حمله نظامی به اوکراین، تضمین هژمونی آمریکا،ضعف راهبردی پوتین
ریشه این رویداد را ابتدا در شخصیت تمامیت خواهانه و اقتدار طلبانه و در کل در روانشناسی شخصیتی پوتین باید جستجو کرد و آمریکا و اروپا ( خاصه آمریکا ) روی این ضعف شخصیتی پوتین انگشت گذاشته و او را به این کار ترغیب کرده و به زحمت به این کارزار کشاندند.
عصر خبر: امروز ، نهمین روز از حمله نظامی روسیه به اوکراین است و تاکنون هم در سپهر اطلاع رسانی ملی و شبکه های مجازی اخبار و تحلیل های گوناگونی دست به دست می شود و هر کدام از نوشته ها بر واقعیت هائی تاکید و پازل افکار عمومی را نسبت به این رویداد مهم شکل داده و تکمیل می نمایند. آنچه در این میان قابل توجه تر است اینکه غالب این تحلیل و تطبیق ها برتاباننده مشی جریانات سیاسی کشور است. و غالباً در چرخه رقابت ها در ذیل اظهار نظرات مسئولین کشوری تایید و یا تکذیب می شوند و عاری از صبغه پارادایمیک جریانات موجود در موقعیت کنونی کشور نمی باشند. و آنچه در این میان غایب است ، تحلیلها و موشکافی های شخصیتهای آکادمیک و مراکز علمی است فرض بر آن است که آنها به حکم منطق علمی تحلیلهای عاری از حب و بغض و قرب و بعد های صفبندی های داخلی و به دور از سطحی نگری های بی بنیان ارائه می دهند.
اگر مرجعیت علم را در مناسبات قدرت پذیرفته باشیم (که ناگزیر از آنیم ) باید بپذیریم که قدرت و منابع زاینده ی قدرت در این عصر ، کاملا تغییر یافته و مفاهیم جدیدی به خود گرفته است .دیگر مفهوم «ری کلانی »قدرت : قدرت ملموس = (جمعیت + سرزمین + اقتصاد + بنیه نظامی) ×( استراتژی + عزم ) هم مفهوم رسایی برای تعریف قدرت نیستند ، و حتی نمیتوان به تعاریف «پساریکلانی» قدرت بسنده کرد. که گوشه ای از آن تعاریف را چنین می شود خلاصه کرد : «قدرت توانایی تاثیر بر دیگران برای تغییر رفتار آن ها در راستای حصول نتایج دلخواه است .»در این جهان دگرگون شونده که بسیاری از مفاهیم در غلیان ترکیبی رویدادها به صورت آنی «دگرباشانه» از معنی سابق تهی و در معانی جدیدی متولد میشوند .حتی تعریف «الوین تافلر »: (قدرت = اطلاعات ) نیز کهنه و مندرس شدهاند و به قول میشل فوکو : « امروزه قدرت از همه چیز ناشی می شود حتی از ریگ های بیابان نیز هم،»
بنابراین تعریف ، به عناصر تشکیل دهنده قدرت در تعریف رگلانی ، باید ، دموکراسی- مشروعیت – قدرت اقناع ملی و بین المللی – فرهنگ – رسانه ها – NGO های ملی و بین المللی – فتح افکار عمومی و اذهان مردم- فناوری های نوین – سیاست ورزی های اقتصادی – قدرت ترغیب و جذب و هم گزینی – همگرایی ملی- روحیه جنگندگی و ظفر طلبی و دهها مولفه دیگر را نیز اضافه نمود .و همین است که امروزه در تقسیم بندی جدید ، قدرت را به( قدرت نرم soft power – قدرت سخت Hard power – قدرت هوشمند intelligence power – قدرت ترکیبی Hebridecal power و ….. تقسیم کرده اند.
شاید این مثال بتواند از نقش و تاثیر یکی از این وجوه قدرت (قدرت نرم) برای درک اهمیت آن به شما کمک رساند: در اوایل سال ۲۰۰۶ دونالد رامسفلد وزیر دفاع آمریکا، در خصوص نبرد جهانی حکومت بوش علیه تروریسم گفته بود:
«…. و در این میدان چه بسا برخی از سرنوشت سازترین رویارویی ها ، نه در کوهستان های افغانستان یا خیابان های عراق ، که در اتاقهای خبر نیویورک ، لندن ، قاهره یا هر جای دیگر ، رخ دهند.»
