تحلیل علی مطهری ازانتخابات
علی مطهری، در مصاحبه با خبرآنلاین به تحلیل نتایج انتخابات
ریاست جمهوری یازدهم پرداخت. علی مطهری اعتقاد دارد حسن روحانی نماینده اصلاح طلبان
و اصولگرایان معتدل است. او دلایل ناکامی اصولگرایان در انتخابات اخیر را بر شمرد و
غفلت از آرایش سیاسی حریف را از اشتباهات آنان خواند.
مشروح این گفت و گو به قرار زیر است:
فکر میکردید آقای روحانی در مرحله اول انتخابات
پیروز شود؟
دو سه روز آخر قبل از انتخابات حدس میزدم که این طور شود چون
وضعیت وی در نظرسنجیها به سرعت پیشرفت میکرد.
شب انتخابات من در جلسه ستاد آقای روحانی شرکت داشتم، وقتی نظرسنجیها را گزارش
میدادند گفتند که احتمال پیروزی در مرحله اول هست.
این بارنتایج نظرسنجی ها درست از آب در نیامد. اگرچه
رای آقای قالیباف در اکثر نظرسنجیها بالاتر از آقای روحانی بود اما نهایتا نتیجه انتخابات
چنین نشد. آیا این نشان میدهد که نظرسنجیها دقت لازم را ندارد؟
نظرسنجی ها تا حدی وضعیت را روشن و زمینه را برای تصمیم گیری
مهیا می کند. ولی نتیجه نظرسنجیها در دو سه روز آخر خیلی مهم است. کما اینکه در دو
سه روز آخر، نظرسنجیها نشان می داد که آقای روحانی از آقای قالیباف با فاصله جلو افتاده
است.
پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری، بحث درباره
اینکه جناح پیروز و مغلوب این انتخابات کیست، در فضای سیاسی و رسانهای کشور بسیار مطرح
شده است. از نظر شما کدام جناح در این انتخابات
پیروز و کدام جناح مغلوب شد؟
آقای روحانی یک اصلاح طلب اصطلاحی نیست، بلکه یک اصولگرای اصلاح
طلب است یعنی فراجناحی و مستقل است. منتها با توجه به اینکه حامیان وی در این انتخابات
بیشتر اصلاح طلبان بودند و شخصیتهای اصولگرا کمتر حاضر شدند به طور علنی از ایشان حمایت کنند،
ما میتوانیم پیروزی وی را پیروزی اصلاح طلبان و شکست اصولگرایان بنامیم.
اصلاح طلبان می گویند برخی اصولگرایان در حال «مصادره
به مطلوب کردن» پیروزی روحانی هستند .مثلا آقای مرعشی گفته که اصولگرایان تازه الان
یادشان افتاده که آقای روحانی عضو جامعه روحانیت مبارز بودهاند.
به نظرم این یک تلاش مذبوحانه است. آنها برای سرپوش گذاشتن بر
روی این شکست این گونه تحلیل میکنند. ما که یادمان نرفته همین آقایان، روحانی را از ساکتان
فتنه مینامیدند و وقتی که من گفتم که رئیس جمهور آینده بهتر است از ساکتان فتنه باشد،
اسباب تعجب عدهای و اسباب مزاح برخی شد و این حرف مرا عجیب تلقی کردند در حالی که این
پیش بینی به حقیقت پیوست.
بهتر است این افراد به جای سرپوش گذاشتن بر این شکست، به فکر
اصلاح ضعفهای تفکر و رفتار خودشان باشند. اتفاقا به عقیده من پیروزی آقای
روحانی تا حد زیادی مرهون رفتار چنین افرادی است و ایشان باید از این افراد خیلی ممنون
باشند. مثلا آقای خاتمی را وطنفروش و ستون پنجم دشمن و مفسد فیالارض مینامیدند و
توهینهای زیادی هم به آقای هاشمی میکرد و اکنون کاندیدای مورد نظر این دو نفر پیروز
شده است. معلوم میشود که رشد اجتماعی و سیاسی مردم بسیار بالاست خصوصاً اگر حملات
و تخریبهای صدا و سیما و برخی رسانههای دیگر را نیز به آن اضافه کنیم.
