چرا لباس رزم پوشیدم؟
دلیلی که سبب شد حدود ۱۱۰ کیلومتر راه را با توجه به شرایط کنونی به همراه رئیس امنیت، فرمانده پلیس، فرمانده ارتش و فرمانده پلیس به این ولایت برویم، ناامنیهای ولایت غور بود که در مرکز افغانستان و هممرز با ۶ ولایت ناامن است.
عصرخبر به نقل از فارس: «سیما جوینده» والی «غور» افغانستان با ارسال یادداشتی اختصاصی به سایت افغانستان خبرگزاری فارس، به دلایل لباس رزم پوشیدن خود اشاره کرده و از مشکلات متعدد حاکم بر فضای اجتماعی غوریها نوشت و تأکید کرد: دستآوردهای زیادی از سفر به مناطق دوردست داشته است.
در این یادداشت امده است: دلیلی که سبب شد حدود 110 کیلومتر راه را با توجه به شرایط کنونی به همراه رئیس امنیت، فرمانده پلیس، فرمانده ارتش و فرمانده پلیس به این ولایت برویم، ناامنیهای ولایت غور بود که در مرکز افغانستان و هممرز با 6 ولایت ناامن است.
شایعات و تبلیغات کاذب دشمن افزایش یافته بود و در فرمانداریهای دوردست و همچنین روستای «شاهجوری» جنگ و نبرد نیروهای افغانستان با شبهنظامیان شدت یافته و این همه سبب شد تا لباس رزم بر تن کرده و وارد خطوط مقدم جنگ شده و به نیروها و سربازان افغانستان که جانهای شیرین خود را فدای این خاک میکنند، روحیهبدهیم.
در درگیریها با طالبان، شهدا و زخمیهای ما افزایش یافته بود و باید با خانواده شهدا دیدار و از زخمیهای نیروهای افغانستان بازدید میکردیم و از سوی دیگر شماری از فرماندهان نیروهای ما رشادتهای فراوانی از خود نشان داده بودند که باید از آنان تمجید میشدند.
در این سفر علاوه بر بازدیدها و دلجوییها تا حد توان به خانواده شهدا و زخمیها، کمکهای معنوی و مادی کردیم و با اینکه پولی که به آنان دادیم ناچیز بود، اما امیدواریم تأثیرات معنوی این دیدارها بیشتر اثرگذار واقع شود.
حاضر به سکونت موقت در مناطق دوردست شده بودم
سالهای گذشته سالهای ضعف دولتمردان در اکثر مناطق و ولایتها و حتی در کابل بود، به همین دلیل دولت افغانستان منتقدان زیادی پیدا کرده بود، اما این سفر سبب شد تا روحیه انتقادی غوریها به روحیه همکاری و همیاری تبدیل شود.
ما به مناطقی رفتیم که ساکنان آن هیچگاه تصور نمیکردند که مسئولان ولایت غور نزد آنان رفته و تمام خطرات راه که ناشی از وجود شبهنظامیان تروریست بود را تحمل کنند، به همین دلیل زمانی که ما را میدیدند، باور نمیکردند که والی با لباس رزم به همراه فرماندهان نیروهای افغانستان نزد آنان رفته باشد.
روزهای تلخی را مردم تجربه کرده و فراز و فرودهای زیادی را متحمل شده بودند، به همین دلیل ما تلاش کردیم تا بیشترین همکاری را با آنان داشته باشیم، اما در این میان درد اصلی آنان نبود امنیت و ثبات بود، به همین دلیل ما علاوه بر اعزام نیروهای بیشتر در مناطق دوردست و دورافتاده، مهمات و تجهیزات جنگی زیادی را در آن مناطق برای نیروهای خود انتقال دادیم.
اوضاع شکننده بود، مردم آرامش نداشته و فکر میکردند، پس از حضور ما احتمالا حملات شبهنظامیان افزایش مییابد، اما با اعزام نیروهای بیشتر به آن مناطق این شک و تردیدها برداشته شد، در این میان ما حاضر شده بودیم تا برای چند مدتی در آن مناطق دوردست در کنار مردم باشیم تا روحیه آنان بهبود یافته و به نیروهای افغانستان اعتماد و همکاری داشته باشند، اما بنابر درخواستهای مردم دوباره به شهر «فیروزکوه» مرکز ولایت غور رفتیم.
اگر این سفر به مناطق دوردست با لباس رزم انجام نمیشد و در خانههای شهدا دعا و قرآنخوانی نمیکردیم، بدون شک روحیه انتقادی همچنان پابرجا بود و مردم فکر میکردند ما به شهدای دلیرمان وقعی نمیگذاریم یا اینکه از درد و رنج مردم و خانواده شهدا اطلاعی نداریم.
