آمريکا به دنبال تغيير استراتژي در سوريه
وقتي که به دودکش هاي کاخ سفيد نگاه مي کنم پيش خود مي گويم که زير اين دودکش ها چه آتشفشان بزرگي از اوهام قرار دارد.
دکترعليرضا رضاخواه در یادداشت روز خراسان نوشت:
جان اشتاينبک، نويسنده و متفکر مشهور آمريکايي در جايي نوشته است: “وقتي که به دودکش هاي کاخ سفيد نگاه مي کنم پيش خود مي گويم که زير اين دودکش ها چه آتشفشان بزرگي از اوهام قرار دارد.” چندي پيش آنتوني کورديسمن که در گذشته به عنوان مشاور سياسي وزارت دفاع آمريکا در امور سوريه فعاليت مي کرد، گفت: “آمريکا استراتژي آشوب را در سوريه دنبال مي کند.” استراتژي که مبناي اصلي آن بر عدم مداخله و پرهيز از ورود به بحران سوريه قرار گرفته بود. هرچند آمريکايي ها در مقطعي اقدام به ايجاد ائتلاف ضد داعش کردند، اما واقعيت پرهيز از مداخله تغييري نکرد. با اين حال ظاهرا اين استراتژي ديگر جواب نمي دهد. روزنامه والاستريتژورنال، روز گذشته از قول مقامهاي دفاعي ايالات متحده، نقل کرده است که واشنگتن در انديشه ايجاد تغييراتي در سياست راهبردي خود در ارتباط با سوريه است. در مقاله پيش رو به دلايل تغيير اين سياست و گزينه هاي احتمالي پيش روي آمريکا در سوريه خواهيم پرداخت.
شکست سياست تشکيل نيروي سوم
يکي از سرفصل هاي اصلي استراتژي آمريکا و متحدانش در خاورميانه به دنبال خروج آمريکا از منطقه تشکيل جرياني تحت عنوان نيروي سوم يا “The Third Force” بود. اين نيرو قرار بود جايگرين نيروي زميني آمريکا در خاورميانه شود. براي اين سرفصل تاکنون سه الگو طراحي شده است که هر سه با شکست مواجه شده است.
الف: مليشياي فرامليتي
الگوي اول با تکيه بر مدل بازيگران غير دولتي Non-State Actors در خاورميانه بر تشکيل يک مليشياي فرامليتي با الگو گيري از جريان مجاهدين در افغانستان تاکيد داشت. «سيمور هرش»، روزنامهنگار شهير آمريکايي، در سال 2007 در مقالهاي نسبتاً طولاني در نشريه «نيويورکر» از همکاري «جورج بوش» رئيسجمهور وقت آمريکا و برخي کشورهاي منطقه براي تضعيف ايران، سوريه و حزبا… لبنان خبر داده بود. وي تصريح کرده بود: براي تضعيف محور مقاومت در خاورميانه، دولت جورج بوش تصميم به تغيير اولويتهايش در اين منطقه گرفته و با همکاري برخي دولتهاي عربي و از طريق ايجاد سازمانهاي زيرزميني در لبنان، پروژه مقابله با حزبا… لبنان در بيروت را کليد زده است. نتيجه اين همکاري به وجود آمدن گروههاي تکفيري افراطي شد که گرايشهاي بسيار زيادي به «القاعده» دارند. او در مقالهاش صراحتاً عنوان کرده بود که با هدف تضعيف دولت بشار اسد و فشار به حکومت سوريه براي مذاکره و کنار آمدن با رژيم صهيونيستي، جريان موسوم به محور سازش با چراغ سبز جورج بوش به حمايتهاي مالي و لجستيکي گستردهاي از گروههاي افراطي تکفيري پرداخته است. ما حصل اين الگو که توسط نئو کان هاي آمريکايي دنبال مي شد رشد قارچ گونه گروه هاي تروريستي در خاورميانه بود که خيلي زود از کنترل خارج شد.
