ماجرای توصیه امام خمینی برای لاله و لادن
ثبت احوال شناسنامههای دیگری با اسامی لاله و لادن بیژنی برایشان صادر کرد و قاضی پرونده از آنها خواست در میان زندگی با پدر و مادرشان و خانواد صفائیان یکی را انتخاب کنند. درخواستی که از سوی دوقلوها رد شد و در نهایت، آنها زندگ مستقل شان را در خانه ای دیگر شروع کردند.
مهر: 9سال قبل، روزی شبیه امروز بود که معروف ترین دوقلوهای تاریخ ایران
تبدیل به سوژه خبری رسانه های دنیا شدند. روزی که لاله و لادن، دوقلوهای
بهم چسبیده 29ساله زیر تیغ جراحی رفتند و 52ساعت با مرگ دست و پنجه نرم
کردند اما قبل از آن که جدا شدنشان را به چشم ببینند، از دنیا رفتند.
لاله و لادن در ۱۰ دی ماه ۱۳۵۲ در فیروزآباد فارس به دنیا آمدند. پدر
و مادر کشاورزشان، وقتی دیدند دخترهای دوقلویشان از سر به هم چسبیده اند،
آنها را رها کردند تا در نهایت بهزیستی سرپرستی شان را به عهده بگیرد. نام
لاله و لادن از همان جا روی دو دختری گذاشته شد که کمتر کسی به زنده
ماندنشان امید داشت.
مدتی بعد، لاله و لادن به بیمارستان شهدای تجریش تهران منتقل شدند
و دکتر علیرضا صفاییان آنها را که سه ساله بودند به فرزندی پذیرفت و
برایشان شناسنامه جدا گرفت. خودش ماجرای سرپرستی معروف ترین دوقلوهای ایران
را این طور روایت می کند: « اولین بار که آنها را دیدم، لرز وجود من را
گرفت و نشستم روی زمین، با وجودی که پدر و مادرشان را برای حل مشکلات دعوت
کردیم، هیچ کس پا پیش نگذاشت. آنها را در بیمارستان شهدای تجربش تهران دیده
بودم. 3سالشان بود و مجله جوانان در سال ۵۴ موضوع را نوشته بود و عکسشان
را چاپ کرده بود و از افراد کمک خواسته بود تا آنها را در منزل شخصی ببرند.
من ۳۳ سال داشتم و کارم زیاد بود. با این حال، چون در ایران و خارج از
کشور امکانات زیادی داشتم، تصمیم گرفتم سرپرستی آنها را قبول کنم و روند
درمانی شان را با پزشکان آلمانی دنبال کنم. بردمشان قم پیش امام، اما
بچهها را بغل گرفتند، آنها شعری خواندند، امام خندیدند و گفتند: بروید
پیش مرحوم بهشتی تا کارتان را راه بیندازند. رفتیم دادگاه و دو روزه
شناسنامه لاله و لادن را به نام من و همسرم صادر کردند.»
یکی را انتخاب کنید
از آن به بعد لاله و لادن زندگی شان را در کرج با
خانواده جدیدشان شروع کردند اما وقتی به 26سالگی رسیدند، سر و کله خانواده
واقعی شان پیدا شد. صفاییان می گوید: « در دادگاه مرد میان سال نشسته بود
که میگفت من پدرشان هستم، پرسیدم این ۲۶ سال کجا بودی؟ گفت: نمیدانم.
گریه کرد و ما هم به دنبالش. گفتم اینها مادر دارند؟ گفت بله. بچهها
میگفتند ما پیش پدر و مادرمان نمیرویم. دادگاه گفت باید بروید زیرنظر
بهزیستی. گفتند ما بابا داریم، شناسنامه داریم. قبول نکردند… ما گریه،
بچهها گریه.»
ثبت احوال شناسنامههای دیگری با اسامی لاله و لادن بیژنی برایشان
صادر کرد و قاضی پرونده از آنها خواست در میان زندگی با پدر و مادرشان و
خانواد صفائیان یکی را انتخاب کنند. درخواستی که از سوی دوقلوها رد شد و در
نهایت، آنها زندگ مستقل شان را در خانه ای دیگر شروع کردند.
مدیر مدرسه از دیدن شان غش کرد
برادرخوانده لاله و لادن سال گذشته که در برنامه ماه عسل
دعوت شده بود، می گفت: «لاله و لادن کسانی بودند که میتینگ حقوقی با زبان
فرانسه، برگزار کردند و درباره مسایل حقوقی، گفتگو می کردند، استخر می
رفتند و دوچرخه سواری م کردند… آنها مسلط به چند زبان بودند، سخنرانی می
کردند و مدارج علمی داشتند. روزی، مدیر مدرسه شان، اجازه نداد آنها دیگر
وارد مدرسه شوند. موضوع تا دفتر وزیر وقت آموزش و پرورش کشیده شد. ما به
اتفاق لاله و لادن پیش مرحوم باهنر رفتیم و ایشان روی زمین نشسته بود. تا
ما و پدرمان را دید از جا برخاست و سلام کرد. موضوع را که مطرح کردیم. وزیر
به رئیس آموزش و پرورش کرج زنگ زد و گفت لاله و لادن سرقفلی آموزش و پرورش
کرج هستند. باید در مدرسه شان درس بخوانند و گزارش تحصیلشان به من داده
شود.»