سفر به دورترین سنگرها در اوج تهدیدات
برای من به عنوان یک والی زن در ولایت غور هیچچیزی مهمتر از امنیت و ثبات در ولایتم و آرامش و رفاه غوریها نیست، به همین دلیل تا آخرین نقاط و مرزهای غور رفتیم، در مکانهایی که نشانی از امنیت و ثبات دیده نمیشد و هر لحظه تهدیدات و احتمال حملات دشمنان ما را تعقیب میکرد.
به آخرین سنگر که تذکر نام آن لزومی ندارد، رفتیم، در آنجا جنگ به شدت جریان داشت، لباس رزم بر تن داشتم و به نبرد پرداختیم، در این زمان متوجه شدم که روحیه نیروها واقعاً خیلی خوب شده و خوب میجنگند، دیری نگذشت دشمن شکست را پذیرفت و عقبنشینی کرد.
پس از این نبرد با خودروهای نیروهای افغانستان «رنجر» به تمام مراکز پلیس آن منطقه و سنگرهای نیروهای افغانستان رفته و ضمن دیدار با سربازان از آنان قدردانی کردیم.
از سوی دیگر در شهر فیروز کوه شایعات حمله دشمن افزایش یافته بود و گزارشهایی وجود داشت که شبهنظامیان در مناطق مختلف این ولایت جا گرفته و این امر سبب نگرانی غوریها شده بود، در اینجا تنها کاری را که میتوانستم انجام دهم این بود این بود به شهر بروم.
یک شب، تاریکی شب شهر را فرا گرفت و من به بیرون از دفتر و خانه رفته و علاوه بر اینکه خودم را برای کاذب بودن شایعات دشمن به مردم نشان دادم، از تمام مناطق شهر بازدید کردم.
زنان فاتح میدان نبرد
در این سفرها، زمانی که به روستای «شاه جوی» رفتیم، ناگهان به مرکزی رسیدیم که همه زنان مسلح شده و برای تأمین امنیت و دفاع از روستای خود در برابر طالبان سلاح برداشتهاند.
آنان زنانی بودند که دهها شبهنظامی را هلاک کرده و منطقه خود را آزاد کرده بودند، زنان شجاع و فاتح میدان نبرد با دشمنی که هرازگاهی دولت از نابودی آنان عاجز میشود، جنگیده و آنان را متواری کرده بودند.
زمانی که مرا دیدند خود را به آغوشم انداخته و از شدت خوشحالی بر چشم برخی آنان اشک سرازیر شد و در کنارم احساس آرامش کرده و احساس مسئولیتپذیری 2 طرف مشخص شد.
زنان فاتح میدان نبرد از حضورم خرسند بودند و از اینکه از هلیکوپتر استفاده نکرده و با خودروهای پلیس به منطقه آنان رفته بودیم، تعجب میکردند و به آنان احساس وطندوستی و مخالفت با دشمنان دست میداد.
استقبال رزمندگان افغانستان
سربازان زمانی که برای نخستین بار والی خود را با لباس رزم در کنار خود میدیدند، شگفتزده شده و شادی از قیافه آنان هویدا میشد.
سربازان، داستانهای نبرد خود را تشریح میکردند، محلاتی را که درگیری داشته و دشمنان را نابود کرده بودند، نشان میدادند و همزمان که اشک شادی و خنده بر لبان آنان جاری بود، جاهایی را نشان میدادند که خون و پارچههای لباس دشمن در آنجا قرار داشت.
اما این سفر برای این نبود که از سوی نیروهای افغانستان مورد استقبال قرار بگیریم، بلکه برای مشورت با سربازانی بود که در خط مقدم نبرد حضور داشت و از جان و مال خود گذشته و برای حفظ آرامش غوریها خود را سپر کرده بودند.
دستههای گل
در این سفر نظرهای پیرامون پیشگیری از حملات دشمن شنیدیم و اکنون با توجه به وضع نامطلوب برخی ولایتها که تحت تهدیدات زیادی بسر میبرند، ما برنامههای پیشگیری از حملات دشمن را در دست اجرا داریم.
مشکلات مردم بسیار زیاد است، واقعا کار برای رفع مشکلات آنان علاوه بر اینکه افتخارم است، دوستداشتنی است، از سفرهای سخت برگشتم و با استقبال شهروندان فیروزکوه مواجه شدم.