ب: تشکيل يک ارتش منطقه اي
الگوي دوم، با توجه به تاکيد اوباما بر نهاد گرايي در عرصه بين المللي بر مدل بازيگران دولتي يا State Actors متکي بود، در اين مدل “نيروي سوم” از يک ارتش منطقه اي با همکاري کشورهاي همپيمان آمريکا تشکيل مي شد. اين الگو در قالب ارتش مشترک عربي مطرح شد.
تشکيل چنين ارتشي که پيشتر در زمان جمال عبدالناصر و مدتي نيز در زمان خروج نيروهاي ائتلاف از خاک کويت در اوايل دهه 1990 مطرح بود، براي نخستين بار اسفندماه سال گذشته در ديدار عبدالفتاح السيسي با ملک سلمان مطرح شد و در بيانيه پاياني بيست و ششمين نشست اتحاديه عرب -که هشتم فروردين ماه در شرم الشيخ مصر برگزار شد- بار ديگر بر ضرورت تشکيل چنين ارتشي تاکيد شد. اشتون کارتر وزير دفاع ايالات متحده خيلي سريع از ايده حمايت کرده و تاکيد کرد که نظاميان آمريکايي آماده همکاري با اين ارتش و آموزش نيروهاي آن مي باشند. هرچند بلوک حامي عربستان در اتحاديه عرب از ايده استقبال کردند اما اختلافات جدي ميان کشورهاي عربي تاکنون مانع به فعليت رسيدن اين ايده شده است. برخي تحليلگران شکست در همکاري عربي براي تهاجم به يمن را پاياني بر اين ايده بلند پروازانه دانسته اند.
ج: تشکيل ارتش هاي محلي
الگوي سوم براي ايجاد نيروي سوم نه بر مدل بازيگران غير دولتي و نه بر مدل بازيگران دولتي بنا شد. در اين الگو با توجه به بحران عراق و سوريه آمريکايي ها تصميم به ايجاد يک مليشياي نيمه دولتي و محلي گرفتند. اين مليشيا در عراق در قالب گارد ملي عراق و در سوريه در قالب ارتش آزاد طراحي شد. الگوي گارد ملي عراق با توجه به نفوذ بالا و سابقه حشد الشعبي و گروه هاي مقاومت از يک سو و مخالفت جدي سياستمداران عراقي از سوي ديگر فعلا در محاق قرار گرفته است.
اوضاع در سوريه از اين هم بدتر است قرار بود يگانهاي ارتش آمريکا تا پايان سال ۲۰۱۵ پنج هزار نفر را براي اين منظور آموزش دهند. پنتاگون، وزارت دفاع آمريکا اما از اين هدف خود فاصلهاي بسيار دارد. در حال حاضر تنها چند نفر دورههاي آموزشي را پشت سر گذاشتهاند. طبق برنامههاي تعيين شده قرار بود آموزش نظامي اين گروهها، نخست در خاک اردن باشد و سپس در ترکيه، قطر و عربستان سعودي ادامه يابد. براي اجرايي کردن اين هدف، دولت آمريکا بودجهاي ۵۰۰ ميليون دلاري تصويب کرد. نتيجه تاکنوني اين اقدام اما پايان دورههاي تنها ۵۴ نفر از دورههاي آموزش نظامي پنتاگون بوده است. همين 54 نفر هم در درگيري با جبهه النصره شاخه القاعده در سوريه از بين رفتند و آن گونه که ژنرال لويد آستين فرمانده نيروهاي مرکزي آمريکا در خاورميانه و آفريقا مي گويد از اين نيروها تنها 4 تا 5 نفر باقي مانده اند.