در واقع کار مردم شبیه ادبی بود که لقمان آموخت. به لقمان گفتند ادب از که آموختی،
گفت از بیادبان، چون زشتی کار آنها را دیدم و دانستم که نباید بیادبی کنم. مردم هم
درست برخلاف رفتار این رسانهها عمل کردند.
در شرایطی که هم اصلاح طلبان مدعی پیروزی آقای روحانی
هستند و هم اصولگراها، شما ایشان را برآمده از چه خاستگاهی میدانید؟
اصولگرایان همه در یک مرتبه و درجه نیستند و مراتب مختلفی را
تشکیل می دهند. اصولگرایان «تندرو» و اصولگرایان «معتدل و نزدیک به اصلاح طلبان معتدل»
داریم. آقای روحانی با گفتمان اعتدال وارد
عرصه شد و نماینده اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل بود و گفتمان اعتدال در مقابل افراط
را مطرح کرد. در هر انتخاباتی شخصیت و کاریزمای کاندیداها هم در انتخاب مردم مؤثر است.
شخصیت آقای روحانی هم مؤثر بود. علاوه بر اینها مردم او را منادی تغییر دانستند که
خواهان تغییر وضع موجود است و احساس کردند سایر کاندیداها تا حد زیادی ادامه دهنده
شرایط فعلی هستند. آقای روحانی در سخنانشان به صراحت از آزادیهای مصرح در قانون اساسی و از
مغفول ماندن فصل سوم قانون اساسی که درباره حقوق ملت است سخن راندند و مردم احساس کردند
که ایشان مصمم به تغییر وضع موجود و اصلاح امور هستند. مجموع این ویژگیها آقای روحانی را از دیگر کاندیداها
متمایز میکرد. البته خیلی از اصولگراهای معتدل هم به او رای دادند.
دلایل متعددی برای موفق نشدن اصولگرایان در انتخابات
بیان می شود. شما ناکامی آنها را چگونه تحلیل
میکنید؟
علل مختلفی در کار است. یکی از عوامل شکست اصولگرایان این بود
که خیالشان از طرف رقیب راحت بود و فکر میکردند شورای نگهبان رقبای جدی آنها را رد صلاحیت
میکند و رقابت بین خودشان است. لذا وحدت را خیلی ضروری نمیدانستند و آرایشان تقسیم
شد. این تفرقه باعث روی برگرداندن بخشی از مردم از آنها نیز شد. شاید عدهای اینطور تصور کردند که اینها
بر سر قدرت دعوا دارند. مردم از چنین حالتی خوششان نمیآید و خرسند نیستند.
عامل دیگر شکست اصولگرایان بیتوجهی آنها به شرایط جامعه و نیازهای
جامعه است. به اصطلاح نبض جامعه در دست اصولگرایان نیست و به تعبیر دیگر مقداری انتزاعی
و ذهنی و ایده آل فکر می کنند. به تعبیر دیگر اصولگرایان به روان شناسی جامعه اهمیت
لازم را نمیدهند. فکر نمیکنند که باید بین آرمانها و واقعیات تعادل ایجاد کنند.
عامل دیگر تعصب گروهی است. بسیاری از آنها از تخلف همگروه خود
چشمپوشی میکنند ولی همان تخلف را از یک اصلاحطلب برنمیتابند. شما شاهد بودید که
اصولگرایان از لیبرالیسم فرهنگی دولت آقای احمدینژاد چشمپوشی کردند ولی در مقابل
تسامح و تساهل فرهنگی دولت آقای خاتمی که بسیار کمتر از دولت آقای احمدینژاد بود کفنپوش
میشدند. این رفتار دوگانه به آنها آسیب زده است.
مثال دیگر نوع برخورد بسیاری از اصولگرایان با قانونشکنیهای
دولت نهم و دهم است. آنها فکر نمیکنند که اگر جایی قانونشکنی شد و سکوت کردند، در
جایگاه اجتماعیشان اثر میگذارد و اگر در جامعه ظلمی اتفاق افتاد و سکوت کردند،
در نگاه مردم به آنها تاثیر گذار است. خیلی مواقع بود که اصولگرایان باید عکسالعمل
نشان میدادند اما به بهانه سوء استفاده کردن اصلاحطلبان سکوت کردند.مثلا رئیسجمهور به صراحت میگفت فلان قانون
را اجرا نمیکنم یا میگفت قوانینی را که به تشخیص خودم منطبق بر قانون اساسی است اجرا
میکنم و بقیه را اجرا نمیکنم.
