نامههاي مهمي که جعلي از آب درآمدند!
سفير سوئد، نامهاش به صادق زيباکلام را جعلي خواند! اين نامه چيزي جز يادداشتي طنز از محمد سرشار نيست.
به
گزارش مهر، انتشار نامهاي در رسانهها منتسب به سفير سوئد، وي را وادار
به واکنش کرد. نامهاي که گويا در پاسخ به نامه زيباکلام استاد علوم سياسي
دانشگاه تهران نوشته و به وي پيشنهاد شده است که نوبل صلح را به علي مطهري
اعطا کند. پيتر تيلر ضمن تکذيب اين نامه گفت: اين نامه با انگليسي بسيار
ضعيفي نوشته شده و حتي نام مرا غلط نوشته اند، اما نکته نگران کننده اين
است که ظاهرا اين نامه روي سربرگ سفارت درج شده که اين کار جعل مدرک رسمي
است.
بخشي از اين نامه به اين شرح است: سلام و
ابراز دوستي و آرزوي موفقيتتان براي اعلي حضرت کارل گوستاو شانزدهم دريافت
شد. به جناب عالي اطمينان ميدهم که جامعه نه ميليون و هفتصد هزار نفري
سوئد، همچون نيم قرن گذشته، در آرزوي صلح جهاني براي همه ـ از جمله مردمان
تمدن باستاني و بزرگ ايران ـ است…….. خواهشمندم اين جمله را يک اهانت
ارزيابي نکنيد. اگر از مردم سوئد بپرسند مهمترين ايراني داراي صلاحيت براي
گرفتن جايزه صلح نوبل کيست، پاسخ بسياري از آنها، نامزد پيشنهادي جنابعالي
نخواهد بود.
شايد شما ـ مانند خود ما در هنگام
دريافت نامهتان ـ شگفتزده شويد وقتي بشنويد مردم سوئد، ژنرال قاسم
سليماني را شايستهترين فرد خاورميانه براي دريافت جايزه صلح نوبل
ميدانند. او مهمترين فردي است که توانسته در چند سال اخير، مقابل جنايات
گروه تروريستي آي اس آي اس بايستد، کشتارها را متوقف کند و جان انسانهاي
غيرنظامي بسياري را نجات دهد. به عنوان يک فرد علاقمند به کشور بزرگ ايران،
به جنابعالي پيشنهاد ميکنم با کمک ديگر استادان دانشگاههاي خاورميانه،
براي معرفي ژنرال سليماني به آکادمي جايزه صلح نوبل در سال جاري بکوشيد و
افتخاري ديگر را به نام کشورتان ثبت کنيد.
اين در
حالي است است که اين نامه جعلي، تنها يادداشتي طنز از محمد سرشار رئيس
حوزه هنري کودک و نوجوان بوده که در صفحه شخصي اش در گوگلپلاس منتشر کرده
است. جالب است که سرشار در ذيل نامه، طنز بودن اين نوشته را قيد کرده است؛
اما رسانههايي که اين نامه را را بازنشر دادهاند، گويا توجهي به اين نکته
نداشتهاند. سرشار در پاسخ، اين اقدام خود را به نامه چارلي چاپلين به
دخترش تشبيه کرده است. اين نشان ميدهد که نامه هاي اينچنيني سابقهدار
هستند.
نامه تهمينه ميلاني به گلشيفته فراهاني: زهي خيال باطل
تهمينه
ميلاني هم نامهاي که به نقل از وي به گلشيفته فراهاني نوشته شده را تکذيب
کرده است. بخشهايي از اين نامه که در فضاي مجازي سروصدا کرده، به اين شرح
است: دخترم، تو آزادي که هر کاري که دوست داري انجام دهي؛ ولي اگر خيال
کردي که با اين کار کمکي يا قدمي براي حقوق يا ارزشهاي انساني و زنان
برداشته اي، زهي خيال باطل… در گذشته کمي فکر ميکردم که شايد جنبه هايي از
هنر در تو وجود داشته باشد براي نمايش دادنش؛ ولي اکنون فکر ميکنم تنها
دارايي ات همان بود که به نمايش گذاشتي. حتي اگر چيزي به تو اضافه شده
باشد، آن چيز ارزش انساني ندارد.
نامه پدر به جرالدين: انسان باش
يکي
ديگر از اين نامه هاي جعلي، نامه جنجالي چارلي چاپلين به دخترش جرالدين
است که نخستين بار در مجله روشنفکر منتشر شد. نامهاي که هنوز هم جعلي
بودنش براي بسياري باورپذير نيست؛ در حالي که اين نامه تنها ابتکار خلاقانه
فرج الله صبا سردبير اين مجله، براي خالي نماندن صفحه نامههاي فانتزي
بوده است! او درباره اين نامه گفته بود: بعد از چاپ اين نامه است که مصيبت
شروع ميشود! آن را نوار کردند، در مراسم مختلف دکلمه اش ميکردند، در
راديو و تلويزيون صد بار آن را خواندند، جلوي دانشگاه آن را ميفروختند، هر
چقدر که ما فرياد کشيديم آقا جان اين نامه را چاپلين ننوشته کسي گوش نکرد.
بدتر آنکه به زبان ترکي استانبولي، آلماني و انگليسي هم منتشر شد.