مداخله مستقيم روسيه
دليل دوم را مي توان در مداخله مستقيم روسيه در سوريه جستجو کرد. با آنکه روسيه از زمان پايان جنگ سرد تاکنون تمايلي به ورود در بحرانهاي خاورميانه نداشته است، اما در چند سال اخير شاهد فعاليت ديپلماتيک، امنيتي و نظامي مسکو در منطقه به خصوص در عراق و مصر بوده ايم که مي تواند به چند دليل باشد. اولين دليل، بحث تئوري هرج و مرج کنترل شده از طرف واشنگتن است. روسها تصور ميکنند آمريکاييها در شرايط خوبي در خاورميانه به سر نميبرند و در طول سالهاي اخير بسياري از متحدان آمريکا در خاورميانه نسبت به سياستهاي کاخ سفيد دچار ترديد جدي شدهاند. دليل ديگر تحولات انقلابي در خاورميانه و عدم حمايت کافي آمريکا از مقامات وابسته به خود نظير ديکتاتورهاي تونس و مصر بوده است. اين مسئله باعث تغيير رويکرد کشورهاي عربي به سمت روسيه شده است. بنابراين در شرايطي که يک ترديد جدي بين اعراب در خصوص نزديکي به آمريکا وجود دارد، روسها تلاش ميکنند تا با پر کردن اين خلأ، جايگزين آمريکا در منطقه شوند.
اما از سوي مقابل، آمريکا مي داند که با حضور گستردهتر روسيه در خاورميانه به ويژه سوريه توازن قوا در بحران اين کشور به هم ميخورد. از نظر آمريکايي ها اگر روسها تجهيزات بيشتر و نيروي انساني وارد سوريه کنند، اين امر به معناي تقويت دولت بشار اسد بوده و قاعدتا چنين مسئلهاي در راستاي منافع ايالات متحده نخواهد بود. به همين دليل در برابر تحرکات اخير روسها به شدت موضعگيري ميکنند. از همين رو است که اوباما اقدامات اخير روسها در سوريه را يک اشتباه بزرگ خوانده است.
بحران مهاجران در اروپا
دليل سوم هم اوج گيري بحران مهاجرت در اروپا است. اين روزها اروپايي ها احساس مي کنند، که بايد هزينه هرج و مرج در خاورميانه و شمال آفريقا را به تنهايي پرداخت کنند. موج پناه جويان از جنوب و شرق اروپا مقامات سياسي قاره سبز را دچار نگراني کرده است. موجوديت اروپا با خطر مواجه شده است، مرزها دوباره به اروپا بازگشته اند، پيمان شينگن عملا تعليق شده است و ديوارهاي جديدي در اروپا در حال شکل گيري است. آمريکا هم تنها به ابراز همدردي کفايت کرده است. همين باعث شده تا اروپايي ها نگاهي دوباره به همسويي ديپلماتيک خود با واشنگتن بيندارند. آلماني ها از همين حالا راه خود را جدا کرده اند. مرکل مي گويد براي حل بحران سوريه بايد به سراغ ايران و روسيه رفت، امري که براي کاخ سفيد خيلي گران تمام شده است.
واقعيت افکار عمومي در سوريه
دليل چهارم را مي توان در واقعيت افکار عمومي در سوريه جستجو کرد. نظرسنجي که اخيرا موسسه افکار سنجي”او آر بي اينترنشنال” به سفارش شبکه جهاني بي بي سي از مردم همه 14 استان سوريه – حتي مناطق تحت کنترل داعش – براي بيبيسي صورت داده است، واقعياتي را متفاوت با آنچه در اين چهار سال رسانه هاي غربي تبليغ مي کردند نشان مي دهد. براساس يافته هاي اين نظر سنجي اولا با وجود چهار سال جنگ داخلي و رسانه اي، بر اساس اين نظر سنجي بشار اسد هنوز مورد تاييد 47 درصد مردم سوريه است. اين در حالي است که ميزان محبوبيت “اولاند” رئيس جمهور فرانسه که از اصلي ترين حاميان سرنگوني دولت سوريه است کمتر از 20 درصد است. يا بر اساس نظرسنجي سي ان ان ، محبوبيت باراک اوباما در ميان مردم آمريکا تنها 45 درصد است. علاوه براين بر خلاف کمپين رسانه اي گسترده و قدرتمند کشورهاي عربي و غربي، نگاه مردم سوريه به ايران بسيار مثبت تر از نگاه مردم اين کشور عربي به کشورهاي عرب حاشيه خليج فارس ( شامل عربستان، قطر، امارات و.. ) است. همچنين نگاه سوري ها به طرف مورد حمايت ايران (دولت اسد) بسيار مثبت تر از نگاه آنها به طرف مورد حمايت غرب (ارتش آزاد سوريه) است. در حالي که 43 درصد سوري ها نظر مثبتي به ايران دارند، اين ميزان در خصوص کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس تنها 37 درصد و به ارتش آزاد تنها 36 درصد است. سوم اين که تنها 36 درصد از مردم سوريه حامي “ارتش آزاد” سوريه که مورد حمايت غرب است و به عنوان “گروههاي ميانه رو” از آنها نام برده مي شود حمايت مي کنند در حالي که ميزان محبوبيت دولت اسد بسيار بيشتر از ارتش آزاد و 47 درصد است. چهارم و شايد براي اوباما از همه مهمتر اين که 82 درصد از مردم سوريه بر اين باورند که “داعش ساخته آمريکا” است. همچنين برخلاف همه تبليغاتي که صورت مي گيرد، بشار اسد در ميان اقشار سني مذهب سوريه پايگاه اجتماعي وسيعي دارد و حاميان اسد فقط مسيحي ها و علويان سوري نيستند.
