پیششرطهای احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی
براین اساس در حال حاضر که چالش اصلی مورد بررسی در میان تصمیم گیران تشکیل سازمان برنامه درباره شکل قضیه و یارگیری آن است نه محتوای سازمان، تاکید دارم که اگر دولت محتوای دقیقی تصویب کند دیگر مهم نیست که به چه کسانی سپرده شود اما این که قرار باشد اسم ها را بین خود تقسیم کنیم مشکلات را چند برابر خواهد کرد.
عصر خبر : رییس سابق سازمان مدیریت و برنامه ریزی در روزهایی که این سازمان در آستانه احیا قرار گرفته به ایسنا آمد و از دغدغه و نگرانیهایش نسبت به نحوه تشکیل سازمان مدیریت و برنامه ریزی گفت.
محمد ستاریفر، رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی در فاصله سالهای 1380 تا 1383 در دولت خاتمی بوده است و برنامه چهارم توسعه به عنوان یکی از جنجالی ترین برنامههای توسعه کشور در زمان ریاست وی در این سازمان تهیه شد. برنامهای که منتقدانش آن را آمریکایی میدانستند.
نهاد برنامه ریزی در ایران سابقهای حدود 70 ساله داشته و اولین سازمان رسمی در این باره در سال ۱۳۲۷ با تصویب برنامه هفتساله عمرانی اول با نام سازمان برنامه و بودجه و با وظیفه مراقبت و نظارت بر اجرای برنامه پایهگذاری شد. اما در سال 1378 با مصوبه شورای عالی اداری دو سازمان، امور اداری و استخدامی کشور و برنامه و بودجه سازمان مدیریت و برنامه ریزی تشکیل شد. این در حالی است که احمدی نژاد-رییس دولت نهم- به دلیل آنچه که آن را ناکارآمدی این سازمان میدانست در سال 1386 دستور به انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی داد و آن را به دو معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریس جمهور و معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی تقسیم کرد تا بخش برنامه ای و استخدامی کشور از یکدیگر جدا شده باشند.
با این وجود بعد از شش سال انحلال احیای مجدد سازمان از برنامه ها و شعارهای اصلی انتخاباتی روحانی قرار گرفت و حتی بعد از ریاست هم قرار بود در برنامه 100 روزه دولت روحانی تشکیل شود که این اتفاق نیفتاد و با تمدید وعده ها در این زمینه، بعد از گذشت حدود یک سال و نیم، طرح تشکیل سازمان مدیریت و برنامهریزی با ادغام دو معاونت توسعه مدیریت و برنامه ریزی به تصویب شورای عالی اداری رسید.
از یک سال قبل و با مطرح شدن بحث احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی، از اظهارات هر چند محدود ستاریفر این گونه به نظر میرسید که وی دید مثبتی نسبت به آنچه که قرار است به عنوان سازمان تشکیل شود نداشته و از نحوه احیا و نقشی که باید برای آن تعریف می شد ابراز نگرانی کرده بود.
اکنون نیز بسیاری از کارشناسان با وجود اعتقاد به شکل گیری سازمان و نقش موثر آن در توسعه کشور، همواره نسبت به ساختار و تشکیلاتی و سهم اصلی این سازمان در روند توسعه کشور هشدار دادهاند.
این موضوع در گفتوگویی با محمد ستاریفر – عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی- مورد بحث قرار گرفته است که بخش دوم آن در روزهای آینده منتشر خواهد شد.
از زمانی که تشکیل سازمان مدیریت و برنامه ریزی یکی از برنامههای اصلی دولت یازدهم اعلام شد، شما نسبت به این مساله موضع چندان موافقی نداشته و اعلام نگرانی کردید. اکنون که سازمان در آستانه احیا قرار گرفته دیدگاه شما چیست؟
همواره معتقد بوده و هستم که تا پیش فرضهای ضروری مورد توجه و بررسی قرار نگرفته، احیای این سازمان فایده ای ندارد. از آنچه که موجود است این گونه برمیآید که قرار است تنها اسم این سازمان احیا شود، در حالی که هیچ یک از ما به تغییر اسم اعتقادی نداریم. این درحالی است که تمامی صاحبنظران خواهان مضامین سازمان برنامه هستند نه نه اسم و نشان آن.
فرض کنیم که حتی اعلام شود سازمان مدیریت احیا شده است؛ اما اگر این سوال مطرح شود که این سازمان که تا روز قبل معاونت برنامه ریزی بوده و امروز سازمان مدیریت، چه فرقی با یکدیگر دارند و چه تحولی درآن رخ داده است به طور یقین کسی نمی تواند به آن پاسخ دهد.
