مطهری: پدرم مخالف حضور «روحانیت» در پستهای اجرایی بـود / برقراری رابطه با آمریکا، «منافاتی» با آرمانهای انقلاب ندارد
هم میهن نوشت: مطهری گفت: مراجع جرات ندارند حرف بزنند، این چه مرجعی است که نمیتواند حرف بزند. یکی از مراجع بود که به او گفتیم چرا شما درباره این موضوع اظهارنظر نکردید، گفت اجازه دهید، برویم طبقه پایین به زیرزمین برویم، میترسید که شنود داشته باشد. به آنجا رفتیم، گفت که شما فکر کردهاید ما آزاد هستیم و میتوانیم هر حرفی را بزنیم؟
سهشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، مرتضی مطهری یکی از موثرترین چهرههای انقلاب به دست محمدعلی بصیری، حمید نیکنام و وفا قاضیزاده سه عضو گروه فرقان ترور شد. مرتضی مطهری وقتی از آخرین جلسه مکتب متاع (مکتب تربیتی، اجتماعی، عملی) در منزل یدالله سحابی واقع در پیچشمیران به همراه مصطفی کتیرائی و حاجطرخانی در تاریکی شب بیرون آمد و وارد خیابان امینالدوله شد، هدف گلولهٔ این افراد قرار گرفت. حالا ۴۴ سال از آن واقعه میگذرد. در تاریخ انقلاب چه پیش از پیروزی و چه پس از آن و در بسیاری از حرکتهای سیاسی نام مطهری به میان آمده است.
محورهای گفت و گوی علی مطهری ، فعال سیاسی درباره ویژگی های شخصیتی و سیاسی پدرش (شهید مطهری) را بخوانید:
نظر ایشان اینطور بود که ما دو دشمن داریم: «شاه و کمونیستها». میگفت اینها اساسا مذهب را قبول ندارند و ما هم اینها را قبول نداریم. حتی موقعی که از سمت چپیها مطرح میشد که «بیاییم از آزادی شعار واحدی بسازیم» ایشان در پاسخ میگفت که این شدنی نیست، زیرا منظور شما آزادی از مذهب است و منظور ما آزادی از کمونیست است و نمیتوانیم با هم متحد شویم. آزادی یک مشترک لفظی است، اما هر کسی برای خود معنایی دارد.نگاه حذفی نبود، نگاه ایدئولوژیک بود. میگفتند نهضت اسلامی باید خالص باشد و نگاه مکتبی داشته باشد، نه اینکه یک چیزی را از اسلام بگوید و یک چیزی از مارکسیسم داشته باشد. حتی روحانیونی داشتیم که طرفدار نگاه التقاطی بودند. طیفهایی مثل مجاهدین و فرقان از این تیپها بودند و حتی در بین مبارزان مسلمان این تفکر رسوخ کرده بود. شهید مطهری از حدود سال ۵۴ که مجاهدین خلق گفتند تغییر ایدئولوژی دادند، آنچه ظاهر قضیه نشان میداد این بود که امام ۷۸ سالش بود و در نجف حضور دارند و ممکن است چند سال دیگر از دنیا بروند، لذا آینده مشخص نبود چه میشود.در روز ورود امام هم قرار بود مادر رضاییها پیام خانوادههای شهدای ایران را قرائت کنند. اینطور برنامهریزی کرده بودند و با پاریس هم هماهنگ شده بودند. آن موقع بالاخره افرادی بودند که به اینها گرایش داشتند، خود حاج احمد آقا به اینها گرایش داشت، آنجا هم قطبزاده و بنیصدر بودند و میگفتند که با خود امام هماهنگ شده و باید این کار انجام شود که شهید مطهری تماس گرفت و گفت که این کار به صلاح نیست.