رئیسجمهور گفت شهر را منهدم کنید
رئیس جمهور صدام حسین به شما سلام میرساند و از شما میخواهد خرمشهر را منهدم و تمامی نیروهایی را که در آن هستند، تار و مار کنید.
به گزارش فارس، اشغال خرمشهر، از جمله
اهدافی بود که دو ماه قبل از تجاوز در نظر گرفته شده بود. فرماندهان
نظامی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در اتاق عملیات وزارت دفاع
تشکیل جلسه دادند. اعضای جلسه که همگی درجه سرتیپ ستادی به بالا داشتند،
عبارت بودند از: ثامرالاماره، وفیق السامرائی، النعیمی، حارثالوفی و
عبدالجواد ذنون. محورها و شهرهایی که قرار بود به اشغال نیروهای ما درآید،
تعیین شد.
صدام مکنونات قلبی خود را از اعضای جلسه پوشیده میداشت؛ ولی حاضران در
جلسه، طرح کلی رزمی را ترسیم کرده، شیوهها و نیروهای پشتیبانی از جمله
رسته نیروی هوایی، رسته توپخانه، رسته دریایی، رسته پیاده و … را مشخص
کردند.
آنان این مسائل را بررسی میکردند و در عین حال عقیده داشتند که امکانات
موجود با حجم اهداف تناسبی ندارند. تا اینکه در ساعت چهار بعد از ظهر روز
یازده سپتامبر 1979، وزیر دفاع در این جمع حضور یافت و به آنها گفت:
«برادران عزیز، طرح را نه بر اساس اینکه ما فقط ارتش عراق را در اختیار
داریم، بلکه بر اساس اینکه دارای ارتشی عظیم هستیم و غرب نیز با تمامی
نظامیانش در کنار ما است، پیریزی کنید… فهمیدید؟!»
این را گفت و رفت و همه را در حیرت و سردرگمی فرو برد.
قبل از پیشروی نیروهای زمینی ما به سمت خرمشهر، نیروی هوایی، اهداف از پیش
تعیین شده را بمباران کرد. در این زمینه، خلبان عبدالصاحب عبدالباقی
میگوید: «من در ساعت هفت بامداد به سمت هدفی که برایم تعیین شده بود، به
پرواز درآمدم. از اسکادران که خارج شدم، دیدم که اهالی این طرف و آن طرف
می دوند. در آسمان هیچ هواپیمای ایرانی به چشم نمیخورد. در حالی که عازم
هدف تخریب پل بزرگ خرمشهر بودم، افکار بیشماری به ذهنم خطور کرد. با خود
گفتم: ما اگر این پل را منهدم کنیم، اهالی که میخواهند از فضای جهنمی
شهر بگریزند، چه خواهند کرد؟!»
فرمانده اسکادران، سرگرد لوئی سعید الدلیمی، گفت: «پل را هدف بگیر و در صورت امکان، آن را تخریب کن.»
به هرحال پل منهدم گردید و حلقه محاصره اهالی تنگتر شد. آنگاه سرگرد لوئی
الدلیمی با مسلسلی که داشت، خیلی از آنان را به خاک و خون کشید.
نقش نیروی هوایی ما در خرمشهر پیش از اشغال به شرح زیر خلاصه میشود:
1- انجام عملیات شناسایی: این مسئولیت به سرگرد ضرغام احمد التمیمی و
اسکادران او در منطقه الزبیر و همینطور سرهنگ دوم عاشور عدنان النعیمی که
اسکادران خود را از منطقه میسان هدایت میکرد، واگذار شد. ماموریت آنها،
جمعآوری اطلاعات هوایی در مورد خرمشهر بود. فرماندهی اصولا در پیریزی
طرحها بر شناسایی هوایی تکیه میکرد.
هواپیماهای ما بدون اینکه نیروهای ایرانی یا اهالی متوجه شوند، در طول
شبانهروز به شناسایی منطقه میپرداختند. در حقیقت، عملیات شناسایی، دو
ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شده بود.
