منتقدانم از پشت كوه آمدهاند!
«سنتوري»، خلاصهي همهي سينماي مهرجويي و تفكرات او است. علي سنتوري كسي نيست جز خود مهرجويي. سنتوري، ساخته و پرداختهي ذهن مهرجويي است و او هنوز هم نشان داده كه به آن فيلم علاقهي تمام دارد و از سر شهرت و پول پرستي است اگر فيلمي چون نارنجيپوش ميسازد. شاهد مدعام، حرفهاي خود مهرجويي است...
بولتن نيوز: «براي نارنجي پوش هيچ
صدايي زيباتر از برخورد جارو روي زمين نيست. يك حركت آهنگين كه نه تنها
زمين را از غبار و آشغال ميروبد كه ذهن و روان خسته و پريشان او را نيز
پالايش ميدهد. او در دل نيمه شب، تنها و خستگيناپذير و با نواي جارويش
زمزمه ميكند و گويي صدايش در شهر ميپيچد كه: سمنبويان غبار غم چو
بنشينند بنشانند/ پريرويان قرار دل چو بستيزند بستانند.»
اين توصيفي است كه داريوش مهرجويي از آخرين
فيلم اكران شدهي خود يعني نارنجي پوش دارد. پيش از اين و حدود 5 سال پيش،
مهرجويي فيلمي را توليد كرد كه هيچگاه مجوز اكران نگرفت: «سنتوري». فيلمي
كه تم اصلي آن زير سؤال بردن مذهب و خانوادههاي مذهبي بود. فيلمي كه در
آن بهطور غير مستقيم گفته ميشد مذهب افيون تودهها و بلاي ملتها است.
حتي افيوني بدتر از مواد مخدر!
«سنتوري»، خلاصهي همهي سينماي مهرجويي و
تفكرات او است.علي سنتوري كسي نيست جز خود مهرجويي. از خاصيتهاي سينما و
يا بهتر بگوييم «هنر» این است كه ذات هنرمند را به مخاطب نشان ميدهد.
هنرمندان با هر اثر خود در حقيقت «خود» خودشان را به مردم نشان ميدهند.
نفسانیت هنرمند در آثارش لو می رود. سنتوري نیز ساخته و پرداختهي ذهن
مهرجويي است و او هنوز هم نشان داده كه به آن فيلم علاقهي تمام دارد و از
سر شهرت و پول پرستي است اگر امروز فيلمي چون نارنجيپوش ميسازد. شاهد
مدعام، حرفهاي خود مهرجويي است. چند وقت پيش وقتي پروژهي جديد مهرجويي
يعني «بيا تا برويم» كه به گفتهي خودش چيزي شبيه اعوجاجات سنتوري بود
توسط نهادهاي نظارتي رد شد او گفت:
«با اين سيستم ما هر طرحي بدهيم رد ميشود.
هر كسي هم طرح داده رد شده. انگار نخوانده همينجوري رد ميكنند. هر چي هم
ما ميپرسيم آقا كي خوانده رد كرده اين كار را، كسي جواب نميدهد. براي
اينكه پروژهي بيا تا برويم شبيه هامون يا سنتوري است كه همهي شما از من
ميخواهيد. يعني يك چيز عميق فلسفي – عرفاني قشنگ است.(!!!) يك تغيير و
تحول اساسي در مسألهي شك و يقين و ايمان را مطرح ميكند.»
البته خدا خير كثير دهد نهادهاي نظارتي كشور
را. و گرنه معلوم نبود با اين فيلم سر از كجاها كه در نميآورديم! جالب
است كسي ميخواهد از شك و يقين و ايمان بنويسد و بسازد كه هنوز به ايقان و
ايمان نرسيده و در شك درجا ميزند. و اصلا چه كسي است كه ميتواند ادعاي
«يقين» داشته باشد جايي كه قرآن يقين را با «عبوديت» پيوند ميزند!
مهرجويي چندي پيش در فرهنگسراي ارسباران نيز سكانس ديگري از تفكرات خود را به نمايش گذاشت و در ديالوگي گفت:
«بعضي از اين دوستان منتقد انگار از پشت كوه
آمدند. ميگويند چرا يك سنتوري ديگر يا يك هامون ديگر نميسازي. خبر
ندارند كه ما در يك سيستمي كار ميكنيم كه پر از تناقض است. كه فيلمي كه
همه كارهايش انجام شده يكهو از پرده ميكشند پايين. بيايم يك سنتوري ديگر
يا يك هامون ديگر بسازم خودم را بندازم توي تله؟ كه يكهو بكشندش پايين؟
آن منتقد بايد خودش را با وضعيت الان من وفق بدهد.»
حرف راست را البته مهرجويي زد. او كه نبايد
خودش را با منتقدين وفق دهد اين منتقدين هستند كه بايد خودشان را با هر
مزخرفي كه شيخ اجل سينماي ايران ساخت وفق دهند! و اين، همهي سينماي
روشنفكري است. سينماي روشنفكري دقيقا يعني همين! يعني مردم، كشك! يعني
منتقد، پشم! سينماي روشنفكري نه براي مردم فيلم ميسازد و نه براي منتقد.
او تنها و تنها به دو علت فيلم ميسازد: يا براي پول پارو كردن يا براي
رفتن به جشنوارههاي بين المللي.
مهرجويي در جايي به صراحت اين مسأله را
اعلام كرد و گفت: «دنبال تاثیرگذاری نیستم. دنبال این هستم که عقدهي خودم
را از این همه آشغال بریزم بیرون.دنبال یکجور اکسورسیسم بودم. یعنی آن
حسهای منفی که تو وجودم هست از طریق این فیلم ریختم بیرون. دیگر من کاری
ندارم مردم میگیرند، نمیگیرند. چی کار میکنند. چی کار نمیکنند. من
معلم آموزش و تعلیم و تربیت نیستم. من فیلمسازم و فیلم سینمایی میسازم.»
اين موضوع دقيقا در برنامه مرحوم مغفور
«هفت» هم تكرار شد.جيراني در برنامهاي كه قرار بود به نقد فيلم
نارنجيپوش بپردازد، از آوردن مهرجويي به برنامه خودداري كرد تا شايد از
تيغ تند و تيز نقدهاي مسعود فراستي در امان بماند. اما گرفتاري جيراني
آنجا بيشتر شد كه كسي بدتر از فراستي گير او افتاد: «مسعود دهنمكي»!
دهنمكي در آن برنامه به صراحت به اين موضوع
اشاره كرد و گفت: «آقاي جيراني شما همين الان مردم را پيچوندي. شما پز
روشنفكري ميآيي كه آي مردم ما را نقد كنيد. بعد خودتان ميآييد اينجا
ميگوييد آقاي مهرجويي بالاتر از نقد است!»
و هنگامي كه جيراني پاسخ داد: «ما احترام يك
فيلمساز 73 سالهي معتبر را ميگيريم»، گويا روي دهنمكي بنزين ريخته و او
را به آتش كشيده باشند كه با حرارت هر چه تمامتر ادامه داد: «كساني مثل
شما هستند كه آدمها را خراب ميكنند.مهرجويي كي گفته من را نقد نكنيد؟
شما ضعيفكشي ميكنيد. هر كسي ذيل آقاي مهرجويي بود ميآوريد نقد ميكنيد
بعد ميگوييد آقاي مهرجويي بالاتر از نقد است؟ اين تخريب آدم است. در
حوزهي سياست هم آدمهايي مثل شما بودند كه ميگفتند مخالف فلاني دشمن
پيغمبر است!»
بگذريم؛ كه فعلا در اين سياهه به دنبال نقد
نارنجيپوش نيستم. البته پيشتر در همين رسانه پيرامون آن اباطيلي نوشته
و تاكيد كرده بودم كه به نظر من، نارنجيپوش به مراتب بهتر از فيلمهاي
قبلي او چون هامون و پري و سنتوري است. اصلا همين كه مهرجويي كاري به مذهب
نداشته و تفكرات شبه فلسفي خود را وارد فيلم نكرده و به خورد ملت نداده،
جاي شكرش باقي است. اما اين فيلم با نقدهاي زيادي روبرو شد چنانچه
واكنشهاي فوقالذكر مهرجويي نيز در جواب به اين نقدها بود. برخي حتي
معتقد بودند كه نارنجيپوش فاقد فيلمنامهاي منسجم و مدوّن است. نكتهاي
كه حتي «فردوس كاوياني» يكي از بازيگران اين فيلم نيز به آن اشاركي داشت.
