در ملاقات روحاني و قاليباف چه گذشت؟+مسئوليت آينده قاليباف
تهران كف دستتهها. ببين من به جي پي اس و اين قرتي بازيها اعتقادي ندارم. اگه موافق باشي دوست دارم به عنوان مدير جهت يابي شهري در دولت آينده در خدمتت باشيم. - يعني وظيفم چي ميشه؟ - يعني هرجا توي تهران كار داشتيم با هم ميريم و تو كوتاه ترين مسير رو بهمون نشون ميدي.
طنز نويس روزنامه قانون نوشت: محمدباقر قاليباف روز گذشته به ديدار حسن روحاني رفت و پيروزي در انتخابات رياست جمهوري را به او تبريك گفت. بدون ترديد مرور آنچه در ملاقات بين نفرات اول و دوم انتخابات رياست جمهوري كشور، آن هم پس از يك رقابت تبليغاتي سنگين يك ماهه به وقوع پيوسته، براي خيلي ها جذاب خواهد بود.
ساعت دو بعدازظهر است… روحاني پس از صرف ناهار روي متكا لم داده و پنكه را روي خودش ثابت كرده. او از كاسهاي كه قالب يخ بزرگي داخلش است كمي آب ميخورد و بعد در حالي كه متكا را بغل كرده به عارف ميگويد:
– ممدرضا اون تلفن رو بكش دو ساعت بخوابيم.
– بخوابي؟… ببين ديگه بايد دور اين خواب ظهر رو خط بكشي. تو ديگه رئيسجمهوري.
– اي بابا ضدحال نشو ديگه. ما كه هنوز دولت رو تحويل نگرفتيم. بذار هروقت تحويل گرفتيم، چشم.
(روحاني چشمهايش را ميبندد. عارف چند ثانيه به لبخندي كه روي صورت او بابت شرايط مساعدي كه براي خواب فراهم شده نقش بسته نگاه ميكند و بعد بلند ميشود تا تلفن را بكشد. در همين لحظه اما صداي زنگ در شنيده ميشود. لبخند از صورت روحاني محو ميشود و زير لب اعتراض ميكند)
– اي بابا… اين ديگه كيه؟
– (عارف از آيفون تصويري نگاه ميكند و جا ميخورد)
– اوه اوه …. ببين كي اومده حسن!… قاليبافه.
– وا! چي ميخواد اينجا؟!… یه مقدار معطلش كن تا من تيپ رئيسجمهوري بزنم.
– من چي بپوشم؟
– تو با همين پيژامه و عرقگير خوبي…. ديگه وقتي كشيدي كنار كسي ازت توقعي نداره…
(10 دقيقه بعد آن دو روبهروي هم نشستهاند و هر دو لبخند سياستمدارانهاي بر لب دارند)
– آقا خيلي خوش اومدي… اتفاقا الان به ممدرضا ميگفتم ما توي اين مناظرهها به اين بچهها عادت كرديم. ديشب داشتم فيلم لحظه ورودت به صدا و سيما قبل از مناظره دوم رو نگاه ميكردم…. به به شيريني هم كه آوردي. راضي به زحمت نبوديم.
– قابل شما رو نداره. نيم كيلو كيك يزدي گرفتم كه خراب نشه.
(عارف به عنوان يك يزدي كاركشته يكي از كيكها را درسته ميگذارد داخل دهانش و بعد كاغذ دور آن را بيرون ميآورد. روحاني سريع شيريني را از روي ميز جمع ميكند، آن را داخل كمد ميگذارد و درش را با كليد تدبير و اميد قفل ميكند)
– مگه دكتر به تو نگفته شيريني برات سمه؟ (عارف بيتفاوت به جويدن ادامه ميدهد) خب ديگه چه خبرا باقر جان؟
– خدمت رسيدم براي عرض تبريك. به هر حال رقابتها تموم شد اما رفاقتها باقي ميمونه.
– قربونت برم… بقيه بچهها رو هم ميگفتي بيان شام دور هم باشيم. از غرضي و حداد چه خبر؟
– غرضي كه بعد از اعلام نتايج از منزل خارج شده و تاكنون مراجعه نكرده. حداد هم توي يه يقه دوزي حوالي خيابون جمهوري مشغول شده. شما چه خبر؟
– ما هم گرفتار شديم ديگه. الان بايد برم دارآباد يه كاري دارم، بعدشم سمت جنوب شهر كنفرانس مطبوعاتي دارم.
– (قاليباف با هيجان نيم خيز ميشود) از امام علي برو. ما شمال و جنوب تهران رو به هم وصل كرديم. 35 كيلومتر تنها در 20 دقيقه.
– آخه وسطش هم يه سر بايد برم سمت شريعتي.
– به شريعتي هم خروجي گذاشتيم. خيالت راحت.
– تهران كف دستتهها. ببين من به جي پي اس و اين قرتي بازيها اعتقادي ندارم. اگه موافق باشي دوست دارم به عنوان مدير جهت يابي شهري در دولت آينده در خدمتت باشيم.
– يعني وظيفم چي ميشه؟
– يعني هرجا توي تهران كار داشتيم با هم ميريم و تو كوتاه ترين مسير رو بهمون نشون ميدي.
– پست ديگهاي نداشتي واسه ما؟
– آخ آخ ناراحت شدي؟… حق داري… به هر حال تو هم شيش ميليون راي داشتي.
راستي خيلي خوب راي آورديها ناقلا … توقع نداشتم ازت.
– اين بازي برگشت داره آقا… زياد خوشحال نباش (روحاني كليد تدبير و اميد را از جيبش در ميآورد، آن را به قاليباف نشان ميدهد و همزمان ابرو بالا مياندازد تا لج او را دربياورد) ببين من با اين حركات لجم درنمياد. اگه مردي بيا يه دست ديگه بزنيم. من دست قبل حواسم پرت شد.
– بايد به شوراي نگهبان بگي. من كارهاي نيستم.
– شطرنج داري؟ اصن بيا يه دست شطرنج بزنيم. يه رخ هم بهت آوانس ميدم.
( شطرنج چيده ميشود و پس از پنج حركت قاليباف در چنان مخمصهاي گرفتار ميشود كه باخت را ميپذيرد. او با عصبانيت از جا بلند ميشود تا محل را ترك كند اما در قفل است…. ميزبان دوباره كليد را از جيبش درميآورد و به همه نشان ميدهد)
– توي اين خونه همه درها با اين باز ميشه…. يو ها ها ها ها ها ها ها.