2- پس از عبور نیروهای زمینی ما، نیروی هوایی به بمباران ورودیها و
خروجیهای خرمشهر مبادرت ورزید. سرهنگ صدام نوری القیسی، فرمانده اسکادران
یکم. در منطقه بغداد؛ سرهنگ دوم ثامر عدنان النقاش، فرمانده اسکادران دوم،
در منطقه کوت؛ سرهنگ دوم اسماعیل طه النعیمی، فرمانده اسکادران پنجم، در
منطقه بصره؛ سرهنگ دوم یاسین رشیدالتکریتی نیز فرمانده اسکادران ششم در
منطقه الزبیر بودند.
تمامی این اسکادرانها شبانهروز اهداف حیاتی دور و نزدیک را در شهر
خرمشهر بمباران میکردند. آنان به دلیل اینکه نمیخواستند زیاد به
پدافندهای زمینی ایران نزدیک شوند، اهداف موردنظر را از ارتفاع بسیار بالا
بمباران میکردند و این بهترین دلیل بر ترس و اضطرابشان بود.
هنگام ورود نیروهای لشکر سوم، چهارم، پنجم، ششم، هشتم و یازدهم به خرمشهر، نیروی هوایی ما، ماموریتهای زیر را انجام داد:
بمباران مواضع ایرانیها در مقابل خرمشهر، سرهنگ دوم قیسالزهیری که
اسکادرانهای متعددی در بصره، کوت و الماره با او بودند،بر این حمله
هوایی نظارت میکرد.
3- بمباران منازل مسکونی در خرمشهر، هدف از هدایت این عملیات، پاکسازی منطقه از ساختمانها و منازل بود.
4- بمباران نیروهای اسلامی در عمق خاک ایران، هواپیماهای ما حتی دامنه
عملیاتشان را تا تهران و اصفهان گسترش دادند. هدف نهاییشان، ایجاد رعب و
وحشت در دل ساکنین بود.
طی مدت اشغال خرمشهر، هواپیماهای ما در حال انجام ماموریتهای شناسایی
بودند و هرگونه حرکت مشکوکی را مخابره میکردند. در طول این مدت، فرماندهی
پروازها به سرهنگ دوم عبدالرحمن سعودالعوادی _ اهل استان قادسیه_ واگذار
شده بود. این سرهنگ دوم که بویی از رحم و شفقت نبرده بود، مسئولیت قلع و
قمع خانوادههای ایرانی را برعهده داشت و میگفت: «حتی اگر فرماندهی کل از
من بخواهد خانوادهام را از بین ببرم، این کار را خواهم کرد…»
هواپیماهای ما همچنان سرگرم انجام ماموریتهای دفاعی در خرمشهر بودند؛ تا
اینکه سرانجام نیروهای ارتش اسلام، خرمشهر را آزاد کردند. در این موقع،
ماموریت دیگر نیروی هوایی ما آغاز شد.
هواپیماهای ما در روز سیام آوریل 1982، یعنی آغاز مرحله نخست پیشروی
نیروهای اسلام، برای روشن کردن آسمان منطقه و کمک به نیروهای مانده در
خرمشهر برای دفاع از منطقه، به پرتاب گلولههای منور مبادرت می ورزیدند.
به موازات آن هم دیگر اسکادرانهای نیروی هوایی، پلها را منهدم میکردند
تا نیروهای ما عقبنشینی نکنند و روند پیشروی نیروهای اسلام نیز به کندی
گراید.
سرهنگ دوم خلبان عبدالله عدنان الشمری که اهل کوت بود و در نبرد گردمند
کشته شد، در مورد چند و چون اتفاقات خرمشهر در شب پیشروی نیروهای اسلام
میگوید: به ستاد فرماندهی خبر رسید که نیروهای ایرانی، پیشروی به خرمشهر
را آغاز کردهاند. سرلشکر ستاد حمید شعبان در ساعت ده شب روز سیام آوریل
1982 طی تماسی با تمامی فرماندهان اسکادرانها به آنها ابلاغ کرد: «رئیس
جمهور صدام حسین به شما سلام میرساند و از شما میخواهد خرمشهر را منهدم
و تمامی نیروهایی را که در آن هستند، تار و مار کنید؛ زیرا آنان نیروهای
خائنی هستند که نمیدانند و نمیتوانند چگونه از منطقه دفاع کنند…»
این خلبان میافزاید: «در ساعت ده و ربع، یک اسکادران متشکل از هشت فروند
هواپیما به طور اضطراری از شهر ناصریه به پرواز در آمدند. من در مرکز
هدایت این اسکادران بودم. هنگامی که به مختصات تعیین شده رسیدیم، دیدیم که
خرمشهر به جهنمی مبدل شده است. با دیدن این صحنه، مو بر تنمان راست شد.
