خط بحران در خاورمیانه کامل می‌شود؟

آیا این دولت‌ها همچون دولت‌های عربی موسوم به خط اعتدال، خواستار توقف و یا سرکوب مقاومت در خاورمیانه و لبنان هستند؟

تحولات سیاسی در سوریه، سریع به یک جنگ تمام عیار اعلام نشده تبدیل شده است
و ما از روز آغاز تحولات سیاسی در تونس و مصر، منتظر این روند در سوریه
بودیم. البته با روشن شدن رویکرد مواضع دولت‌های جدید تونس و مصر در به
رسمیت شناختن معاهدات بین‌المللی (!) و التزام عملی به قراردادهای نظامی و
سیاسی دولت‌های بن علی و حسنی مبارک، بیش از گذشته این نظریه شدت گرفت که
نظام‌های سیاسی لیبرال‌منش تونس و قاهره با لابی‌ها و گفت‌وگوهای پشت پرده
با سیاسیون آمریکایی، زمام امور را در کشورهای خود به دست گرفته‌اند.

این
به آن معنا نیست که آنها به مانند وابستگان سیاسی آمریکا به قدرت
رسیده‌اند، بلکه به این معناست که آنان برگرفته از «دیدگاه‌های اخوانی»
همچنان روی طناب همزیستی مسالمت آمیز با غرب و به شکل خاص آمریکا حرکت
می‌کنند. برای خواندن دیدگاه‌های آنها به آخرین تحولات این دو کشور نگاه
کنید و ببینید، چه تغییری در سیاست‌های استراتژیک خارجی این دو کشور رخ
داده است. در عرصه سیاست داخلی و برنامه‌های اقتصادی این دو هرگز ورود
نمی‌کنیم و در مسند قضاوت نمی‌نشینیم، زیرا برای این کار باید دست‌کم یک
دهه به انتظار بنشینیم.

نوک پیکان حملات این دو کشور به عنوان دو
نماینده تازه به قدرت رسیده اخوانی، اکنون متوجه سوریه است. در حالی که چشم
خود را به روی جبهه متحد غربی و اسرائیلی علیه سوریه بسته‌اند، انگار به
هر بهایی، ولو اتحاد استراتژیک با آمریکا و اسرائیل، نظام سوری باید
برافکنده شود!

اما هم‌اکنون در سوریه و همسایه آن «لبنان» چه می‌گذرد؟

سوریه
میدانی برای تاخت و تاز گروه‌های سلفی مورد حمایت مالی کشورهای ثروتمند
عربی است. امکانات لجستیک آنها به آسانی از راه لبنان و ترکیه تأمین
می‌شود. انواع و اقسام سلاح‌های پیشرفته در یک چشم به هم زدن به درون
مرزهای سوریه می‌رسد و نیروهای سلفی در گروه‌های کوچک و بزرگ در دمشق و حلب
ظهور پیدا می‌کنند.

همزمان با این ظهور، عملیات انفجار مقر مرکزی
ساختمان امنیت در نزدیکی منزل سفیر آمریکا در ابورمانه دمشق انجام می‌شود و
چهار تن از مقام‌های عالی رتبه نظامی و امنیتی سوریه کشته می‌شوند؛
عملیاتی که هرگز در حد و اندازه مخالفان نظام سوریه نبود. استفاده از یک
مجموعه اوراق یا‌‌ همان زونکن کنترل از راه دور ـ که همه اوراق حاوی آن
مواد منفجره بسیار پرقدرت انفجاری در محل اجتماع سران نظامی و امنیتی سوریه
بود ـ به خوبی گویای آن است که این عملیات ویژه، کار نیروهای زبده‌ای است
که آن‌ها را باید در میان آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها جستجو کرد.

به
دنبال این انفجار، عملیات گسترده نظامی نیروهای مخالف نظامی از میان
سوری‌ها و نیروهای سلفی خارجی در شش نقطه دمشق آغاز می‌شود. تکنیک بالای
انفجار در مقر ساختمان امنیت ملی دمشق و استفاده از تصاویر ماهواره‌ای برای
قطعیت انجام عملیات از یک سو و حضور منظم نیروهای شبه نظامی سوری و سلفی
در دستجات بیست، سی و پنجاه نفری در شش نقطه دمشق و آغاز همزمان عملیات
نظامی علیه نظام سوریه در حلب، همه و همه نشان می‌داد که آمریکا با کمک
ترکیه و نیروهای سلفی مستقر در لبنان و پایگاه‌های لجستیکی تازه‌
راه‌اندازی شده در اردن با هم یکی شده‌اند تا فاتحه نظام سیاسی سوریه به
رهبری بشار اسد را بخوانند.