عامل دیگر، برداشت غلط بسیاری از آنها از اصل ولایت فقیه است.
در همین موارد قانونشکنی، برخی اصولگراها میگفتند به دلیل توصیههای رهبری به وحدت و حمایت ایشان
از دولت، نباید مجلس اقدامی بکند.در حالی که هر رئیسجمهوری، چه آقای احمدینژاد باشد
چه هر فرد دیگری که چنین سخنی بر زبان جاری کند که “قانون را اجرا نمیکنم”
این امر به معنی استبداد و به توپ بستن مجلس و بر باد رفتن همه دستاوردهای انقلاب اسلامی
است و مجلس نمیتواند سکوت کند. چنین فردی حتی یک روز هم نباید در جایگاه ریاست جمهوری
باشد. در خیلی از این موارد اصولگراها سکوت و توجیه میکردند و زمانی که ما میخواستیم
سوال از رئیسجمهور را مطرح کنیم مخالفت
و کارشکنی میکردند.
در برخورد با برخی وقایع هم همین رفتار را داشتند. به عنوان
مثال یک وبلاگنویس منتقد در زندان فوت می شود و من از وزیر کشور در این خصوص سوال
میکنم. این امر باعث انتقاد برخی اصولگرایان شد که میگفتند من باعث تضعیف نظام شدم
و نظام را محاکمه کردهام. اگر درنظام ما کسی مرتکب ظلمی شد، باید او را محاکمه کرد.
اتفاقا باید خود اصولگرایان پیش از کسانی همچون شیرین عبادی این موارد را مطرح و پیگیری
کنند تا اپوزیسیون خارج از کشور میدان دار نشود.
به طور خلاصه باید بگویم که گاهی اصولگرایان فرمایشات رهبری
را به نفع خودشان تفسیر میکنند و از زیر بار وظایفشان شانه خالی میکنند و پشت سر
رهبری پنهان میشوند به طوری که راه قانون شکنی و انحراف را هموار می کنند و به بهانه
حفظ نظام، چشم بر خیلی از تخلفات و انحرافات مسئولان می بندند. اینها عواملی است که
در نگاه مردم به اصولگرایان تاثیرگذار است
و اصولگرایان را افرادی معرفی میکند که همواره مدافع وضع موجودند و با هر اصلاح و تغییری مخالفند.
مردم از چنین رویکردی راضی نیستند.
اگر نامزدهای اصولگرا اجماع و وحدت
میکردند، پیروزی از آن آنها نمی شد؟
نه.به نظر من وحدت اصولگراها هم باعث پیروزیشان نمیشد. مشکل اصولگراها گفتمانشان
است که چندان بر روی تغییر وضع موجود از منظر «حقوق مردم» تاکید نداشتند و بر مقولاتی
همچون «آزادی بیان»، «آزادیهای اجتماعی» و «حقوق ملدت» تاکید نکردند و از این منظر بخت
پیروزیشان کم بود.
لابد شما هم این حرف را شنیده اید که برخی از اتفاقات
مربوط به انتخابات از پیش طراحی شده بود. مثلا ردصلاحیت هاشمی. نظرتان
درباره این حرف چیست؟
از این حرفها زیاد میزنند از جمله همین که رد صلاحیت
آقای هاشمی طراحی شده بود تا مشایی را بتوانند رد صلاحیت کنند. در حالی که من دیدم
آقای هاشمی از رد صلاحیتش ناراحت بود و اگر کار طراحی شده ای بود، نباید ایشان از این
موضوع ناراحت میشد.
حقیقت این است که اصولگراها احتمال نمیدادند که آقای روحانی
رای بیاورد ولی نوع صحبتهای ایشان و شرایط
جامعه و نیازهای مردم و نوع عملکرد دولت آقای احمدی نژاد باعث شد که او رای بیاورد.