در حالی اکنون همه منتظر احیای سازمان برنامه هستند که فراموش کردهاند باید نقش اصلی خود را در برپایی مجدد آن ایفا کند.
زمانی که در سال 1380 در سازمان برنامه بودم مطرح شد که این سازمان آمریکایی است اما موضع من این بود که اگر هم من و همکارانم اشتباه کردهایم پس منتقدان برای سازمان برنامه چه کردهاند؟
به هر حال باید برنامهها مشخص میشد تا ما هم در سازمان برنامه آن را اجرا میکردیم، اما واقعا نمی دانستیم که کشور از ما چه می خواهد؛ بنابراین زمانی که احمدی نژاد فرمان انحلال این سازمان را صادر کرد تصمیمش چندان هم با فضای حاکم مغایر نبود و با فضای مساعدی همراه شد.
براین اساس در حال حاضر که چالش اصلی مورد بررسی در میان تصمیم گیران تشکیل سازمان برنامه درباره شکل قضیه و یارگیری آن است نه محتوای سازمان، تاکید دارم که اگر دولت محتوای دقیقی تصویب کند دیگر مهم نیست که به چه کسانی سپرده شود اما این که قرار باشد اسم ها را بین خود تقسیم کنیم مشکلات را چند برابر خواهد کرد.
با این اوصاف آیا نیازی به تشکیل سازمان برنامه در کشور وجود دارد؟ به عبارتی دیگر مگر حل تمامی مشکلات اقتصادی ما و راه های رسیدن به توسعه در احیای این سازمان خلاصه شده که باید به هر طریقی حتی تغییر نام، آن را برپا کنیم؟
برای بررسی این مهم شاید بهتر باشد که اشاره ای به نقش سازمانهای موفق برنامه در توسعه برخی کشورها داشته باشیم.
کشورها را میتوان در دو گروه تقسیم کرد. اول کشورهای توسعه یافته نظیر آمریکا و کشورهای اروپایی نظیر انگلستان هستند که برخی از صاحب نظران و سیاست گذاران داخلی عنوان می کنند مگر رشد و توسعه یافته آن ها به دلیل وجود سازمان های برنامه آنها بوده است؟
باید یادآور شوم در کشورهایی که متقدم توسعه بوده و بسترسازی و فرایند تاریخی 400 تا 500 ساله داشته اند، مردم و نهادهای بازار و بخش خصوصی آن ها امر توسعه را پیش بردهاند. در این کشورها دولت هم نقش مهمی دارد اما تمامی اقتصاد و توسعه را بر عهده نمیگیرد و با توجه به این که قاعده رشد و تحرک دست بازار و مردم است، دولت ها به این نتیجه رسیدهاند که در این شرایط به گفتمانی به نام “نهاد برنامه” نیاز دارند.
در عین حال در برخی کشورها نهاد برنامه مسئوولیت توسعه را بر عهده ندارد ولی این را در نظر قرار داده که چون بخشی از مراحل توسعه بر عهده دولت است باید دو اقدام مهم را انجام دهد؛ اول این که به دولت برنامه ای اراه کند که در چه زمانی چه کاری انجام دهد و دیگر این نظم بخشی به تشکیلات را بر عهده گیرد که در این حال برنامه در حوزه برنامهریزی و نظم و تشکیلات در بخشی مثل اداری و استخدامی شکل گرفته است. بنابراین دولتها برای چابکسازی، اثربخشی، نظم، سرعت، کارآمدی دو بال موزون تشکیلات و برنامه انتخاب کردهاند. این درحالی است که در کشورهای توسعه یافته بهویژه اروپاییها یا در آسیا ژاپنیها دولت ها توانسته اند منظم، همگرا و دارای تقسیم کار باشند. به همین جهت است که باید گفت اگر می خواهیم در جایی که عقب افتادگی وجود دارد به توسعه یافتگی برسیم باید اول تکلیف برنامههای دولت و چگونگی منضبط بودن آن مشخص باشد. براین اساس ماهم باید بنشینم تکلیف را تعیین کنیم که چرا اکنون تکالیف معلوم نیست.