خروجی این معادله آمریکایی، نشان
می‌دهد که پیش از سقوط نظام بشار اسد، ارتش یکپارچه سوریه باید نابود شود و
چه بهتر که این نابودی به دست سوری‌های مخالف نظام و کشورهای عربی حامی
مخالفان سوریه انجام بگیرد.

اما برای آنکه این معادله بیشتر آشکار
شود، به ساختار ارتش در مصر نگاه کنید. از آغاز بیداری اسلامی در مصر، ارتش
این کشور به دستور کار‌شناسان آمریکایی در حاشیه، منتظر نتیجه رویدادهای
سیاسی مصر ایستاد و دخالتی آشکار نکرد و دست آخر شورای عالی نظامی مصر به
ریاست وزیر دفاع ۲۵ ساله حسنی مبارک، همچنان قوی در مصر باقی ماند تا جایی
که محمد المرسی، رئیس جمهور جدید مصر، پس از لابی‌ها و گفت‌وگوهای سیاسی
پشت پرده با مقامات آمریکایی، مجبور شد این شورا و همه تار و پودهای نظامی
مصر را به رسمیت بشناسد تا شاهرگ‌های ارتش مصر همچنان در دست وزارت دفاع و
شورای امنیت ملی آمریکا باقی بماند؛ معادله‌ای که خروجی اصلی آن «حفظ امنیت
رژیم صهیونیستی» است؛ جایی که اسرائیل از ناحیه صحرای سینا هرگز احساس خطر
نکند.

بدنه ارتش مصر پس از تحولات سیاسی این کشور، همچنان «بی‌خطر
و خنثی» باقی ماند و اکنون روند معکوس این مسیر، در سوریه در حال اجراست.

اکنون
به سخنان چند روز پیش سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان در سالگرد
جنگ ۳۳ روزه بازگردید؛ جایی که وی آشکارا و رسمی اعلام نمود، بدون کمک ارتش
سوریه و حمایت‌های موشکی آن، رزمندگان حزب‌الله، هرگز امکان پیروزی بر
ارتش اسرائیل را نداشتند.

هم‌اکنون برای آمریکا این مهم نیست که
القاعده یا نیروهای سلفی طالبانی، مصری، تونسی و یا دیگر کشورهای عربی از
لبنان و ترکیه، رهسپار سوریه برای جنگ با نظام این کشور می‌شوند، برای
آمریکا مهم نیست که دمکراسی و اراده ملت‌ها در این گیرودار به چه سرنوشتی
دچار می‌شود، بلکه آنچه برای آمریکا مهم است، این که ارتش کنونی سوریه باید
از هم پاشیده و با فرض تغییر نظام سیاسی سوریه، این ارتش نباید در ادامه
تحولات سوریه جایی داشته باشد، چرا که غایت آمریکا از استمرار این سناریو،
حفظ امنیت اسرائیل است.

در اینجا باید پرسید:

* آیا این موضوع جایی در سیاست‌های خارجی دولت‌های جدید مصر و تونس دارد؟

* آیا محمد المرسی و اخوان المسلمین مصر و یا دولت جدید تونس و راشد الغنوشی، رهبر حزب اسلام‌گرای النهضة، متوجه این سناریو نیستند؟

* آیا آن‌ها همچنان با آگاهی به این روند خطرناک، خواستار سرنگونی نظام سیاسی سوریه هستند؟

* آیا این دولت‌ها همچون دولت‌های عربی موسوم به خط اعتدال، خواستار توقف و یا سرکوب مقاومت در خاورمیانه و لبنان هستند؟

در
پایان باید گفت که از همه خطرناک‌تر، اوضاع سیاسی و امنیتی لبنان است که
ممکن است تا لبه سقوط به دره «جنگ جدید داخلی» پیش رود. روند رو به تزاید
انتقال سلفی‌های دیگر کشورهای عربی به شمال و جنوب لبنان و به دست آودرن
پایگاه‌های جدید در مرکز لبنان، این احتمال را قوت بخشیده است که آمریکا تا
آستانه اجرای یک تراژدی جدید با نام «جنگ طایفی» به منظور مقابله با
نیروهای مقاومت اسلامی «حزب‌الله» پیش رود و از قضا، اینجا نیز آمریکا به
دنبال از میان بردن یک ارتش (همان ارتش مقاومت اسلامی لبنان) است تا امنیت
اسرائیل در مرزهای جنوبی لبنان تأمین شود.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک