مونا فرجاد : من از کودکی سودای کارگردانی داشتم ولی همیشه اول بازیگر هستم

همشهری آنلاین نوشت: : سریال «داوینچیز» به کارگردانی افشین ‌هاشمی، این روزها با بازی مونا فرجاد در شبکه نمایش خانگی در حال پخش است؛ سریالی درباره یک زن و شوهر بی‌پول که در یک موزه کار می‌کنند و ناگهان تابلویی از لئوناردو داوینچی را در آنجا کشف می‌کنند که می‌تواند زندگی‌شان را عوض کند.

علاوه بر این سریال، مونا فرجاد تا همین چند روز گذشته نمایش «اتاقی در هتل» را به‌عنوان نخستین تجربه کارگردانی براساس ۲نمایشنامه از نیل سایمون در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه داشت. با او درباره داوینچیز و اتاقی در هتل صحبت کردیم:‌


اول درباره سریال داوینچیز صحبت کنیم. اگر بخواهید آن را معرفی کنید، چه می‌گویید؟
داوینچیز به‌نظر من یک‌سریال خوش‌ریتم و خوش‌رنگ و لعاب و بانمک است که قصه‌اش را خیلی خوب روایت می‌کند. فکر می‌کنم اگر بیننده‌ها آن را دنبال کنند، حتما دوستش خواهند داشت.

این دومین همکاری شما در شبکه نمایش خانگی با افشین ‌هاشمی بعد از شبکه مخفی زنان‌ است. از این همکاری بگویید.
کار کردن با افشین‌ هاشمی‌ واقعا لذتبخش است؛ چون از نظر من هم بازیگر و هم کارگردان خوبی است و چون بازیگری را خیلی خوب می‌شناسد، می‌تواند خیلی درست و دقیق بازیگر را در مقام کارگردان هدایت کند؛ ضمن اینکه سابقه درجه یک تئاتری دارد و بسیار باسواد است. چه چیزی برای یک بازیگر بهتر از اینکه با کارگردانی کار کند که بتواند کاملا بازیگری‌اش را در اختیار او بگذارد؟ کسی که هم ادبیات، هم سینما و هم موسیقی را می‌شناسد و به کارگردانی اشراف دارد. بسیار هم اخلاق‌مدار است. سر کار همه‌چیز محترمانه است و طبیعتا بازیگران دوست دارند با چنین کارگردانی کار کنند؛ برای من هم همینطور است.

مونا فرجاد : من از کودکی سودای کارگردانی داشتم ولی همیشه اول بازیگر هستم

و البته زمان کووید هم ویدئوهایی با او کار کردید که بسیار موفق بود و خیلی خوب هم دیده شد.
بله. زمان کرونا تک‌گویی‌های زنانه براساس حروف الفبا را افشین ‌هاشمی ‌می‌نوشت و من اجرا می‌کردم. به‌نظرم کار منحصر به فرد و موفقی بود؛ یعنی من مشابه آن را در آن مقطع ندیده بودم. تمام تلاشم را کردم تا آنچه را می‌توانم با توجه به شرایط و امکاناتی که در اختیار داشتم، ‌به نمایش بگذارم.
برایم تجربه بسیار ارزشمندی بود؛ چون باعث شد روی فن بیان و حافظه‌ام خیلی کار کنم. سنجش و معیاری بود تا بتوانم نقش‌های مختلف را با واج‌آرایی‌ها و کلمات سخت که شاید امروز چندان متداول نباشد، محک بزنم. کاری بود که به جز متنی که آقای ‌هاشمی‌ می‌نوشت، بقیه‌اش را خودم انجام می‌دادم و به همین دلیل در زمینه‌های مختلف خودم را محک زدم و خیلی دوستش داشتم. هنوز هم خیلی دوستش دارم. متن‌های این تک‌گویی‌ها می‌تواند برای علاقه‌مندان و دانشجویان بازیگری به‌عنوان اتود استفاده شود تا بهتر روی فن بیانشان کار کنند.

برگردیم به داوینچیز. از نقشتان در این سریال بگویید.
رها فرزانه که نقشش را در داوینچیز بازی می‌کنم، دختری است با اصول اخلاقی خاص خودش که کارشناس موزه است. بیشتر از این نمی‌توانم توضیح دهم برای اینکه پخش سریال تازه شروع شده و هر چه بگویم شخصیت لو می‌رود، ولی نقشی است که دوستش دارم و کاملا با نقش مخمل که در شبکه مخفی زنان کار کردم، متفاوت است؛ ۲نقطه مقابل هم هستند و برای من تجربه دلپذیری بود.