رابطه توسعه یافتگی در کشورهای عقب مانده با تشکیل نهادهای برنامه ریزی را چگونه بررسی میکنید؟
رمز توسعه یافتگی این قبیل کشورها این است که اول گفتمان توسعه را تعریف کردند و بعد از آن نه روی کاغذ بلکه رهبران حاکمیت نهاد برنامه را شکل دادند که این نهاد در داخل حکمروایی دو کار مهم انجام داد؛ به آنها برنامه داد و مسیر را مشخص کرد و دیگر این که نظم و تشکیلات را برای آنها تعریف کرد. این درحالی است که کشورهایی که در دوران در حال گذار بعد از جنگ جهانی دوم به توسعه فکر کرده و نهاد برنامه شکل دادند را می توان به دو گروه تقسیم کرد؛ کشورهایی در تیپ کره، تایوان، سنگاپور و با تاخیر بیشتری مالزی و گروه دیگری مثل ایران.
کشورهایی که موفق شده و مانند کره و تایوان، سنگاپور و مالزی هنوز حرفی برای گفتن دارند به این نتیجه رسیده اند که باید سه کار انجام دهیم؛ رهبران حاکمیت (قوه مجریه، مقننه و قضاییه) این گونه جمع بندی کردهاند که باید در وهله اول برای گفتمان توسعه تصمیمگیری کنیم.
مهاتیر محمد عنوان کرده بود که انجمنی در آمریکا بود که میخواستیم با درس خواندن در آن به مالزی رفته، در انتخابات کاندیدا شویم و سپس این کشور را آباد کند. با این تفاسیر، در حدود 30 سال پیش مهاتیر محمد در انتخابات مالزی برنده شد. بنا بر اظهارات وی، او در آن زمان با کشوری مواجه شد که مشکلات فراوانی داشته و هیچ توسعهای نداشت. قومهای مختلف هم که بسیار عقب مانده بودند.
مهاتیر محمد نقل میکرد که با این وجود گفتمان توسعهای را طراحی کردیم که مالزی بدین سان عقب افتاده میتواند به جلو حرکت کند و در سال 2020 به مرحلهای از توسعه یافتگی برسد. این درحالی است که مالزی براساس گفتمان شکل گرفته به ضرورت ایجاد سازمان برنامه پی برده و در نهایت گفتمان و سازمان برنامه شکل گرفته است.
مهاتمیر بارها تاکید کرده که اگر مالزی به جایی رسید، به دلیل شکل گیری سازمان برنامه و گفتمان بوده است. یا سنگاپور که تا سال 1940 کانون دزدان دریایی بوده و چهارقوم در این کشور هستند، سران آنها در سال 1350 به تفاهم می رسند و با طراحی نظام نامه و تعیین نخست وزیر سازمان برنامه را تشکیل دادند.
براساس گفتمان شکل گرفته، سنگاپوری که یک شهر دولت حدود 700 تا 800 کیلومتر مربعی است تولید ناخالص داخلی بالغ بر 300 میلیارد دلار بدست آورده و امروز جزو 10 کشور برتر توسعه یافتگی است.
همچنین در کره که بعد از جنگ جهانی رو به نابودی رفته و بخش زیادی از منابع خود را از دست داده بود، رییس جمهور وقت تصمیم می گیرد تا گفتمان توسعه را طراحی کرده و نهادی را نیز بر این مبنا شکل میدهد، پس کرهایها هم که مشکلات زیاد در راه داشتند اما با موفقیت پیش رفتند.
وجود سازمان برنامه در این کشورها از رموز توسعه یافتگی آنهاست، اما چرا ایران که بیش از 60 سال سازمان برنامه داشت، کشوری توسعه یافته نشد؟
یکی از دلایل پس رفتن کشور ما نبود چسبندگی بین قوا و سازمانها و وزارتخانه ها است. در واقع باید تقسیم کار به گونهای روان، شفاف، صریح و کم هزینه انجام شده و از چسبندگی لازم برخوردار باشد. تصور داشتن توسعه با مجموعهای واگرا غیر ممکن است.
به نظر من از مهمترین مسایل جاماندن ایران از توسعه، این است که این مدت در همگرا کردن قدرت و حکمروایی ضعیف کار کرده و متحد و برآیند دار در برنامه ها نبودهایم، در صورتی که بخش اداری و استخدامی است که گروهها را همگرا میکند.
