وزیر خارجه سعودی در تهران و یادی از سفر کورت والدهایم/ اعتراض با عکس بوسه به دست اشرف
عصر ایران نوشت: سال ۵۸ به وزیر خارجه وقت (قطب زاده) به خاطر میزبانی دبیر کل سازمان ملل به خاطر عکسهای او با اشرف پهلوی اعتراض شد. امروز اما خبری از اعتراض به میزبانی همتای سعودی با تصاویر شیخ اعدام شده نبود
وزیر خارجه عربستان سعودی به تهران آمده و با استقبال همتای ایرانی خود روبهرو شده و طبعا حامل پیام ملک سلمان پادشاه عربستان برای رییس جمهوری ایران است. اگر فیصل بن فرحان به جای ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ در ۲۷ خرداد ۱۳۹۹ به تهران میآمد ولو با هماهنگی در سطوح بالاتر ولی باز احتمال داشت کسانی کفنپوش یا کفنناپوش با تصاویر شیخ نمر باقر نمر -که در ۱۲ دی ۱۳۹۴ خورشیدی اعدام شد- به این سفر اعتراض کنند.
به همین بهانه میتوان از ۱۲ دی ۱۳۹۴ نقبی زد به ۱۲ دی ۱۳۵۸ و اوایل انقلاب که کورت والدهایم دبیر کل وقت سازمان ملل برای گفتوگو درباره گروگانهای آمریکایی به تهران آمد و صادق قطبزاده کلی فحش خورد که چرا از او استقبال کرده است! علت چه بود؟ این بود که آقای والدهایم در سفر پیش از انقلاب خود به تهران بر دست اشرف پهلوی بوسه زده بود و هم زمان آن تصاویر در سطح وسیعی منتشر شد. اشرف، نماد فساد بود و کسی که دست اشرف را بوسیده هم لابد فاسد و طبعا از او نباید استقبال میشد ولو دبیر کل سازمان ملل باشد. در حالی به قطبزاده خرده میگرفتند که خود در مقام دانشجو در آمریکا به اردشیر زاهدی سیلی زده بود ولی میدانست نه والدهایم اردشیر زاهدی است نه او همچنان دانشجوی جوان. ضمن این که سفر قبلی دبیر کل سازمان ملل در این جایگاه نبود بلکه از جانب دولت اتریش آمده بود.
به هر رو آقای فیصل بن فرحان وزیر خارجه پادشاهی سعودی خوش اقبالتر از کورت والدهایم است. اول به این خاطر که نه تنها جو بسیار هیجانی و مردمی در دی ۵۸ که جو دی ۹۴ هم فروکش کرده است. دوم به این سبب که با بازداشت گروه فشار در کنسرت دیشب تالار رودکی حساب دستشان آمد. باری کسی با تصویر شیخ نمر اعتراض نکرد و خوش بختانه هیچ خطری هم متوجه او نیست و تنها حاشیه عجالتا تغییر محل برگزاری نشست بوده است. به این بهانه خالی از لطف نیست ماجرای ۴۴ سال قبل را بازخوانی کنیم.صادق قطبزاده ۱۲ دی ۱۳۵۸ اعلام کرد: «علیه جان کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد توطئهای در شرف تکوین بود که شناسایی و خنثی شد و به همین دلیل برنامههای بعدازظهر امروز دبیرکل سازمان ملل متحد متوقف ماند».
وزارت امور خارجه هم در آن زمان اعلام کرد: «آقای کورت والدهایم در نظر داشت به اتفاق آقای قطبزاده وزیر امور خارجه امروز از معلولین انقلاب اسلامی ایران که در حال حاضر میهمان کمیته امداد امام در باشگاه افسران هستند دیدار کند. اما چون عدهای معدود و سرسپرده خارجی قصد داشتند با سوءاستفاده از تظاهرات اطراف باشگاه مرتکب توطئهای در این برنامه شوند، آقای والدهایم علیرغم تمایل شدید خود برای این دیدار بنا به توصیه وزارت امور خارجه از انجام این دیدار انصراف حاصل کرد.» روزنامه کیهان فردای آن روز نوشت: «در پی تحقیقات ماموران سپاه پاسداران تا این ساعت ۳۰:۱۰ صبح فاش شده عوامل توطئهگر که قصد قتل کورت والدهایم را داشتند، تصمیم داشتند با یک اقدام مسلحانه علاوه بر کورت والدهایم چند تن از شخصیتهای مملکتی و همچنین گروهی از مردم بیدفاع و بیسلاح را نیز بکشند.»