گزينه هاي پيش روي آمريکا در سوريه
دلايل فوق مهمترين عواملي هستند که باعث شده آمريکا به فکر تغيير استراتژي خود در سوريه بيفتد. به گزارش وال استريت ژورنال مقامهاي پنتاگون گفتهاند «توافقي فراگير» در مورد لزوم انجام تغييرات راهبردي در مورد سوريه وجود دارد، اما مشخص نيست، گستردگي اين تغييرات تا چه حد خواهد بود. گزينه هاي آمريکا براي اين تغيير به اختصار عبارتند از:
همکاري با روس ها
يکي از گزينه هاي پيش روي آمريکايي ها همکاري با روس ها است. مسکو مدتي است که تلاش دارد، ائتلافي منطقه اي را براي مقابله با داعش ايجاد کند. ائتلافي که در آن هم سعودي ها حضور داشته باشند و هم ايراني ها، هم مخالفان مسلح اسد و هم ارتش سوريه، هم مسکو و هم واشنگتن. ولاديمير پوتين، رئيس جمهور روسيه، مي گويد که بشار اسد آماده است که انتخابات پارلماني برگزار کند و قدرت را با بخش هاي سالم اپوزيسيون تقسيم کند. وي هفته پيش گفت: ‘ما در واقع مي خواهيم ائتلافي بين المللي براي مبارزه با تروريسم و افراط گرايي شکل بدهيم.’ پوتين، گفته است: ‘اگر نمي شود ميان کشورهايي که مي خواهند با تروريسم مبارزه کنند مستقيما و در ميدان جنگ همکاري به وجود آورد، دست کم مي توان شکلي از هماهنگي را بين آنها پديد آورد.’ با اين حال يکي از اختلاف هاي اصلي مسکو و واشنگتن آينده اسد است. روس ها معتقدند تنها نيروهاي دولتي از پس داعش بر مي آيند و آينده سوريه بدون اسد را واقع بينانه نمي دانند، آمريکايي ها هم تصريح کرده اند که اسد در آينده سوريه جايي ندارد. علاوه بر اين پذيرش ائتلاف با مسکو بر خلاف استثناگرايي آمريکايي است. واقعيتي که سنگ بناي سياست خارجي آمريکاست.
احياي دوباره تلاش هاي ديپلماتيک
گزينه ديگر از سر گيري تلاش هاي ديپلماتيک و راه اندازي نشست هاي دوستان سوريه و … است. تجربه اي شکست خورده که تکرار آن قطعا نه مي تواند اعتماد از دست رفته همپيمانان واشنگتن را بازگرداند و نه قادر است مشکل سوريه را حل کند.
بازگشت دوباره به خاورميانه
راه حل آخر هم بازگشت دوباره نظاميان آمريکايي به خاورميانه است. راه حلي که اوباما تاکنون تلاش کرده است از آن بگريزد. اما درست مانند مايکل کورلئونه در پدر خوانده 3 که گفت ” زماني که فکر مي کردم از بازي خارج شده ام، آنها مرا وارد بازي کردند” اوباما نيز با اين که فکر مي کند از مداخله در خاورميانه فرار کرده است، مجبور خواهد شد به آن باز گردد.