خواهرخوانده لاله و لادن هم خاطراتش را اینطور می گفت: «من 10سال
از لاله و لادن کوچکتر بودم. شب ها بین آن ها می خوابیدم و این آرامشی به
من می داد که احساس می کردم آنها خواهران خودم هستند. ممکن بود یکی از این
دو، روزه باشد و دیگری می خواست غذا بخورد، دو فرد کاملا مستقل از هم بودند
ولی از سر به یکدیگر چسبیده بودند. یک بار یادم است لاله و لادن آمدند
کارنامه من را بگیرند که مدیر مدرسه از تعجب، از هوش رفت، مردم دید دیگری
به آنها داشتند.»
به هر قیمتی جدا می شویم
لاله و لادن تحصیلاتشان را در رشته حقوق ادامه دادند و
از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدند. بعد از آن، تلاششان برای پیدا کردن
شغل شروع شد اما هیچ شرکتی حاضر نبود دو خواهر به هم چسبیده را در کادر
اداری خود استخدام کند. آنها سه ماه به طور آزمایشی در یک اداره مشغول به
کار شدند اما بعد از پایان این دوره، با جواب رد کارگزینی از اداره بیرون
آمدند. اتفاقی که باعث شد آنها مصمم تر از همیشه به جدایی فکر کنند: «به هر
قیمت باید جدا شویم. اگر شرایط ما به همین نحو ادامه داشته باشد، دیگر
نمیتوانیم آن را تحمل کنیم.» این را لادن می گفت که بر خلاف لاله همیشه
آرزو داشت به شهرستان خودشان برگردد و به وکالت بپردازد. لاله هم اگرچه
رویای روزنامه نگاری در تهران را در سر داشت اما برای جدایی از لادن لحظه
شماری می کرد.
اسیر تبلیغات شدند
با وجودی که پزشکان آلمانی اعلام کرده بودند امکان
جداسازی لاله و لادن بدون مرگ یکی یا هر دو وجود ندارد، اما در خردادماه 82
جراحان سنگاپوری اعلام کردند که می توانند این کار را انجام دهند. تیم
پزشکی سنگاپوری که پرونده لاله و لادن را بررسی می کرد، شامل ۳۵ متخصص، ۵
جراح اعصاب، ۱ متخصص جراحی عروق، ۶ متخصص جراحی پلاستیک، ۸ رادیولوژیست و
در مجموع ۱۲۵ نفر پزشک بود که سرپرست آنها توانسته بود دوقلوهای نپالی را
که مثل لاله و لادن از سر به هم چسبیده بودند با موفقیت از هم جدا کند.
با این حال پدر خوانده لاله و لادن معتقد بود: «تمام تحقیقات از
ابتدا نشان می داد نباید عمل انجام می شد. طبق بررسی ها، به محض انجام عمل،
لاله از دنیا می رفت و لادن هم فقط ۳ درصد شانس زندگی داشت. اینها را از
آلمان فهمیدیم. ولی وقتی خودشان از ما جدا شدند و رفتند به سنگاپور، اسیر
تبلیغات شدند.»
52ساعت تا مرگ
لاله و لادن با تیمی از جراحان چیره دست راهی اتاق عمل
شدند. لبخند آخر آنها را همه به یاد دارند وقتی که در مصاحبه تلویزیونی شان
آرزو می کردند از اتاق عمل بیرون بیایند و برای اولین بار صورت همدیگر را
از رو به رو ببینند.
جراحان تیم پزشکی معتقد بودند نه تنها احتمال مرگ لاله و لادن
وجود دارد، بلکه در صورت زنده ماندن شان هم ممکن است فلج شوند. تلویزیون
گزارش لحظه به لحظه این عمل را پوشش می داد و در حالی که جراحی ۵۲ ساعته
آنها خوب پیش می رفت و ۸۰ درصد بافتها با موفقیت از هم جدا شده بودند،
خونریزی شروع شد.
برخلاف پیش بینی پزشکان آلمانی، لادن تاب نیاورد و بدنش توانایی
گردش خون را از دست داد و از دنیا رفت. بعد از آن، لاله به کما رفت و
پزشکان یک ساعت و نیم برای برگرداندن او تلاش کردند. اما درنهایت لاله هم
به لادن پیوست تا غمگین ترین تراژدی تاریخ پزشکی معاصر در ایران رقم بخورد.