‌بازخورد سریال تا الان چطور بوده است؟
ممکن است درصدی از بینندگان نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. از این عزیزان که بگذریم، آنچه از دوستان اهل فن و چه از کسانی که همیشه بیننده سریال‌های شبکه نمایش خانگی هستند، می‌شنوم این است که سریال را دوست دارند. به‌نظرشان کار خوش‌آب‌ورنگ و خوش‌ریتم باحالی بوده است. این کلمات را زیاد شنیده‌ام. به‌نظر خودم کار تروتمیزی است و تا جایی که می‌شده همه تلاش کرده‌اند کار درست انجام شود. بازی‌های خوب و یکدستی به‌نظرم در کار می‌بینید.

شما هم تجربه کار تلویزیونی دارید و هم نمایش خانگی. این دورسانه به‌نظرتان چه تفاوت‌هایی با هم دارند؟
تولیدات‌ هنری و فرهنگی ممکن است مشمول ممیزی شود ولی ‌در تلویزیون این سختگیری‌ها دوچندان است. بسیاری از مواردی که در تلویزیون به آن ایراد می‌گیرند بر اساس سلایق است که این روند تأثیر منفی بر تعداد مخاطبان می‌گذارد. در این میان شبکه نمایش خانگی به دلیل اهمیتی که به تعداد مخاطبان می دهد این مسایل با دید بازتری اعمال می‌شود.در تلویزیون به چیزهایی ایراد می‌گیرند که گاهی واقعا دور از ذهن است. این باعث می‌شود مخاطب از دست برود. در شبکه نمایش خانگی قصه‌های جدید و رنگ و لعاب بیشتری وجود دارد. به‌دلیل اینکه برای دیدن این سریال‌ها مخاطب باید اشتراک بخرد، سازندگان حساس‌تر هستند تا قصه، تصویر و کیفیت بهتری ارائه دهند. نمی‌گویم در مورد تمام سریال‌ها چنین اتفاقی افتاده است، اما بیشتر سریال‌ها با حساسیت بیشتری ساخته می‌شوند؛ چون می‌خواهند مخاطب جذب کنند. ‌ای کاش تلویزیون هم این کار را انجام دهد تا مخاطبانش از دست نروند. این را به‌عنوان کسی می‌گویم که کارم را از تلویزیون شروع کرده‌ام و شناخت و لطفی که مردم به من دارند، به واسطه کار و حضورم در تلویزیون است. به‌نظرم تلویزیون رسانه ارزشمندی است، ولی نگاه تک‌بعدی ضربه جبران‌ناپذیری به آن می‌زند. وقتی هم رقابتی وجود نداشته باشد، سطح کیفی کارها پایین و پایین‌تر می‌آید. ما در گذشته سریال‌های خیلی بهتری داشتیم؛ هرچند یکی، دو سریال هم که به‌تازگی از تلویزیون پخش شده‌اند شنیده‌ام موفقیت زیادی داشته‌اند، ولی در کل این خط قرمزها باعث می‌شود آدم‌ها رغبت کمتری برای کار در تلویزیون داشته باشند. ترجیح می‌دهند در شبکه نمایش خانگی که کمی ‌فضای بازتری دارد، کار کنند. البته در این رسانه هم ممیزی‌های زیادی وجود دارد.

درباره نمایش‌تان صحبت کنیم؛ اتاقی در هتل. نخستین تجربه کارگردانی‌تان در تئاتر چطور بود؟
تجربه بسیار شیرین و سختی بود. برای اینکه در کل ۳۱روز فرصت داشتم نمایشی را روی صحنه ببرم. خودم متنی را با اسم دروازه جهنم نوشته بودم که تمرین‌ها را با آن شروع کردم، اما متن رد شد. درباره چند متن دیگر هم با مرکز هنرهای نمایشی گپ و گفت داشتم که هرکدام مشکلاتی داشتند که حل کردن و بازنویسی متن زمان زیادی می‌خواست. این باعث شد زمان را از دست بدهم و زمان کمی‌ برای من باقی ماند که کاری را روی صحنه ببرم. وقتی هم اینقدر همه‌چیز باید به سرعت اتفاق بیفتد، فشار کار بیشتر می‌شود. در این ۳۱روز به اندازه روی صحنه بردن ۵نمایش تجربه به‌دست آورده‌ام.

و در نهایت به تلفیق ۲متن از نیل سایمون رسیدید.
بله. زمانی که این متن‌ها رد می‌شد و حتی متنی که از شهرام زرگر مترجم نمایشنامه‌های نیل سایمون هم گرفته بودم، رد شد و باید بازنویسی می‌شد، به پیشنهاد خود آقای زرگر ۲اپیزود از ۲نمایشنامه اتاقی در هتل کالیفرنیا و اتاقی در هتل لندن را کار کردم. شخصیت‌های این دو نمایشنامه یکی هستند و یکی از آنها ۱۰سال بعد از آن یکی اتفاق می‌افتد. البته متن توسط یکی از دوستانم ایرانیزه شد که همین هم با ایراد از طرف مرکز هنرهای نمایشی روبه‌رو شد. در نتیجه همان نمایش‌ها را دراماتورژی و دیالوگ‌ها را برای بازیگران راحت کردیم. علاوه بر آن انتهای نمایش را هم تغییر دادیم. نتیجه همه اینها شد نمایش اتاقی در هتل.