در خبرها آمده بود که شما در آخرین روز ثبت نامها با آقای هاشمی
دیدار داشتید. بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی هم با ایشان دیدار کردید؟
بعد از رد صلاحیت ایشان، و چند روز قبل از انتخابات ملاقات داشتم.
ایشان از نظر شخص خودشان ناراحت نبودند و میگفتند تکلیفشان بود که آمدند و رد صلاحیتشان
هم کار بدی بود و ظلم شده است. ولی اشاره کردند
وجدانم راحت است که به خاطر درخواست فراوان مردم آمدم و در مقابل تاریخ و مردم دارای
حجت هستم. اما از اینکه این روند باب شود، ناراحت و نگران بودند.
شما از روند عدم احراز صلاحیت آقای هاشمی خبر دارید؟
بر اساس قانون، شورای نگهبان
برای احراز صلاحیتها می تواند با
نهادهای مختلف مشورت کند. کما اینکه از نهادهای چهارگانه استعلام میکند.
اما اینکه آقای هاشمی تلویحا به آن اشاره کرده اندکه یک مقام امنیتی با
اعضای شورای نگهبان مذاکره کرده
و گفته با آمدن هاشمی، امنیت کشور دچار اختلال
میشود کار درستی نبود و این امر را مردم باید
تشخیص دهند که آیا با آمدن کسی امنیت کشور به خطر میافتد یا نه؟ شورای
نگهبان نباید
استقلال خودش را در احراز صلاحیت نامزدها از دست بدهد.
اینکه حمایت دقیقه نود آقایان هاشمی و خاتمی از
آقای روحانی، باعث پیروزی وی شد را قبول دارید؟
اصلاحطلبان در این انتخابات از یک رهبری خوبی برخوردار بودند،
برخلاف اصولگرایان که دچار تفرقه شدند و از رهبری واحد برخوردار نبودند. آنها با تدبیر
و فکر جلو آمدند و فداکاری هم کردند. آقای عارف با فداکاری کنار رفت. حمایت آقایان
خاتمی و هاشمی از آقای روحانی و ترغیب مردم به شرکت در انتخابات بسیار موثر بود، گرچه
آقای هاشمی اصلاحطلب اصطلاحی نیست و فراجناحی است.
این رویکرد اصلاح طلبان که از مطالبات
آرمانی و ایدهآل خودشان و از این که بگویند «حتما باید کاندیدای حداکثری ما باشد تا
در انتخابات شرکت کنیم» دست برداشتند و به حداکثر ممکن اکتفا و احساس کردند که بسیاری
از خواستهها ومنویات آنها به وسیله آقای روحانی قابل تحقق است و به سمت
روحانی روی آوردند،یک تدبیر بود. به عبارت
دیگر اصلاحطلبان این قاعده عقلی را به کار بستند که «ما لایدرک کله لایترک کله» یعنی
آنچه که همه آن را نمیتوان به دست آورد کل آن را نباید رها کرد بلکه آن مقدار را که
ممکن است باید به دست آورد.
اصلاح طلبان تعصب به خرج ندادند که روحانی یک «اصلاح طلب اصطلاحی»
نیست که رسما در گروه آنها باشد، بلکه وقتی اهداف اصلاح طلبانه را در آرمانهای روحانی دیدند به سمت او حرکت
کردند و یک مقدار عمل گرایانه به موضوع انتخابات نگاه کردند. شاید بتوان گفت که اصلاح
طلبان تا حدودی به سمت اصولگرایی میل کردند ولی یک تصمیم عاقلانه و با تدبیر گرفتند.
آقای خاتمی در اینجا نقش اساسی داشت، چون از سوی افراطیون اصلاح طلب تحت فشار بود که
حتما از یک اصلاح طلب ایده آل حمایت کند نه از یک چهره میانهرو مثل آقای روحانی.اما
آقای خاتمی کار هوشمندانهای کرد. ایشان احساس کرد که این آخرین فرصت است و اگر آن
را از دست بدهد، در آینده اصلاحطلبان عاقبت بدی خواهند داشت و لذا از آقای روحانی حمایت کردند .
