فقط برای خدا
امسال ماه مبارک رمضان تو تابستانه و هوا خیلی گرم است و این روزهای طولانی تقریبا 17 ساعت باید روزه باشیم.
امروز تصمیم گرفتم روزه بگیرم خیلی سخت بود ولی خوشحالم که تونستم این کار بزرگ رو انجام بدم. من هنوز مونده تا به سن تکلیف برسم ولی می خوام از الان تمرین کنم. از وقتی که روزه گرفتم نه تنها چیزی نخوردم بلکه حواسم بود تا کاری انجام ندم تا دیگران ناراحت شوند. از صبح که بیدار شدم اتاقم رو تمیز کردم، تو پاک کردن سبزی به مامانم کمک کردم. با بابا رفتم نون خریدم تا همه سر سفره افطار نون تازه بخورن و کلی کار دیگه تا جزو کار های خوب حساب بشه. مامان بزرگم میگه آدم که روزه می گیره باید تمام اعضای بدنشم روزه باشن، مثلا زبانشم روزه باشه، دروغ نگه یا حرف بد نزنه، دست و پاش روزه باشن تا کار بدی انجام ندن، یا شلوغ نکنه، دل کسی رو نشکند با دیگران قهر نکند و من تمام سعیم رو کردم تا اعضای بدنم روزه باشن. الان نزدیک اذان است و من دارم به مامانم کمک می کنم تا سفره افطار رو بندازیم. امروز مامان بزرگ و پدر بزرگ مهمان ما هستن. بعد از افطار مامانم بهم جایزه داد و جلوی همه کلی تشویقم کرد وکار هایی که ا نجام داده بودم و برای همه تعریف کرد. پدر بزرگمم پیشانیم رو بوسید و گفت: خدا قبول کنه. مامانم دستم و گرفت و گفت حمیده جان این جایزه برای اینکه خاطره ی خوبی از اولین روزی که روزه گرفتی داشته باشی شما باید همیشه هر کار خوبی که انجام میدی برای خدا باشه نه برای گرفتن جایزه. خندیدم و مامانم رو بوسیدم و گفتم فقط برای خدا.