حال با این تعریف ناقص و مجمل که از قدرت ارائه شد ،قصد آن داریم تا ببینیم «قدرت روسیه ی پوتین » در کجای این تعریف جای می گیرد ؟! و چتر شمولیت قدرت در این کشور چه اندازه از این مفاهیم را در بر میگیرد؟! و چون روسیه کنونی فاقد این طیف های کامل زاینده اقتدار است ، لذا رشد ابعاد ملیتاریته (ژنرال سالارانه) و ماجراجوییهای نظامی این کشور منجر به تضعیف سایر ارکان قدرت در این سرزمین می گردد و روز به روز این کشور را از دست یازی به قدرت ترکیبی و قدرت هوشمند و النهایه نیل به راهبردهای منتهی به نتایج دلخواه دور میسازد. اتفاق تدریجی ذیل برای پوتین و امپراطوری های پوشالی او هوشمندانه به دست آمریکا رقم خورد و پوتین را تشجیع ، ترغیب و تهبیط کردند تا به مثابه دکترین ژنرال آیزنهاور (رئیس جمهور اسبق ایالات متحده) که گفت:« قدرت عبارت است از توان اثرگذاری بر خواسته های دیگران تا بدون هیچ فشار و تحکمی همان را بخواهند که شما می خواهید.»
به اعتقاد بنده، ریشههای حمله به اوکراین را صرفاً نمی توان در رویارویی با گسترش مرزهای ناتو به سوی مرزهای روسیه جستجو کرد، بلکه این ادعا تنها مستمسکی است برای توجیه حمله به اوکراین ، ریشه این رویداد را ابتدا در شخصیت تمامیت خواهانه و اقتدار طلبانه و در کل در روانشناسی شخصیتی پوتین باید جستجو کرد و آمریکا و اروپا ( خاصه آمریکا ) روی این ضعف شخصیتی پوتین انگشت گذاشته و او را به این کار ترغیب کرده و به زحمت به این کارزار کشاندند.
نکته اینجاست ،وقتی آمریکا و اروپا موافقت کردند که اسکادران های روسی دوشادوش اسکادران های آمریکایی و ناتو و ارتش های چند ملیتی بر فراز آسمان های سوریه و عراق به پرواز درآیند، آنجا نقطه آغازی بود برای تهاجم به اوکراین ، آنها چونان شوکران ، تمام تنافر تاریخی خود از وارث قدرت شرقی را فرو بلعیدند و به توصیه آمریکا به پوتین « نقش سپاری » کردند ,برای یک هدفی به مراتب بالاتر…… آمریکا با تیزبینی خاص دریافته بود که مدتی است ناخواسته وارد نزاعی دیگر شده است و آن «نزاع هژمونیک بسیار پیچیده و غامض »میان او و قدرتهای تازه سر برآورده شرقی است. اژدهایی که سه سر دارد، و برای همین سیاست «ثقل زدایی از خاورمیانه» و سقل گزینی در منطقه پاسیفیک اوباما را برگزید این اژدهای سه سر ، دو سر فرعی به نام «هند و روس » دارد و یک سر اصلی به نام چین ، او از میان تعاریف جدید قدرت به ظرافت تشخیص داده بود که می توان «در عصر جدید جنگ مالی » بر بسیاری از این دشمنان فائق آمد. ولی آغاز این جنگ «بهانه» می خواهد و برای رسیدن به چنین بهانه ای به پوتین در خاورمیانه نقش سپاری کرده و وادار کرد که او کرم ابریشم وار تار« توهم ابرقدرتی» به دور خود بتند تا واقعیتهای جدید قدرت را شفاف نبیند. فلذا برای تحریک این خیره سر لجوج ، اوکراین را طعمه او قرار داد و اکنون او را در تله ای به وسعت اوکراین پاگیر کرده و تحریمها و فشارهای استخوان خوردکن و طاقت فرسایی را هر روز سنگین تر از دیروز بر دوش نحیف و شکننده روسیه بار می کند تا در یک نبرد نرم فرسایشی در دو دهه آینده مزاحمی به نام روسیه را عملاً از میان برچیند آمریکا در این کار در امتداد سیاست های دیرینه خود اروپا و ناتو را سپر عمل خود قرار داد تا کمترین آسیبی را در این نبرد نابرابر به خود ببیند پوتین هنوز نیز خیره سرانه و سر مست این جمله ناگیرای ناپلئون را نصب العین قرار داده است که گفت:« خداوند نیز هوادار گردانهای عظیم است .» فارغ از اینکه « جوزف نای» یکی از نظریه پردازان جدید قدرت و مولف کتاب( آینده قدرت) می گوید:« جنگ[ نظامی] در قرن بیست و یکم و در حوزه های روزافزون دیگر حرف آخر نیست.
علی زین العابدین