آقای هاشمی اگرچه یک «اصلاح طلب اصطلاحی» نیست اما شرایط را
خوب درک کرد و از ظلمی که در رد صلاحیتش به او شده بود، گذشت و به عبارتی از حقش گذشت
و تصمیمی گرفت که احساسی نبود. ایشان مردم را به حضور در انتخابات ترغیب کردند
و گفتند من به آقای روحانی رأی میدهم. به این ترتیب کسانی که تصمیم به شرکت در انتخابات
نداشتند، در دو سه روز آخر آمدند و شرکت کردند. آنها پیام را دریافت و احساس کردند
شرایط به گونهای است که باید کمک کرد تا به اهداف درست انقلاب نزدیک شویم.
اگر این آقایان یک تصمیم احساسی میگرفتند و قهر میکردند، بخش وسیعی از مردم در انتخابات
شرکت نمیکردند. به این ترتیب مدیریت این 8 سال ادامه و افراط ها استمرار مییافت. شرایط خیلی بدی پیش میآمد و شاید آقای هاشمی به سرنوشت
آیت الله منتظری دچار میشد و آقای خاتمی شرایط بدی پیدا میکرد. ولی الحمدلله مردم آمدند
و شرایط را طوری تغییر دادند که پیروزی بزرگی برای انقلاب بود و در واقع انقلاب اسلامی
به مسیر اصلیاش بازگشت.
بعضی معتقدند کناره گبری آقای عارف به معنای شکست
اصلاح طلبان است. شما این تحلیل را قبول دارید؟
اینجا بیش از آنکه شخص نقش داشته باشد، گفتمانی که مطرح می شود
نقش دارد. در انتخابات اخیر آنچه به پیروزی رسید گفتمان اصلاح طلبی و گفتمان اصولگرایی
از جنبه اصلاحطلبانه آن بود. لذا اینکه سابقه شخص چه بوده و کسی در دایره اصلاح طلبی
یا اصولگرایی بوده، این دیوار کشیها و دسته بندیها اصالت ندارد. مهم گفتمانی است که مردم می پسندند و به آن
رای می دهند.
در بین سوالاتی که کاربران خبرآنلاین مطرح کرده
اند، حوادث پس از انتخابات سال 88 است که پرسیده اند شما فکر می کنید فضا به سمت تلطیف
شدن پیش خواهد رفت؟
به نظر من بعد از این انتخابات و با توجه به آشتی ملی که در
جامعه پیدا شد، ضرورتی برای ادامه برخی تصمیمات و مثلا از جمله حصر برخی افراد وجود
ندارد. دلایل امنیتی هم برای ادامه این کار از این پس قانع کننده نیست. چون قبلا می
گفتند آزادی اینها ممکن است باعث فعال شدن جنبش سبز و اخلال در امنیت کشور شود ولی
الان بخش اعظم جنبش سبز با نظام آشتی کرده است و ضرورتی برای ادامه این حصر نیست هرچند
قبلا بارها اعلام کردهام که اساساً حصر بدون محاکمه،نباید انجام می شد. آقایان موسوی
و کروبی اگر محاکمه میشدند و فرضاً به چند سال زندان محکوم میشدند، چون از خود دفاع
کرده بودند و حرفهایشان را زده بودند و حقایق برای مردم روشن شده بود، وجه حقوقی و
قانونی داشت اما به طور کلی مجازات بدون محاکمه از نظر حقوق شهروندی و از نظر قوانین
مردود است .