اشاره کردید که حوزه اداری و استخدامی همگراکننده گروه ها و امور درامر توسعه است. مشخصا برنامه ها باید چه جهتی داشته باشند؟
برنامه با توجه به فرصتها، امکانات و ظرفیتها باید مسیر را تعیین و هموار کند. شاید بتوان در برنامه بلند مدت هر جایی را برای مقصد انتخاب کرد اما در برنامه های پنج ساله نمیتوان به هر جایی سرک کشید. این درحالی است که نقطه اجرایی برنامه ها دستگاههای اجرایی و وزارتخانهها هستند نه این که برنامهها را در یکی از اتاق های سازمان برنامه بنویسیم و بعد از تصویب دستگاهها بگویند که این برای سازمان برنامه است و ما اعتقادی به آن نداریم.
کشورهایی که برنامه و بودجه و را فراهم کردند توانستتد در سه مورد اقدام کنند؛ اول دولت همگرا، با انضباط و تشکیلات ایجاد کنند. بعد فکری هم برای اقدام دولت در مورد بخش خصوصی و بازار کردند، چرا که توسعه کشور از بازی دولت و بخش خصوصی شروع می شود؛ یعنی تکلیف دولت در برنامه توسعه با بخش خصوصی مشخص باشد. سومین مرحله هم این که سهم نفت از توسعه مشخص شده و برای درآمد آن برنامهای چیده شود.
پس اگر جمعی قرار است سازمان برنامه شکل دهند، باید اول گفتمان دولت و حکمروایی آن را مشخص کنند که اکنون معلوم نیست و دیگر اینکه سازمان برنامه چه رسالتهایی برای همگرا کردن و اثر بخش کردن سه قوا داشته و چه نقشی در پیکره دولت برای ارتباط فعال با بخش خصوصی دارد و مساله آخر هم اینکه باید پول نفت را چگونه هزینه کرده و در مسیر توسعه قرار دهد.
بنابراین وظایف برداشت و سرنوشت توسعه در کشورهایی مثل ایران که خواب بودند از بیدار شدن دولت شروع می شود، بنابراین باید دولت گفتمان تشکیل دهد.
گفتمان باید چگونه شکل گیرد و شروع کننده و سازنده آن کیست؟
در این مورد بحثهای گستردهای انجام شده است. در یکی از نظرها گفتمان برای یک شخص است که انضباط های تشکیلاتی داشته و دیکتاتور است با دو تصویر؛ دیکتاتوری که می تواند خیلی بد و یا مصلح باشد اما دارای این ایده است که باید نظرش اجرایی شود. در تاریخ ما رضا شاه این کار را تا حدی انجام میداد. اما از آنچه که در عمل در 60 تا 70 سال گذشته رخ داده بر میآید این است که گروهی دور هم جمع شده و روی ارزشهای پیش برنده با یکدیگر تفاهم کرده و نسبت به آن پایبند میشوند. به عبارتی دیگر براساس تصادف، کودتا یا انتخابات حاکمیت را در دست گرفته و معتقدند که باید به سرعت در جایگاه قدرت قرار گیرند و ارزشها را به قانون تبدیل کنند و در مراحل بعدی نیز باید قانون را قانونمند و نهاد کند.
اگر گفتمان شکل گیرد چگونه می توان نسبت به درستی و نتیجه بخش بودن آن برای اجرایی شدن در سطح یک کشور یا حتی یک بنگاه مطمئن بود؟
در این موضوع هم باید دو مساله مورد توجه باشد؛ اول این که باید در این گفتمان حداکثر رقابت بین افراد شکل گیرد تا رشد اقتصادی ایجاد شود، چرا که رقابت موتور رشد است.
از سوی دیگر حداکثر رشد ممکن است بین مناطق عدم تعادل و فقر ایجاد شود که در این حالت باید مرحله دیگر اجرایی شود؛ یعنی حداکثر اشتراک و تعاون در فضایی که موجب ایجاد عدالت اجتماعی میشود که در مجموع کشور را به جایی می رساند که گفتمان پیدا کرده است.
شما در اوایل دهه 80 ، رییس سازمان مدیریت و برنامه ریزی بودید. مسایلی که اکنون اعتقاد دارید باید در شکل گیری سازمان مورد توجه باشد را در آن دوره هم مورد توجه قرار دادید؟ گامی برای شکل گیری این گفتمان برداشتید؟
بله. من همواره معتقد بودم که کشوری به توسعه می رسد که تمامی کارها و ابعاد آن قانونی و نهادی شود، اما همیشه در کشور ما این گونه نبوده است. این درحالی است که اصل 110 قانون اساسی نسبت به تعلق سیاستهای کلی به رهبر انقلاب تاکید دارد؛ یعنی کلیه راهبردها و مسائل کلیدی در اختیار رهبر است. از سوی دیگر در اصل 27 قانون اساسی برنامه و بودجه در اختیار دولت است.