زمانی که اذان صبح میشد، حضور دسته دسته و صدها نفری مردم در خانهام آغاز میشد و هر کدام دسته گلی را تقدیم میکردند، تا ساعتی که باید به دفتر میرفتیم همین رویه جریان دارد، در دفتر گروههای دیگری منتظرم هستند که یا استقبال کنندهاند یا مراجعه کننده، اما هر 2 گروه با دستههای گُل میآیند.
زمان کار یک والی تا ساعت 4 بعد از ظهر است، اما من اکثراً شبها در دفترم میخوابم و زمان کافی برای رفتن به خانه ندارم، زیرا حضور مردم گسترده است و تا نصف شب به حل منازعات قومی میپردازم.
چرا به آشپزخانههای غوریها میروم؟
از چندی قبل که مسئولیت ولایت غور به عهده گرفتم، کارهای بزرگی را انجام دادیم که بخشی از آن تامین امنیت بود اما اقدامات ما در بخشهای مبارزه با مواد مخدر و حل منازعات ذاتالبینی غوریها در حال نتیجهبخشی است.
گروههای زیاد مردمی را یا دعوت کردم یا به محل آنان رفتم تا در راستای مبارزه با مواد مخدر و قاچاق آن صحبت کنیم، اکثر این دیدارها پس از پایان برنامه کاری روزانهام بوده است.
عصرها و زمانی که به محلات دوردست برای گفتوگو میرفتم، پس از گفتوگو در راه بودیم و زمان اذان شب متوقف شده و به تنهایی پشت در خانههای مردم میرفتم و در کنار گزارشگیری از مشکلات مردم نماز شب را ادا میکردم.
نیازی نبود، زنان غوری برایم چای آماده کنند یا شام درست کنند، خودم به آشپزخانههای آنان رفته و هر آنچیزی که داشتند با هم میخوردیم و این کارها تنها برای جلب اعتماد مردم به دولت و مسئولان محلی غور بود که تا حد زیاد نتیجه دادهاست.
در کنار این موضوع تاکنون توانستیم در راستای حل منازعات داخلی فعالیتهای موثری داشته باشیم، دستکم 80 منازعه که سبب خونریزی شده بود، در ولایت غور وجود داشت که حتی نبردهای شدیدی میان طرفین به وقوع میپیوست، اما اکنون مردم به جای درگیری به مصالحه میپردازند.
مردم منازعات خود را حل کرده و به من اطلاع میدهند و اکنون دیگر منازعات داخلی در حال پایانپذیری است و این یک دستآورد خوب برای من و سایر مسئولان محلی غور برشمرده میشود.
کاهش تهدیدات و درخواست ما از سفارتخانهها و وزارتخانهها
امنیت و ثبات در غور پیش از حضورم به عنوان والی، مطلوب نبود، مناطق مختلف یا میزبان تروریستها بود یا احتمال حملات تروریستها وجود داشت.
چند روز پیش از اینکه به عنوان والی به دفتر کارم بیایم، حدود 50 نیروی نظامی ما به صورت اسفباری جام شهادت نوشیده بودند و به این صورت حتی شهر فیروزکوه تحت تهدیدات امنیتی قرار گرفته بود، اما اکنون ما توانستیم علاوه بر بهبود امنیت، آرامش خاطر را به خانوادههای غوری برگردانیم.
شهروندان غور، ساکنان محروم افغانستان هستند، علاوه بر سایر مشکلات، فقر اقتصادی دامنگیر خانوادهها است و دستکم 600 جوان دانشآموخته بیکار در شهر هستند.
من برای حل این مشکلات به کابل رفتم و ضمن دیدار با مسئولان متعدد، به وزارتخانههای مختلف و سفارتخانههای زیادی برای جلب همکاریها رفتم و از سوی دیگر از چندین رسانه دعوت کردهام تا مشکلات غوریها را به جهانیان انعکاس دهند.
جرئت و دفاع از حق، اولویتهای مهم برای زنان غوری
اکثر زنان افغانستان به دور از حقوق بشری خود زندگی دارند، در برخی موارد سواد آنان کارآمد واقع نشده و زندگی رقتبار و تأسفآوری سرنوشت زنان را رقم میزند و این مسائل سبب شده تا زنان کشور بهویژه زنان غوری روحیه خود را ببازند.
اما زنان باید بدانند که از تواناییهای زیادی برخوردار بوده و میتوانند کارهای بزرگی را انجام دهند، آنان در کنار مردان میتوانند در آبادی افغانستان سهم داشته باشند، مشروط بر اینکه جرات و دفاع از حق خود را در اولویت قرار دهند.
امیدوارم با دیدارهای همه روز که با زنان غوری دارم، بتوانم روحیه آنان را بهبود بخشیده و برخی از آنان را مشغول به کار کنم و راهنمای خوبی برای آنان باشم.