خبرگزاری یونایتدپرس هم از تهران گزارش داد: «والدهایم دبیرکل سازمان ملل که چاپ عکسهایش همراه شاه مخلوع و اشرف در مطبوعات ایران چون شبحی بر سفرش سایه انداخته وقتی که دانشجویان پیرو خط امام قسم خوردند که کاری به کار او ندارند، بیش از پیشهاج و واج شد. دانشجویان پیرو خط امام گفتهاند حتی اگر والدهایم هم بخواهد ما به او اجازه آمدن به سفارت را نخواهیم داد. در عوض آنها، عکس او را در حالی که دست اشرف خواهر شاه مخلوع را میبوسید به معرض دید گذاشتند.»
خود کورت والدهایم در کتاب خاطرات خود درباره سفر به ایران و توطئه ترور خود نوشت: «برنامه من در ایران شامل دیدار از قربانیان شکنجه شده ساواک در باشگاه سابق افسران و دیدار از بهشت زهرا بود، قبرستانی که شهدای انقلاب ایران در آن به خاک سپرده شده بودند. اما قبل از اجرای آن قطبزاده برآشفته و نگران در هتل تلفنی به من خبر داد از منابع آگاه اطلاع به دست آورده است که «جاسوسان اجنبی» قصد قتل مرا دارند و از من خواست که از دیدار بهشت زهرا خودداری کنم. من پیشنهاد او را رد کردم، چرا که امیدوار بودم که دیدار من از قربانیان ساواک در مردم اثر خوبی به جای میگذارد و میتواند در مذاکرات ما درباره گروگانها تاثیر مثبت داشته باشد. روز بعد قطبزاده دوباره تلفن زد و آشفتهتر از روز قبل خواهش کرد که به قبرستان نروم و اضافه کرد سازمان اطلاعات ایران اخباری در اختیار دارد که عدهای قصد ترور مرا دارند؛ این دومین اعلام خطر بود.
این بار نیز جواب من منفی بود و به او گفتم: ملاقات من در بهشت زهرا میتواند زمینه خوبی برای مذاکرات ما به وجود آورد.در ثانی من به تهران نیامدهام که تمامی روز را در هتل به ببرم. قطبزاده قانع شد ولی خاطرنشان ساخت که برای حفظ جان من مسؤولیتی را به عهده نمیگیرد و خواست حداقل با هلیکوپتر به آنجا بروم. با این پیشنهاد او موافقت کردم و متقابلا پیشنهاد کردم که زودتر از موعد مقرر قبل از آنکه جمعیتی جمع شود پرواز کنم. قطبزاده جواب داد: ضرورتی ندارد. ما عدم دیدار شما را از بهشت زهرا در رسانههای خود اطلاع دادهایم و به این جهت بهتر است در وقت تعیین شده در آنجا باشید؛ کسی از آمدن شما اطلاعی ندارد و جریان به آرامی برگزار خواهد شد. وقتی هلیکوپتر ما به قبرستان نزدیک شد؛ جمعیت زیادی را که حدود چندین هزار تن بودند، دیدم. آیا از ملاقات ما خبر داشتند؟ آیا تکذیب دیدار ما دیر منتشر شده بود و آیا پرواز هلیکوپتر جمعیت را به آنجا کشانده بود؟ اینها سوالاتی بود که در آن لحظه از خود کردم. تصمیم گرفتن در آن لحظه دیگر دیر بود.
از هلیکوپتر پیاده و سوار اتومبیلی شدیم که ما را چند صد متر آنطرفتر به مزار شهدای انقلاب ببرد. در آن موقع جمعیت بطرف ما هجوم آورد. عدهای بر طاق ماشین سوار شدند؛ عدهای با مشتهای گره کرده و چهرههای خشمگین به شیشه ماشین میزدند. خواستم پیاده شوم و جمعیت را آرام کنم اما مامور محافظم مانع شد». او در بازگشت به رویترز گفت:«سفرم به ایران خطرناک ولی سودمند بود». احتمالا خواهید گفت خرداد ۱۴۰۲ کجا و دی ۱۳۵۸ کجا؟ معلوم است که برخوردها باید عاقلانهتر شده باشد. این را اما باید به کسانی گفت که در مواجهه با بیگانگان به روز شدهاند ولی در داخل همچنان با زبان تهدید سخن میگویند و اصرار دارند عقربهها را به عقب برگردانند و انقلابیگری را در تکرار رفتارهای هیجانی میدانند. در مقابل خارجی کوتاه میآیند اما زورشان همچنان به هنرمند و نویسنده میرسد هر چند وقتی اراده غالب بر این باشد که کنسرت برگزار شود این جماعت آنجا هم اگر سر و صدا کنند تحمل نمیشوند