این داستان را آقایان ناطقنوری، کروبی و عسگراولادی تعریف میکردند. تماس میگیرند با پاریس و به حاج احمد آقا میگویند که صلاح نیست این کار انجام شود، گفت که دیگر تصمیم گرفته شده است. آقای ناطق نوری و کروبی هم توضیح میدهند، اما قبول نمیکند تا اینکه شهید مطهری گوشی را میگیرد و میگوید: «احمد مراقب باش، بیت امام مانند بیت آقای بروجردی نشود، از قول من به امام بگو اگر این مطلب را پذیرفتید، از این ساعت دیگر من با شما نیستم.» ایشان میدانستند که کار اطرافیان است؛ لذا ۱۰ دقیقه بعد تماس میگیرند و میگویند که امام گفته است هرچه آقای مطهری گفته همان را عمل کنید و روز ۱۲ بهمن هم اجازه ندادند که این کار انجام شود.در انتخاب بازرگان من فکر میکنم نقش اول را شهید مطهری داشت، زیرا بیشترین شناخت را روی آقای بازرگان داشت. از سال ۳۴ ایشان با آقای بازرگان و آقای طالقانی ارتباطات نزدیکی داشتند و اولین انجمن اسلامی دانشجویان تشکیل میشود و از آنجا انجمن اسلامی پزشکان و سپس مهندسان تشکیل میشود که اینها همیشه همراه با شهید مطهری بودند و ایشان سخنران اصلی بود. از همان سال ۳۴ مهندس بازرگان را بهعنوان انسانی متدین میشناخت، البته انتقاداتی هم به برخی افکار ایشان داشت، مثلا اظهاراتی که ایشان درباره توحید و معاد و نبوت داشتند. در این جلسات انجمن اسلامی این موارد بحث میشده و در خیلی از موارد نظرات بازرگان را رد میکرد و مباحثات بین آنها بوده است. اما نکته مهم این است که نوع برخورد شهید مطهری با آقای بازرگان و تیپ نهضت آزادی با نوع برخورد با مجاهدین خلق فرق داشته است.از این دو گروه موجود در کشور که فعال هستند (اصولگراها و اصلاحطلبان) هیچکدام به صورت کامل منطبق بر افکار و راه ایشان نیستند. اصولگراها در مسائلی مانند آزادی بیان و آزادی تفکر و حقوق شهروندی اصلا نگاه شهید مطهری را ندارند. اصلاحطلبان هم در مباحث استقلال فرهنگی و عدم خودباختگی فرهنگی به فرهنگهای بیگانه، خیلی منطبق نیستند؛ لذا ما هیچکدام از گروهها را نمیتوانیم بگوییم کامل پیرو راه شهید مطهری هستند. افراد اندکی داریم که دو جنبه را دارند، هم روی مسائلی مانند آزادی بیان و حقوق اساسی مردم تاکید دارند و هم تاکیدشان روی استقلال فرهنگی است.یکی از این افراد مرحوم آقای عماد افروغ بود، ولی افرادی با این نگاه بسیار نادر هستند که اعتقادی به آزادی بیان و رعایت حقوق مردم داشته باشند و از آن طرف در بعد فرهنگی هم نگاه خود را داشته باشند.تنها راه همین بوده است. بعد از شهادت ایشان من تدوینکننده آثار باقیمانده از ایشان بودم و خیلی در آثار ایشان فرو رفتم و دیدگاهها و نظرات او در من نقش بسته است و خود به خود من حرفهای ایشان را میزنم و مواضعی که دارم در واقع تفکر ایشان را بیان میکنم. اتفاقا یکبار مرحوم افروغ در مجلس هشتم همین را گفته بود. زمانی که به من خیلی حمله میکردند، گفته بود آقای مطهری دارد حرفهای پدرش را میزند برای چه به او حمله میکنید. از بس که با آثار ایشان سروکار داشتم، من حرفهای ایشان را میزنم. ایشان وقتی شهید شدند ۲۹ کتاب داشتند، اما همانطور که میدانید تعداد زیادی سخنرانی و درس از ایشان باقی مانده بود که الان ۱۵۰ کتاب از ایشان وجود دارد. اکثر گردآوری این کتابها کار من بوده است و به همین علت فکر ایشان در ما رسوخ کرده است، البته ممکن است جاهایی هم اشتباه کنم.