او گفت:
«هميشه کار با مهرجويي لذت بخش است. نقش به
من پيشنهاد شد ولي فيلمنامه آماده نبود! من براي اينکه نام مهرجويي پاي
کار بود بازي در فيلم را پذيرفتم، اما با وجود شروع شدن فيلمبرداري،
دستياران او باز هم فيلمنامه را به ما ندادند!اوايل کار خيلي گيج بودم تا
اين که فيلمنامه را دادند ولي نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود!»
و سپس با اشاره به اينكه اشتباه كرده كه در
اين فيلم حضور داشته، ميگويد: «براي آقاي مهرجويي احترام خاصي قائلم و من
از نتيجهي کارش مطمئن بودم. اما چون فيلمنامه آماده نبود اشتباه کردم
بازي در فيلم را پذيرفتم. چون بايد فيلمنامه را کامل ميخواندم و سپس
جلوي دوربين مي رفتم.»
همين دست موضوعات بود كه موجب شد تا منتقدين
سينما به اين نكته يقين پيدا كنند كه فيلم نارنجيپوش صرفا يك فيلم
تبليغاتي و گيشهاي است و لاغير. از سويي تبليغات براي سازمان شهرداري
تهران و جناب شهردار محترم، و از سويي ديگر با استفاده از چهرههاي مطرحي
چون حامد بهداد، ليلا حاتمي و ميترا حجار، كسب بيشترين سود از گيشهي
سينماهاي كشور.
البته خود مهرجويي اين حرف را قبول ندارد كه
فيلمش يك فيلم تبليغي است. او در پاسخ به این سؤال که آیا سفارشی بودن
فیلمتان را قبول دارید؟ گفت:«آخر بیخود میگویند سفارشی. چه تبلیغی؟ چه
سفارشی؟ من حس درونی خودم را دارم میریزم بیرون. ما این سناریو را نوشته
بودیم، همهي کارهایش را کرده بودیم، میخواستیم فیلمبرداری بکنیم با
دلهره به سراغ شهرداری رفتیم. برای اینکه این یک نقد دقیق از خود شهرداری
و محیط زیست هست. این کثافتی که الان همه جا را گرفته تقصیر کی هست؟ و ما
دلهرهي این را داشتیم که اصلا شاید شهرداری این را قبول نکند. ولی
خوشبختانه اینها يك كمي ذهنشان باز بود و حس کردند این قضیه مهم است و
میتواند تولید آگاهی بکند و آمدند یک خورده از نظر مالی به ما کمک کردند
تمام شد رفت. همانقدر که بنیاد فارابی و سرمایه گذارهای دیگر کمک کردند.»
جدا از بيادبي و توهيني كه مهرجويي به
مسئولين شهرداري كرده و آنها را تلويحا به انسانهايي با ذهن بسته و
منجمد تشبيه كرده است، جالب است كه بدانيد مقدار كمكي كه شهرداري و ساير
سازمانها به او كرده و مهرجويي از آن تعبير به «یک خورده» ميكند، دقيقا
چه مقدار است؟
با پيگيريهايي كه در اين چند روز اخير توسط
نگارنده از منابع آگاه به عمل آمده است اين «يك خورده»، چيزي در حدود 800
ميليون تومان بوده است!اين رقم زماني اعجابآور است كه بدانيد كلّ
هزينههايي كه براي اين فيلم صورت گرفته، مبلغي حول و حوش 120 ميليون
تومان بوده است. اين يعني جناب آقاي خيلي روشنفكر و خيلي فيلسوف، مبلغي
نزديك به 700 ميليون تومان هپلي هپو كردهاند!
باري، خاصيت سينماي روشنفكري و اساسا
روشنفكران همين است.به شدت دولتي، به شدت رانتخوار، به شدت پولپرست و به
شدت از جيب مردم ارتزاق ميكنند و آنگاه كه بايد پاسخگوي دولت و مردم
باشند، پز اپوزيسيون به خود ميگيرند.