در عین حال این کار باید با تدبیر انجام شود و از روی احساسات
و هیجان نباید باشد. با تدبیر و گفت و گوی آقای روحانی با مقامات امنیتی و قضایی باید
به مرور این کار انجام شود. خیلی هم نباید عجله کرد بلکه باید سعی کنیم که این کار
با کمترین هزینه انجام شود. حتی سایر کسانی که از سال 88 زندانی شدند دیگر ضرورتی ندارد
که مورد این سخت گیریها واقع شوند. در این دوره انتخابات، انتقادات زیادی به دولت
و نظام شد اما هیچ اتفاقی هم نیفتاد جز اینکه آگاهی مردم و رشد سیاسی و اجتماعی مردم
افزایش پیدا کرد. فرض کنیم آقایان تاجزاده و بهزاد نبوی هم آزاد باشند و مقاله بنویسند،
اتفاقی در کشور میافتد؟ فکر نمیکنم. آقای نوریزاد آزاد است و مقاله و نامه مینویسد
و گاهی هم تند مینویسد، اما آیا نظام آسیب دیده است؟ به قول آقای افروغ چرا فقط قبل
از انتخابات فضا باز میشود و بعد از انتخاب رئیس جمهور، بسته میشود؟ مگر از این فضای
باز آسیب دیدیم؟ آیا جز این است که با طرح
انتقادات در داخل کشور، دشمن خلع سلاح میشود؟
در شادی مردم پس از اعلام نتیجه انتخابات، هیچ شعاری علیه نظام وجود نداشت؛ چون مسئولان نظام تجربه سال
88 را در اختیار داشتند. در سال 88 فضا دو
قطبی شد و هیجانی شد. به نظر من سوء استفاده از سخنان رهبری و القای این که نظر ایشان
به احمدینژاد است، نقطه آغاز فتنه 88 بود. اما در سال 92 رهبر انقلاب با درایت بارها
گفتند کسی نظر من را نمی داند، حتی خانوادهام هم نمیدانند نظر من کدام نامزد است
و راه سوء استفاده را بستند. این راه که بسته شد، راه سوء استفادههای بعدی هم بسته
شد. همچنین رهبر انقلاب به نهادهای نظامی گوشزد کردند که در انتخابات دخالت نکنند.
اینها در سلامت انتخابات بسیار مؤثر بود.
البته بقیه نهادها هم خوب عمل کردند. مثلا خبرگزاری فارس ساعت
9 شب اعلام نکرد که کی پیروز شد. همین که این بار آرام آرام نتیجه انتخابات را اعلام
کردند و دیگر نتیجه نهایی زودهنگام و یک باره اعلام نشد، باعث شد که به هیجانها دامن
زده نشود.
اشاره کردید که اصلاح طلبان با رهبری واحد وارد
عرصه شدند. به نظر شما چرا این رهبری در میان اصولگرایان به وجود نیامد؟
در مورد رهبری اصولگراها
معتقدم که نیازی به این کارها نیست. زمانی این کار لازم است که اصولگرایان رقابت سختی
با اصلاح طلبان تندرو داشته باشند، اصلاح طلبانی که بخواهند ساختار نظام را تغییر داده
و مثلاً اختیارات شورای نگهبان یا رهبری را کم کنند. مثل برخی افرادی که در مجلس ششم
بودند. اگر بحث رقابت با چنین افرادی باشد، رهبری واحد در انتخابات میتواند مطرح
شود. اما با شرایط موجود که کاندیداها در شورای نگهبان تصفیه میشوند و اصلاح طلبان
تندرو امکان ورود به انتخابات را ندارند، برای چه باید از وحدت اصولگراها سخن گفت؟
وحدت در برابر چی؟ این بار یک اصولگرا با اندیشههای اصلاحطلبانه در انتخابات پیروز
شد. حتی اگر آقای عارف هم پیروز میشد، او هم یک اصلاح طلب معتدل و نزدیک به اصولگرایان
معتدل بود. دیواری بین اینها و اصولگرایان معتدل وجود ندارد. لذا نیازی به سازوکارهایی
مانند 1+2 و 7+8 و محوریت جامعتین نیست. در جامعه هم چنین نیازی حس نمیشود.
جایی که خطری کشور را تهدید کند و مردم احساس کنند که یکی از
کاندیداها ساختار شکن است و ممکن است به نظام
آسیب برساند، به دنبال نظر مراجعی مانند جامعتین خواهند بود ولی اگر احساس کنند فرق
اساسی بین نامزدها نیست – مثل این دوره از انتخابات ریاست جمهوری- نیاز چندانی به رجوع
به مراجع فکری و سیاسی نخواهند داشت. به همین دلیل است که سازوکارهایی که گاهی درست
می شود، کارکرد خود را تا حد زیادی از دست می دهند و ضرورتی ندارد و مصلحت نیست که
مثلا جامعتین در این امور وارد شوند.