نمیتوان گفت عرف را بهعنوان یک مبنا، بهطور مطلق بپذیریم، زیرا خیلی از عرفها میتواند غلط باشد، هر عرفی که لزوما درست نیست. اسلام آمد برخی عرفها را از بین برد و تغییر داد، این است که آنچه برای ما مهم و معیار است، همان عناصر و احکام اسلام است، منتهی شکل اجرای آن میتواند متفاوت باشد. مثل همین مسئله حجاب که الان مطرح است، حکم روشن است و قابل تغییر نیست و بهصورت روشن و صریح در قرآن آمده است. حجاب درباره مرد و زن هست، اما درباره زن به خاطر نقشی که دارد، تاکید بیشتری شده و شکل متفاوتی دارد. حد آن هم مشخص است و زن نباید به شکلی در جامعه ظاهر شود که محرک باشد. اینها ثابت و غیرقابل تغییر است که بگوییم این روشن نیست. این مطلب روشن است، اما شکل آن میتواند تغییر کند. آنکه به عرف برمیگردد، شکل ایجاد عرف است نه خود حکم. این است که عرف در همین حدود میتواند موثر باشد.مسئله اقتصاد که راهحل خودش را دارد و باید ارتباط خودشان را با جهان درست کنند، اولین کار این است که روابط درست شود. اقداماتی که اخیرا صورت گرفته است، بهبود ارتباط با کشورهای عربی مثل عربستان اتفاق مثبتی بود و باید ادامه پیدا کند و ما با سایر کشورهای اسلامی مثل مصر و اردن روابطمان را برقرار کنیم، فقطای کاش بهبود رابطه ما با عربستان از سمت خودمان انجام میشد نه اینکه چین واسطه شود و ما در رودربایستی با چین دستمان بسته شود. فردا با عربستان مشکل پیدا کنیم، با چین مشکل پیدا کردهایم. بهتر بود خودمان ارتباط برقرار میکردیم، اما همین هم که شده، غنیمت است، ولی به شرط اینکه ادامه داشته باشد و حتی رابطه با آمریکا برقرار شود. بناست تا ابد ما رابطه نداشته باشیم؟برقراری رابطه با آمریکا که با آرمانهای انقلاب منافاتی ندارد، چه کسی گفته ما نباید تا ابد ارتباط داشته باشیم، رابطه با آمریکا هم مثل رابطه با انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و چین است. اگر موضوع ارتباط نداشتن ما با آمریکا، بحث فلسطین است که اینها همه با اسرائیل ارتباط دارند و طرفدارش هستند. این دلیل نمیشود که بگوییم رابطه نداشته باشیم، این به ضرر مردم ماست. موضوع برجام را باید به سرانجام برسانند.چیزی که الان وجود دارد با نظریاتی که ایشان در همان فاصله یکی دو ماه مانده تا انقلاب تا زمان شهادت ابراز کردند، متفاوت است. در همین دوره ایشان حدود ۲۶ سخنرانی دارند و چیزهایی که پیشبینی میکردند پیش آید را مطرح کردند و این نکته عجیبی است؛ ایشان خیلی کوتاه بعد از پیروزی بودند، اما این همه مطلب درباره دموکراسی، عدالت و آزادی گفتهاند. ایشان میگویند حتی احزاب غیراسلامی آزاد هستند فعالیت کنند منتها باید تابلوی خودشان را داشته باشند، مثلا بگویند حزب کمونیسم ایران، نه اینکه یک آیه قرآن زیر آن بگذارند. اینها یا کمونیست هستند یا مسلمان، البته ما این را در قانون اساسی نداریم و به خاطر همین است که میگویم اگر ایشان بودند، قانون اساسی به شکل دیگری نوشته میشد. یا اینکه میگویند در دانشکده الهیات یک استاد مارکسیست بگذاریم و از آن طرف ما هم حرف بزنیم و اصلا واحد درسی برای آن بگذاریم.