چطور چنین اتفاقی رخ داده بود؟!
خرمشهری که تا چند شب قبل با حضور نیروهای ما غرق در نور و امنیت بود، امروز به ویرانهای مبدل شده بود.»
از داخل هواپیما با سرتیپ ستاد خلبان عبدالطیف سلمان الطایی رئیس ستاد
عملیات در فرماندهی نیروی هوایی بغداد تماس گرفتم و به او گفتم: «قربان،
وضعیت اینگونه است… چه کار کنیم؟»
گفت: «مقصودت چیست؟»
– قربان، سربازان ما و شهر به محاصره کامل در آمدهاند!
– حلقه محاصره را بشکنید… و به سربازان اجازه فرار از خرمشهر را ندهید!
– چگونه؟!
– ابتدا تجمع نیروهای ایرانی را در عمق، هدف قرار دهید و پس از تار و مار
کردن ستونهای پیشرو آنها، تمامی پلهای منتهی به خرمشهر را منهدم کنید!
– قربان، کدام پلها؟!
– پلهایی که توسط عراق ساخته شده است!
پس از این مکالمه، ما طبق دستور وارد عمل شدیم. هواپیماهای ما، مواضع
ایرانیها را زیر آتش گرفتند. در این حمله هوایی، سه فروند از هواپیماهای
ما سرنگون شد و خلبانها سرهنگ دوم هاشم الکرخی، سررد عدنان الخالصی و
سروان یوسف السامرائی کشته شدند.
ساعت یازده دوباره پروازها را از سر گرفتیم. شهر خرمشهر در نتیجه فرو
ریختن بمبهای ما به لرزه در آمده بود. در تماسی با سرهنگ احمد زیدان _
فرمانده عملیات خرمشهر _ متوجه شدیم حوادثی برخلاف انتظار فرماندهی کل
اتفاق افتاده است. پس دست به کار بمباران خرمشهر، منازل مسکونی،
کارخانهها، مساجد و همینطور قلع و قمع ساکنین این شهر شدیم.
در اینجا میخواهم به حقیقتی اعتراف کنم؛ اینکه دستور انهدام مساجد خرمشهر
و گلولهباران اهالی این شهر مستقیما از سوی صدام صادر میگردید؛ زیرا
عقیده داشت که اعراب خوزستان به او نارو زدهاند.
پیشبینی صدام بر این بود به محض ورود ارتش به خرمشهر، اعراب خوزستان از
آنان با شاخههای گل استقبال خواهند کرد؛ نه فقط این اتفاق رخ نداد، بلکه
آنان بر اصول انقلابشان پای فشردند و همین امر، خشم و کینه صدام را
برانگیخت. از همین رو به هواپیماها و یگان موشکی زمین به زمین دستور داد
که منازل اعراب ساکن اهواز و آبادان را با خاک یکسان کنند. ما هم به این
دستور عمل کردیم. تصور نمیکنم که اعمال اشتباه ما قابل بخشش باشد. با
موشکها، هواپیماها و مسلسلهایمان، همه چیز حتی کودکان و افراد مسن را در
جاده اهواز _ خرمشهر از بین بردیم، جادهای که پیشتر مینگذاری شده بود؛
زیرا فرماندهی گمان میبرد که وجود این مینها مانع از پیشروی نیروهای
اسلام خواهد شد.
لشکر یکم به فرماندهی سرتیپ ستاد احمد الساقی این مینها را در جاده کار
گذاشته بود و در احداث مواضع دفاعی مستحکم، سهم بسزایی داشت. این جاده مهم
بر یک پدیده طبیعی یعنی رود کارون تکیه داشت.