اصلا چه شد که سراغ کارگردانی رفتید؟
من از کودکی سودای کارگردانی‌ داشتم. همیشه برایم کار جذابی بوده و خواهد بود. دوست داشتم ‌ هدایتگر یک گروه باشم و آنچه فکر می‌کنم، ساخته و پرداخته شود؛ چه جلوی دوربین و چه روی صحنه، اما همیشه ترس از قضاوت شدن و اینکه اگر کار خوب نشود، چه اتفاقی می‌افتد، از رسیدن من به این آرزو ممانعت کرده بود، ولی یک دفعه همه‌چیز دست به‌دست هم داد و من دل به دریا زدم و بالاخره نخستین تجربه را به‌دست آوردم.

در این نخستین تجربه کارگردانی همزمان بازی هم کرده‌اید. این کار سخت نبود؟
بله. کار سختی بود، ولی من همیشه اول بازیگر هستم و بازیگری برایم جای ویژه‌ای دارد. از بچگی همین بوده است و هنوز هم عاشق بازیگری هستم. شغل و بخش بزرگی از زندگی من بازیگری است.
اینکه در کار خودم بازی کنم، کار خیلی دشواری بود، ولی به چند دلیل این کار را انجام دادم؛ یکی اینکه در درجه اول بازیگرم و دوم اینکه اگر می‌خواستم بازیگر دیگری را برای این نقش انتخاب کنم، باید وارد روند انتخاب بازیگر می‌شدیم که زمان‌بر بود؛ درصورتی که از روز اول که متن بالاخره قبول شد تا روزی که روی صحنه برویم، کلا ۸ روز زمان داشتم.
در این فرصت ۸ روزه فقط می‌توانستم روی خودم حساب کنم که می‌دانستم چه کار می‌خواهم بکنم و متن را می‌توانم حفظ کنم، ولی کار خیلی سختی بود. وقتی روی صحنه بودم، خیلی وقت‌ها حواسم به بازی بقیه بازیگران پرت می‌شد و باید به‌خودم می‌گفتم که الان بازیگر هستی و باید حواست فقط به بازی‌ات باشد.
از کارگردانی بگویید؟

کارگردانی خیلی کار سختی است، به این دلیل که کارگردان کسی است که باید همه‌چیز را هماهنگ و کنترل کند و مدیریت همه‌چیز با کارگردان است. در مورد همه‌چیز از کارگردان سؤال می‌کنند و نظر او را می‌خواهند. وقتی بازیگر هستم فقط مسئولیت نقش خودم را دارم و اینکه ایده‌های خودم را داشته باشم و با نگاه و ایده‌های کارگردان همسو باشم و شخصیتی را خلق کنم، بماند که سر صحنه فیلمبرداری یا در صحنه تئاتر باید با پارتنر، اکسسوار، صحنه، صدابردار و فیلمبردار و همه اینها همراهی کنید و خودتان را با آنها تطبیق بدهید و یک تعاملی وجود داشته باشد، ولی کارگردانی به‌نظر من کار خیلی سختی است. همیشه دلم می‌خواست کارگردانی کنم و نه‌تنها برای تجربه، بلکه به‌صورت حرفه‌ای، این کار را ادامه بدهم؛ یعنی بازیگری باشم که کارگردانی کنم؛ هرچند علاقه به بازیگری در من خیلی بیشتر است، ولی به هر حال همیشه رویای کارگردانی را هم داشتم. من به‌دلیل موقعیت خانوادگی‌ و شغل پدرم، از کودکی سر تمرین تئاتر و صحنه‌های فیلمبرداری حضور داشتم. حضور در این فضاها کمی جسارت را از من گرفت. درواقع مرا کمال‌گراتر کرد؛ اینکه همیشه می‌خواستم دنبال اجرای یک کار بی‌نقص باشم، باعث شد سال‌ها از مسیری که به آن علاقه‌مند بوده‌ام، فاصله بگیرم و مدام آن را به تأخیر انداختم؛ درحالی‌که شروع یک حرکت خیلی مهم است. حتی بزرگ‌ترین هنرمندان و بزرگ‌ترین آثار هنری جهان هم منتقدانی دارند و این نقدهاست که سبب ساختن یک فرد و یک اثر و باعث پیشرفت در آن حیطه می‌شود. برایم تصمیم سختی بود که وارد کارگردانی شوم؛ چون خودم نخستین منتقد خودم بوده‌ام. خوب است آدم همیشه خود را زیر ذره‌بین قرار بدهد، ولی این سختگیری نسبت به‌خود، نباید بازدارنده باشد که سبب شود آدم دست به هیچ کاری نزند.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک