از وی جدا شوم، بنابراین به خانه پدرم رفتم و از خانوادهام خواستم مرا حمایت کنند و موافق جدایی من از شوهرم باشند. آنها نیز قبول کردند تا اینکه روز حادثه محسن به خانه آمد و با من صحبت کرد و من گفتم دیگر نمیخواهم با وی زندگی کنم. محسن نیز با توهین و کتک میخواست مرا به زور ببرد که پدر و برادرم به کمک آمدند و شوهرم با چاقو به سوی آنان حملهور شد. برادرم از خودش دفاع کرد و چاقو به پهلوی محسن خورد و به زمین افتاد. وقتی وی بیهوش شد ما محسن را به بیمارستان رساندیم ولی وی از شانس بد به کام مرگ فرورفت. با این اتفاق و با توجه به اینکه برادرم به تازگی ازدواج کرده بود، نمیخواستیم وی به دردسر بیفتد بنابراین با بیان نکردن حقیقت قصد داشتیم پای برادرمان به این جنایت باز نشود.
با اعترافات تکاندهنده سمیه و مادرش، کارآگاهان دستگیری این جوان را در دستورکار خود قرار دادند و موفق شدند مرد جوان را که «ناصر» و 27 ساله است در خانه پدرهمسرش دستگیر کنند که وی در همان بازجوییهای ابتدایی و پس از اینکه دریافت مادر و خواهرش راز جنایت را برای پلیس فاش کردهاند لب به حقیقت گشود و به قتل دامادشان اعتراف کرد.
وی در بازجوییها گفت: محسن چند سال خواهرم را اذیت کرده بود و وی را کتک میزد. از رفتارهای وی خسته شده بودم و چند بار میخواستم وی را ادب کنم ولی خانوادهام با گریه و زاری و التماس مانع این کار میشدند تا اینکه روز جنایت دامادمان مقابل چشمان پدر و مادرم، خواهرم را کتک زد. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و به سوی وی حمله کردم ولی محسن چاقو کشید و میخواست مرا بزند ولی خانوادهام و چند تن از همسایهها که برای وساطت پایین آمده بودند میخواستند وی را آرام کنند ولی محسن دستبردار نبود و حمله کرد. در این میان چاقو به پهلوی خودش خورد و به زمین افتاد.
بنابر این گزارش، با اعترافات ناصر، پلیس با بازسازی صحنه جنایت و بررسی دیگر زوایای این قتل پرونده را برای صدور کیفرخواست به بازپرس قتل ارجاع کرد.
منبع: وطن امروز