اما در حالی قانون برنامه20 ساله، پنج ساله و یک ساله بودجه تصویب شد که برنامه 20 ساله یک سیاست کلی است که در مجموع نشان می دهد هنوز بین هر دو اصل همپوشانی وجود ندارد.
در مجلس ششم هم قرار بود که تصمیمی برای حل این مشکل بگیرند اما با مخالفتهایی که مطرح شد به حایی نرسید. در آن زمان با توجه به این که قانون نبود و وظایف اصل 110 مشخص نبود گفتم وارد مناقشات نمی شوم، اما انتخاب سختی را پیشنهاد کردم. گفتیم که تنها راهی که می تواند در برنامه ریزی این دو اصل را به هم گره بزند، نگاه چشم انداز است.
رهبر انقلاب در سال 1376 که آقای خاتمی رییس جمهور شده بود، اعلام کردند که برنامه چشم انداز را ارائه کنید که البته تا آن زمان جلسه ای در این رابطه تشکیل نشده و یک خط آن هم نوشته نشده بود. هر چند که برخی دائم حاشیه پردازی کرده وعنوان میکردند که در این مورد قبلا اقدام شده است.
در این شرایط آقای خاتمی به من میگفت که چرا نسبت به این موضوع اعتراض نمی کنی؟ اما برای ما مهم نبود چون هدف ایجاد همگرایی از آن دوره به بعد بود.
در چنین شرایطی که بسترهای شکل گیری گفتمان چندان مهیا نبود و فضای مناسبی وجود نداشت، چه اقداماتی را در سازمان در دستور کار قرار دادید؟
در نشستهایی که در سازمان برنامه تشکیل شد، به همراه حدود 500 تا 600 کارشناس دوره زمانی از اول انقلاب تا شهریور 1380را رصد کردیم تا درک درستی از مشکلات داشته باشیم.
مسایل در بخش خصوصی، اجتماعی، زیرساختها، اقوام، ادیان، حکمروایی، ملت و دولت را با توجه به بانکهای اطلاعاتی، اسناد سری و انتشارات ملی را بررسی کردیم که در نهایت گستره زیادی از مشکلات بدست آورده و در مرحله بعد مسائل را در حوزه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و … گروه بندی کردیم.
اما در بررسیها پی آن هم بودیم که آنچه که موجب در جازدن ما شده و از ظرفیت های کشور به درستی استفاده نمیکنیم چیست؟به این نتیجه رسیدیم که بین دولت و ملت مهمترین مشکل در دولت بود به عبارتی دیگر هر دو مقصر بودند، اما مشکل بنیادی دست دولت است. به طور کلی باید گفت که در یک قرن اخیر معضلات اصلی کشور از دولتها نشات گرفته است.
در مرحله، بعد جمعبندی گزارش بدست آمده را به دولت ارائه کردیم و خدمت رهبری بردیم که ایشان زمان زیادی گذاشته و آن را به دقت بررسی کردند.
اما مهمترین مشکل این بود که ما در افق چشم انداز به میزانی که حکمروایی خودمان را توسعهگرا، کارآمد، آینده نگر، فعال، منعطف و متناسب کنیم باید توسعه برداشت باشد که این جمعبندی مورد قبول همه قرار گرفت و براساس آن سند چشمانداز تدوین شد.
با رویکردی که در تهیه این سند اتخاذ کرده بودید، با چه واکنش هایی روبه رو شدید؟ البته انتقاداتی هم مطرح میشد که آن را بومی نمیدانستند. عکس العمل شما در سازمان مدیریت و برنامه ریزی چگونه بود؟
باید توجه داشت که سند چشمانداز اثباتی و برای فردا نوشته میشود؛ یعنی جای امروز در آن خالی است. یعنی وقتی که میگوییم جامعه ایران در افق چشمانداز به دنبال آزادی مشروع است، این گونه به نظر میرسد که امروز چنین آزادی وجود نداشته و دنبال آزادی مشروع، مردمسالاری، انضباط، تعاون، رشد پایدار، تحکیم خانواده و حقوق شهروندی هستیم، اما سندی که تهیه شد برخواسته از مطالعاتی بود که تمامی گروهها در آن ذینفع بودند.