در موضوع آزادی بیان ما کسی را در حد ایشان نداریم، در موضوع استقلال فرهنگی هم همین است. درباره آینده روحانیت ایشان به شدت و سختی میگوید که روحانیون در جمهوری اسلامی نباید پست اجرایی و دولتی بگیرند، زیرا روحانیت شیعه همیشه از دولتها مستقل بوده است؛ از نظر روحی به خدا متکی بوده و از نظر اجتماعی به مردم؛ این حالت باید حفظ شود و همیشه در کنار مردم و مقابل دولتها باشد، اما به این عمل نشد. ایشان روی این موضوع مهم تاکید داشت و پیشبینی میکرد که اینطور شود و میگفت نباید پست اجرایی داشته باشند.در مجلس و قوه قضائیه ایراد ندارد، اما اینکه رئیسجمهور شود، وزیر شود و معاون وزیر باشد را قبول نداشتند. بعد هم میگویند که روحانیت باید بهشدت کار کند و فعالیتش را ده برابر کند. مثلا اگر امروز بودند که در همین بحث فضای مجازی میگفتند که باید فعالیتها را ده برابر کرد. همان زمان آقایان رفتند و حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند، عدهای گفتند که چرا شما نیستید؟ گفتند که من وظیفه دیگری دارم، حزب یعنی اینکه میخواهند قدرت کسب کنند، من که دنبال این مسئله نیستم. ایشان با تشکیل حزب جمهوری اسلامی مخالف بود و در ابتدا امام هم مخالف بودند، اما آقای بهشتی و هاشمی اصرار کردند و امام هم پذیرفت. البته شهید مطهری با حزب مخالف نبود، مخالف حزبی بود که موسسین آن فقط روحانی باشند. میگفت روحانیت باید در چارچوب روحانیت فعالیت کند که همه مردم را پوشش دهد، اما وقتی شما وارد حزب میشوید یعنی قسمتی از مردم. آخر هم که دیدیم حزب تعطیل شد. ایشان تاکید داشت که روحانیت باید کار اصلی خودش را انجام دهد. کار اصلی آنها هدایت مردم و نظارت بر دولتها باشد، باید در کنار مردم باشند و انتقاد کنند، اما این وضعیت فعلی واقعا بد است.مراجع جرات ندارند حرف بزنند، این چه مرجعی است که نمیتواند حرف بزند. یکی از مراجع بود که به او گفتیم چرا شما درباره این موضوع اظهارنظر نکردید، گفت اجازه دهید، برویم طبقه پایین به زیرزمین برویم، میترسید که شنود داشته باشد. به آنجا رفتیم، گفت که شما فکر کردهاید ما آزاد هستیم و میتوانیم هر حرفی را بزنیم؟ من درباره یک موضوع حرفی را زدم، پیش من آمدند و گفتند فلان میکنیم. این بد است، روحانیت باید آزاد باشد و حرفش را بزند حتی اگر مخالف نظام باشد. میگویند در نهایت جایی که اختلاف میشود نظر، ولی فقیه ملاک است، ولی باید بتوانند حرف بزنند، این بهتر است یا اینکه از ترس نتوانند حرف بزنند؟ روحانیت باید به جایگاه خود برگردد، اگر ایشان بود حتما این وضع روحانیت را نداشتیم.مسئله آزادی بیان هم همین است، فضای بستهای داریم و قطعا ایشان به این فضا راضی نبود. نوع برخورد با منتقدان همین است، کسی انتقاد کند بازداشت و زندان میشود. ایشان به صراحت میگوید اگر جمهوری اسلامی بخواهد فضای خفقان ایجاد کند، شکست میخورد، اینها هست و چاپ شده. صدای ایشان موجود است. میگویند اگر نخواهد به عدالت اجتماعی اهمیت دهد، شکست میخورد. این حرفها را ایشان ده روز بعد از پیروزی انقلاب میگوید که همه در حال شور و شعف هستند. قطعا اگر ایشان بود ما شرایط دیگری داشتیم.