متهم در دادگاه:مستحق مرگ بود
فاطمه 20 ساله تابستان 93 وقتی که 19 سال داشت پسرخاله 33 سالهاش به نام بهروز را طبق نقشه از پیش طراحیشده به بیابانهای کهریزک کشاند و او را با اسلحهای که شوهرش در اختیارش قرار داده بود، با شلیک پنج گلوله کشت.
عصر خبر:زن جوان که پسرخالهاش را طی قرار صوری به بیابانهای کهریزک کشاند و با شلیک گلوله کشت، دیروز پای میز محاکمه ایستاد و گفت: «پسرخالهام مستحق مرگ بود.»
به گزارش فرهیختگان، فاطمه 20 ساله تابستان 93 وقتی که 19 سال داشت پسرخاله 33 سالهاش به نام بهروز را طبق نقشه از پیش طراحیشده به بیابانهای کهریزک کشاند و او را با اسلحهای که شوهرش در اختیارش قرار داده بود، با شلیک پنج گلوله کشت.
این زن جوان دیروز با خونسردی در شعبه 84 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی باقری و با حضور چهار قاضی مستشار پای میز محاکمه ایستاد و در مقابل درخواست خالهاش و دو نوه صغیر او مبنیبر قصاص، سکوت کرد. فاطمه گفت: «پسرخالهام را کشتم چون مرا آزار داده بود. اما در این ماجرا شوهرم نقشی نداشت.»
فاطمه در گفتوگو با فرهیختگان: «وقتی با پلیس تماس گرفتم گفتند دچار توهم شدهام.»
چقدر درس خواندهای؟
دیپلم دارم.
چند سالت بود که ازدواج کردی؟
در 17سالگی با وجود مخالفتهای خانوادهام با حسن ازدواج کردم. اما یکسال بعد به خاطر خانوادهام از او جدا شدم.
علت مخالفت خانوادهات با این ازدواج چه بود؟
حسن زن و یک دختر و پسر خردسال داشت.
چطور با حسن آشنا شدی؟
وقتی 16سال داشتم فهمیدم برادرم به من نظر بد دارد و میخواهد به من تعرض کند. وقتی ماجرا را به مادرم گفتم با من دعوا کرد و گفت باید سکوت کنم. از آن روز به بعد اختلافهای من و خانوادهام بیشتر شد. آنها میگفتند من معتاد شدهام و تحت تاثیر مصرف مواد چنین حرفهایی میزنم. با آنکه آزمایش عدم اعتیاد دادم و خانوادهام فهمیدند معتاد نیستم باز هم حرفهایم را باور نمیکردند تا اینکه به کلانتری رفتم و از برادرم شکایت کردم. شکایتم بعد از چهار ماه بینتیجه ماند و من که از خانه قهر کرده بودم و در خیابان با حسن آشنا شده بودم، با او ازدواج کردم.
چرا بعد از یک سال از شوهرت جدا شدی؟
خانوادهام نمیگذاشتند من و حسن با هم زندگی کنیم. به خاطر دخالتهای آنها از حسن جدا شدم، اما بعد از چند ماه دوباره به عقد موقت او درآمدم.
ارتباطت با پسرخالهات چطو ر بود؟
من همیشه به خانه آنها رفت و آمد داشتم. زن پسرخالهام دخترداییام بود. من به او اعتماد کامل داشتم، اما یک روز که در خانه تنها بودم به خانهام در پرند آمد و مرا آزار داد. از آن روز به بعد کینه او را به دل گرفتم و به فکر انتقام افتادم.
چرا به پلیس شکایت نکردی؟
وقتی دیدم شکایت از برادرم بینتیجه بود به این فکر افتادم که خودم دست به کار شوم. پسرخالهام حتی یکبار با من تماس گرفت و گفت در توهم شیشه مرا آزار داده است. او عذرخواهی کرد و خواست تا او را ببخشم اما دفعه بعدی که به خانهمان آمد متوجه شدم نیت بدی در سر دارد و هنوز سر به راه نشده است.
از ماجرای قتل بگو؟
به شوهر صیغهایام گفتم یک اسلحه میخواهم تا پسرخالهام را بترسانم او هم یک کلت کمری در اختیارم قرار داد، اما از نقشه من برای قتل بیخبر بود. من با پسرخالهام تماس گرفتم و از او خواستم دنبالم بیاید. در جاده کهریزک وقتی سوار ماشین او شدم از چشمانش خواندم میخواهد مرا آزار بدهد. همان موقع اسلحه را از کیفم بیرون آوردم و پنج تیر به سر و سینهاش شلیک کردم.
بعد از قتل چه کردی؟
همان موقع با پلیس 110 تماس گرفتم و گفتم پسرخالهام را با اسلحه کشتهام. اما حرفم را باور نکردند و گفتند دچار توهم شدهام تا اینکه 27روز بعد از طریق آخرین تماسی که با مقتول گرفته بودم، بازداشت شدم.
شوهرت اسلحه را چطور تهیه کرده بود؟
از دوستش خواسته بود تا آن را در یک جعبه جاسازی کند و از کرمانشاه برایم بیاورد. او فقط اسلحه را در اختیارم قرار داد و به همین خاطر به اتهام معاونت در قتل محاکمه میشود. اما من بارها گفتهام او بیگناه است. در راهرو دادگاه وقتی دیدم پسر و دختر همسرم با دیدن پدرشان در لباس زندان اشک میریزند خیلی متاثر شدم. شوهرم و زن و بچهاش به خاطر من گرفتار شدهاند.
برای جلب رضایت اولیای دم چه کار کردهای؟
من یکسال است که در زندانم و خانوادهام هم اقدامی برای جلب رضایت نکردهاند. فکر میکنم آنها به مرگم راضی هستند. اعضای خانوادهام از همان ابتدا هم رابطه خوبی با من نداشتند.