در حالی که ما در دولت راجع به موضوعات و ابعاد سند بحث زیادی داشتیم و بررسی می کردیم به ما هم انتقاد میکردند که چقدر مسیر برنامه را طولانی میکنید؟ اما من همچنان معتقد بودم که عجلهای نیست و باید بعد از 60 سال به گفتمان و یک حرف مشترک برسیم چراکه وقتی نداریم که عجله کنیم. اجازه بدهید همه ذینفعان بیایند و مشارکت داشته باشند.
در ادامه سند در دولت هم تصویب شد و خدمت مقام معظم رهبری فرستادیم و ایشان هم لطف کرده و در نامهای به آقای هاشمی-رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام- عنوان کردند که با قید فوریت در دستور کار قرار گیرد.
مجمع نیز جلسهای فوقالعاده گذاشت و سعی کردند که آن را ایدئولوژیکتر کند و به گونهای بگویند که ما خودمان قبلا کار را آغاز کرده بودیم و تنها دولت دراین سند دخیل نبوده و ما هم سهم داشته ایم؛ اما یکی نگفت که شما هم متن خود را ارائه بدهید تا آن را اصلاح کنیم!
در دولت هم به ما خورده میگرفتند که چرا قاطع اعلام نمیکنی که سند تدوین شده برای دولت بوده است. که من معتقد بودم فرقی بین دولت و ملت وجود ندارد.
اما زمانی که مجمع برنامه را تصویب و به رهبری تقدیم کردند، بنده متن دولت و مجمع را در اختیار رسانهها قرار دادم که همه اعلام کردند چقدر متن دولت حقوقیتر و با برنامهتر بوده است.
در دوره ای که این برنامه چهارم تدوین می شد، انتقاداتی وجود داشت و آن را آمریکایی می دانستند. چرا؟
بعد از تصویب سند چشم انداز برنامه چهارم نیز برپایه آن تنظیم شد. براساس چشمانداز که برخواسته از اول انقلاب تا سال 1380 بود، بخش چهارم آن به “تعامل فعال با اقتصاد جهانی” اختصاص داشت که روزنامه کیهان شروع به توهین کرد و بارها عنوان کرد که اینها آمریکایی هستند.
با مسایل پیش آمده آقای خاتمی به من گفتند که این بخش را حذف کنید که عنوان کردم من دبیر برنامه و نماینده تعداد زیادی کارشناس هستم از سوی دیگر تصمیمساز بوده و در دولت رای ندارم یعنی تصمیمگیر نیستم، اما همانطور که در دنیا بزرگترین تصمیم ساز سازمان برنامه است، در ایران هم ما همین نقش را داریم. پس ما یک تصمیمسازی کرده ایم که میتوانید به آن رای دهید و یا اینکه نه، رد کنید.
یک روز در دولت جلسهای اضطراری گذاشتند و قرار بود که عصر آن روز با مقام معظم رهبری دیدار داشته باشیم. در جلسه دولت به من گفتند که بخش”تعامل فعال ” را حذف کنید ایشان نسبت به این موضوع حساس هستند.
حضور مقام معظم رهبری رفتیم و با پاورپوینت به توضیح در مورد برنامه پرداختم. به این مورد که رسیدیم گفتم که روزنامه ای نسبت به این موضوع واکنش تندی داشته و توهین کرده است و آقای خاتمی هم نسبت به این موضوع ناراحت بوده و تاکید دارند که حذف شود. مقام معظم رهبری گفتند که “چرا اسم بهتری انتخاب نکردید”؟ عرض کردم که ما برنامهریزها رسم داریم که وقتی مشکلی را پیدا میکنیم اول برای آن احکام نوشته و بعد برایش اسم میگذاریم. بعد از توضیح در این مورد، ایشان چند ماده را خوانده و معتقد بودند که بسیار کلیدی و مهم است. به ایشان گفتم که نظرتان چیست؟ آن را به چه نامی تغییر دهم؟ ایشان گفتند که همین «تعامل فعال» خوب است که آقای خاتمی نفس راحتی کشید.
مسایل و مراحل زیاد و سختی باید طی شود تا گفتمانی شکل گیرد اما به هر حال کشور ایران در مردادماه و شهریورماه سال 1382 که سند چشمانداز ابلاغ شد گفتمان توسعه را در قانون داشت. بنابراین وقتی که 500 تا 600 کارشناس مملکت، دورهای را بررسی و چشمانداز تهیه کرده و بعد در سازمان برنامه، کمیسیون دولت وقت، وزارتخانهها، رهبری، مجمع و دوباره دوماه در اختیار مقام معظم رهبری قرار گرفت می تواند بیانگر مسیری باشد که در نهایت به شکل گیری گفتمان انجامیده است.