بخشهايي
از اين نامه به اين شرح است: دخترم هيچ کس و هيچ چيز ديگر در اين جهان
نميتوان يافت که شايسته آن باشد. دختري ناخن پاي خود را براي آن عريان
ميکند. برهنگي بيماري عصر ما است. به گمان من تن تو، بايد مال کسي باشد که
روحش را براي تو عريان کرده است. حرف بسيار براي تو دارم، ولي به وقت ديگر
ميگذارم و با اين آخرين پيام نامه را پايان ميبخشم. انسان باش، پاک دل و
يکدل، زيرا گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از
پست و بي عاطفه بودن است.
نامه اميرکبير به ناصرالدين شاه: اداره امور مملکت با توصيه عمه و خاله نميشود.
نامهاي که منتسب به اميرکبير به ناصرالدين شاه منتشر شده است، به دلايل مختلفي مخدوش است:
قربانت
شوم، الساعه که در ايوان منزل با همشيره همايوني به شکستن لبه نان مشغولم،
خبر رسيد که شاهزاده موثق الدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول
کرده بودم به توصيه عمه خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان رانده ايد.
فرستادم او را تحت الحفظ به تهران بياورند تا اعليحضرت بدانند که اداره
امور مملکت با توصيه عمه و خاله نميشود. زياده جسارت است.
کارشناسان
دلايل مختلفي براي جعلي بودن اين نامه ذکر کردهاند که فقط چند دليل آن به
اين شرح است: اول اينکه خط اميرکبير با اين دستخط همخواني ندارد. دوم،
اميرکبير حتي در روزگار تبعيد نيز نامه عتاب آلود و تهديدآميز و ملامت آميز
به شاه ننوشت، چه برسد به هنگامي که در اوج قدرت بود. سومين دليل اين است
که نامه فاقد تاريخ است و اکثر نامه هاي امير تاريخ دقيق داشتهاند. دليل
بعدي هم اين است که وي همواره همسر دومش و خواهر ناصرالدين شاه را ملک زاده
خانم خطاب ميکرد. گاهي نيز عبارت خانم را به کار ميبرد و هيچ گاه در هيچ
يک از مراسلات او به شاه حتي هنگام گله از عزت الدوله او را همشيره
همايوني خطاب نميکرد. اين دلايل و بسياري اسناد و ادله ديگر ثابت ميکنند
که اين نامهجعلي بوده و چيزي جز سندسازي نيست.
نامه عمربن خطاب به يزدگرد سوم و بالعکس!
اين
نامه هم که منتسب به عمربن خطاب بوده، جعلي شناخته شده است. جالب است که
نه تنها نامه وي به يزدگرد جعل شده است که نامه اي هم از جانب يزدگرد سوم
در پاسخ به آن جعل شده است. اين نامه جعلي هم با اين جمله آغاز ميشود: من
آينده خوبي براي تو و ملتت نميبينم مگر اينکه پيشنهاد من را قبول کرده و
بيعت نمايي يزدگرد سوم هم در اين نامه خيالي اينگونه پاسخ ميدهد: شگفتا که
تو در پايه خليفه عرب نشسته اي ولي آگاهيهاي تو از يک عرب بيابان نشين
فراتر نميرود به من پيشنهاد ميکني که خدا پرست شوم. اي مردک هزاران سال
است که آرياييان در اين سرزمين فرهنگ و هنر، يکتا پرست ميباشند و روزانه
پنج بار به درگاهش نيايش ميکنند.
وصيتنامه داريوش: قدرت يک پادشاه تنها در شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست.
از
داريوش، يکي ازبزرگترين پادشاهان خاندان هخامنشي هيچ دستنوشته اي مبني بر
وصيتنامه بر جاي نمانده است؛ در حالي که در فضاي مجازي با متنهايي با
عنوان وصيتنامه داريوش (خطاب به خشايارشا) روبهرو هستيم: اينک كه من از
دنيا ميروم بيست وپنج كشور جزو امپراتوري ايران ميباشد ودر تمام اين
كشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان در آن كشورها داراي احترام ميباشند
و مردم كشور ها نيز داراي احترام هستند. جانشين من خشايارشا بايد مثل من
در حفظ اين كشورها بكوشد و راه نگهداري اين كشورها اين است كه در امور
داخلي آنها دخالت نكند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد. اكنون كه من
از دنيا ميروم تو دوازده كرور زر در خزانه سلطنتي داري و اين زر يكي از
اركان قدرت تو ميباشد. زيرا قدرت يك پادشاه فقط در شمشير نيست بلكه به
ثروت نيز هست.
وصيتنامه کوروش: در زندگيام پا از اعتدال بيرون ننهادهام
باستانشناسان
ايراني، وصيتنامه کوروش را هم تکذيب کردهاند و معتقدند که هيچ سندي دال
بر اينکه از وي وصيتنامهاي باقي مانده است، وجود ندارد؛ با اين حال باز
هم شاهد مطالبي با عنوان وصيتنامه کوروش هستيم: من دوستان را به خاطر
نيکوييهاي خود خوشبخت و دشمنانم را فرمانبردار خويش ديدهام. زادگاه من
بخش کوچکي از آسيا بود. من آنرا اکنون سربلند و بلندپايه باز ميگذارم. اما
از آنجا که از شکست در هراس بودم، خود را از خودپسندي و غرور بر حذر
داشتم. حتي در پيروزي هاي بزرگ خود، پا از اعتدال بيرون ننهادم. در اين
هنگام که به سراي ديگر ميگذرم، شما و ميهنم را خوشبخت ميبينم و از اين رو
ميخواهم که آيندگان مرا مردي خوشبخت بدانند…. بازگشت به ابتدای صفحه نظر شما
نام: |
ایمیل: |
* نظر: |