اساسا علمای بزرگ متعلق به کل جامعه هستند. این درست نیست که
جامعتین یا شخصی مثل آقای مهدویکنی را مخصوص اصولگراها معرفی کردهاند، اینها متعلق
به اصلاحطلبان هم هستند و باید فراجناحی باشند همان طور که شهیدمطهری هم فراجناحی
بود.
یکی از کاربران پرسیده است:”سالهاست که رقابت
انتخاباتی میان اصلاح طلبان و اصولگرایان وجود دارد. فکر نمیکنید زمان ظهور یک جریان
سوم فرا رسیده است؟”
همین طور است، حتی به نظرم همین جریان سوم در انتخابات اخیر
پیروز شده است. قبلا هم تاکید داشتم که اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل باید یکی شوند.
همین که دیوار بین اصلاح طلب و اصولگرا برداشته شده و بسیاری از اصلاح طلبان تندرو
به سمت اعتدال روی آوردهاند یک پیروزی بزرگ است که باید قدرش را بدانیم و از این فرصت
برای اصلاح امور استفاده کنیم.
هر دو جناح آقای روحانی را از خودشان می دانند .به نظر شما
آقای روحانی چگونه باید از این اقبال استفاده
کند؟
اینکه همه گروهها آقای روحانی را از خودشان میدانند و پیروزی
او را پیروزی خود میدانند، یک نقطه مثبت برای دولت آینده است. باید از این فضا برای
وحدت و آشتی ملی استفاده کرد. اما تکرار میکنم که آنچه در این انتخابات پیروز شد، شعارهای
اصلاح طلبانه بود و اگرچه آقای روحانی یک اصولگرا به شمار میآید، اما حامیان وی بیشتر
اصلاح طلبان بودند و بسیاری از اصولگراها جرات نمیکردند و یا ملاحظاتی داشتند که طرف
وی بیایند. اصولگرایانی که آشکارا و علنی از آقای روحانی حمایت کردند، بسیار محدود
هستند.
به نظر شما سرنوشت آقای احمدینژاد پس از پایان
ریاست جمهوریشان چه میشود؟ به دانشگاه باز میگردند یا حزب و گروهی تشکیل میدهند
یا پست حکومتی یا دولتی میگیرند؟ و چرا بعد از رد صلاحیت آقای مشائی عکسالعملی از
ایشان ندیدیم؟
به نظرم راه درست، جذب این افراد است تا فردا مورد طمع دشمن
برای آسیب رساندن به نظام واقع نشوند. اما این امر بیشتر به عملکرد خودشان بستگی دارد.
اینکه آقای احمدی نژاد آن طور که حدس میزدیم، بعد از رد صلاحیت مشایی عکسالعمل تندی
نشان نداد، شاید به این دلیل بود که احساس کرد پایگاه اجتماعی لازم را ندارد و نمیتواند
بدنه جامعه را به حرکت در آورد. وقتی موج شادی بعد از ثبت نام آقای هاشمی را دید که
در بسیاری از استانها پایکوبی شد، احساس کردند که فضا به شکل دیگری است.
به نظرتان ایشان به بازگشت به قدرت یا به قول آقای
الهام به «رجعت» نمیاندیشد؟
حرف آقای الهام خیلی بد بود. اساساً این همه پرداختن اینها به
مساله امام زمان سوال برانگیز است. با توجه به حرفهایشان راجع به رجعت و جامعه مهدوی،
مسئله از دو حال خارج نیست، یا واقعا اینها ارتباطی با امام زمان دارند و یا خیلی عوامفریب
هستند.
بزرگان ما مثل امام(ره) و شهید مطهری و علمای بزرگ ما اینقدر
از امام زمان سخن نمیگویند و مدعی نیستند. مفهوم انتظار، عمل به تکلیف و تلاش برای
گسترش اسلام است تا زمینه ظهور امام فراهم شود. معنی ندارد که هر روز از همراهان امام
زمان بگویند که چاوز است یا احمدی نژاد است و الهام.انشاءلله که از روی اشتباه این
حرفها را زدهاند.