اتفاقی که آن روز رخ داد، این بود که نیروهای بسیجی توانستند از رود کارون
بگذرند و کنترل این جاده را در دست گیرند. آنان هرچند در آغاز قربانیهایی
دادند، ولی سرانجام جای پایشان را محکم کردند.
بسیجیها پس از چهل ساعت نبرد شدید، شکافی بین نیروهای ما در نیمه جاده
اهواز _ خرمشهر ایجاد کردند و در سنگرهای خاکی پنج متری که نیروهای ما در
طول مسیر بنا کرده بودند، استقرار یافتند.
به رغم اینکه نیروی هوایی ما دفعات پروازهای خود را در آن ساعات افزایش
داد و هر اسکادران در 500 سورتی پرواز شرکت کرد، تلاشهای ما راه به جایی
نبرد؛ زیرا نیروهای ارتش اسلام در پیشرویها از پوشش هوایی برخوردار بودند
و در نتیجه فعالیت پدافندهای زمینی آنان، چند فروند از هواپیماهای ما
سرنگون شدند.
آن روز شدت نبردهای هوایی به اوج خود رسید و با وجود اینکه قرارگاه ما
وضعیت رقتباری پیدا کرده بود، فرمانده نیروی هوایی با ارسال تلگرامهای
اطمینانبرانگیز به صدام توضیح میداد: «قربان، هر چند نیروهای ایرانی از
خط اول گذشتهاند، اما محمره همچنان در اختیار ماست و ما نهایت تلاش خود
را برای پاسداری از آن به کار خواهیم بست… قربان، خلبانها و فرماندهان
به شما قول میدهند که سدهایی آتشین ایجاد کنند و محمره در محاصره این
سدها باقی بماند…»
رئیس جمهور نیز در پاسخ به تلگرام فرمانده نیروی هوایی تاکید کرد: «عملیات
رزمی باید ادامه یابد… محمره، شهر ماست و ما با دنیا پیمان بستهایم که
محمره همچنان در اختیار ما خواهد بود…
من از شما میخواهم حداقل بخشی از آن را حفظ کنید تا بتوانیم شعارهای
قبلیمان را برای جهانیان توجیه کنیم… درود و سلام من به خلبانان جسور
… امیدوارم دامنه پروازهایتان را گسترش دهید تا دنیا بداند که خلبانان
عراقی امروز بچه حماسههای بزرگی برای نسلهای آتی و تاریخ و آینده خلق
میکنند.»
«دشت منقص» در غرب جاده اهواز _ خرمشهر موجب شد که نیروهای ما به دو بخش تقسیم شوند.
بخش یکم، متشکل از 35 هزار سرباز و افسر عراقی در داخل شهر خرمشهر و نواحی
آن. این نیروها تحت فرمان سرهنگ ستاد احمد زیدان عمل میکردند. وی بعدها
در میدان مین گرفتار شد و گزارش رسید که کشته شده است؛ ولی دو پایش قطع
شده بود. گویا او میخواست برای رهایی از قانون اعدامها وارد میدان مین
شود.
بخش دوم، متشکل از 30 هزار نفر در شمال منطقه خرمشهر و در داخل مناطق
حمیدیه، هویزه و جفیر، تحت فرماندهی لشکر دهم به فرماندهی حمدالحمود.
وجود پنج پل احداث شده بر روی رود کارون، سبب اعزام سریع نیروهای کمکی
برای ارتشیان اسلام شد. این پنج پل در حقیقت پلهای عراقی بودند که نیروی
هوایی ما در بدو امر نتوانستند آنها را منهدم کنند؛ ولی نیروهای اسلام در
آغاز کار از آنها استفاده کردند و توانستند به پشتیبانی خود از سایر
رزمندگان ادامه دهند. البته نیروهای ما چند روز بعد از اینکه ارتشیان
اسلام نیروهای کمکی را اعزام کردند، بخشی از این پلها را منهدم کردند.
روز یکشنبه ششم مه 1982، مرحله دوم حمله ایرانیها به خرمشهر آغاز شد.
درست در لحظه شروع حمله بسیجیها، طوفان شنی بسیار قوی وزیدن گرفت و مانع
از انجام ماموریت نیروی هوایی ما شد.