احمد كشورى؛ کسی که به امام خمینی(س) عشق میورزید
بـه خـاطـر هوش سرشار و استعداد فوق العاده ای كه داشت توانست دوره های آموزش خلبانی هلیكوپترهای كبری و جت رنجر را با موفقیت به پایان رساند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس امام خمینی(س)، شهید سرتیپ خلبان احمد كشوری چـه قـبـل از انـقـلاب و چه پس از آن، به عنوان مجاهدی فی سبیل الله برای اعتلای اسلام عزیز و تحقق حكومت الهی، پیوسته تلاش كرد و هـمـگـام و هـمراه با حركتهای توفنده ملت، در همه صحنههای انقلاب حضور داشت و بسیاری از شبها را با چاپ اعلامیههای امام خمینی(س) به صبح رسـانـیـد، این شـهـیـد در راه دفـاع از آرمـانهای امام عزیز(س)، چندین بار كتك خورده بود، اما با افتخار از آن یاد میكرد و میگفت : این باطومی كه من خـوردم، چـون بـرای خـدا بـود، شـیـریـن بـود، مـن خـوشـحـالم از ایـنـكـه می توانم قدمی در راه انقلاب و امام بردارم و این توفیق و سعادتی است از سوی پروردگار.در تـیـر مـاه 1332، در خـانـواده ای مـتـوسـط در خـطـهی سـرسـبـز شـمـال پـسـری بـه دنـیـا آمـد كه نام وی را احمد گذارند، پـدرش فـردی شـجـاع و ظـلم سـتـیـز بـود، از شـجـاعـت پـدرش هـمـیـن بـس كـه عـلیـرغـم تـصـدی پـسـت فـرمـانـدهـی ژانـدارمری در یكی از شهرهای شـمـال ، بـه مـبـارزه بـا سـردمـداران زر و زور پـرداخـت و در نـهـایـت مـجـبـور بـه اسـتـعـفـا و بـه كـشـاورزی مـشـغول شد، از ایمان و قدرت روحی مادرش همین بس كه هنگام دفن شهید كشوری ، در حالی كه عكس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را كه با دست خود دوخته بود بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: “احسنت پسرم “، “احسنت “.در دوران تـحـصـیـلی ، شـاگـردی مـمـتاز و دارای استعداد فوق العاده بود. به رشته های ورزشی و هنری علاقه زیادی داشت و در بیشتر مسابقه های رشـتـه هـای هـنـری نـیـز شـركـت مـی كـرد. یـكـبـار در رشـتـه “طـراحـی ” در ایـران نوجوانی به خاطر ایمان سرشار به اسلام از فعالیتهای مذهبی غافل نبود.صـدایـی پـرسـوز و حـالی پرشور داشت و با صدای خوش خود حال و هوای خاصی به مجالس مذهبی میبخشید. دلباخته امام حسین(علیه السلام) بـود. در ایـام محرم عاشقانه و بی ریا عزاداری و مرثیه خوانی می كرد، در جستجوی حقیقت و فرهنگ عاشورا و آشنایی با انگیزه قیام امام حسین(علیه السـلام) و شـنـاساندن علل و انگیزههای نهضت كربلا، تلاش و جدیت فراوانی از خود نشان می داد، معتقد بود كه نباید انسان، مسلمان شناسنامه ای باشد، بلكه باید عامل به احكام اسلام بود.شهید كشوری به مطالعه كتابهای مذهبی و سیاسی علاقه فراوانی داشت و درباره وضعیت سیاسی جهان مطالعه می كرد.سـال آخـر دبـیـرسـتـان ، با دو تن از همكلاسان خود، دست به فعالیتهای سیاسی زد و باكشیدن طرحها و نقاشیهای سیاسی ، ماهیت رژیم را افشا می كرد. پس از اخذ دیپلم ، آماده ورود به دانشگاه شد كه به علت فقر مالی و هزینه سنگین دانشگاه، از ورود بدان بازماند.در سـال 1351، وارد ارتش (هوانیروز) شد، در طول دوره آموزش، با استادان خارجی به گونهای رفتار می كرد كه آنها را تحت تاثیر خود قرار میداد.بـه خـاطـر هوش سرشار و استعداد فوق العاده ای كه داشت توانست دوره های آموزش خلبانی هلیكوپترهای كبری و جت رنجر را با موفقیت به پایان رساند.عبادات و راز و نیاز او دیدنی و تماشایی بود، شبها با صوت زیبا و دلنشین خود قرآن تلاوت می كرد و رابطه خود را با خدای خویش مستحكمتر می نـمـود، سـاده زیـسـتـی و پـرهـیـز از تـجـمـلات ، تـواضـع و رافـت و مـهـربـانـی از جـمـله صـفـات بـارز او بـود، در عـیـن حـال دشـمن سرسخت بی عدالتی و در مقابل ظلم ، سرسختانه می ایستاد.به روحانیت علاقه زیادی داشت و همواره افسوس می خورد كه چرا در كسوت روحـانـیت نیست، بارها گفته بود كه (ای كاش در لباس روحانیت بودم ، در آن صورت بهتر میتوانستم حرفهایم را بزنم) علیرغم اینكه نگهداری و مطالعه كتابهای مذهبی ، سیاسی و روشنگر در ارتش آن دوران ممنوع بود، احمد این گونه كتابها را مخفیانه نگهداری و در فرصت مقتضی مطالعه می كرد و به همین دلیل چندین بار مورد بازجویی و تهدید قرار گرفت .برای ترویج روحیه انفاق در بین همكارانش ، سعی بسیار می كرد، در اوایل اشتغال به كار در كرمانشاه ، پس از شناسایی فقرا و نیازمندان شهر، همراه با تعدادی از همكاران و با كمك افراد خیر و نیكوكار هوانیروز، مخفیانه صندوق اعانهای جهت كمك و مساعدت به آنها تشكیل داد.در دوران نـخـست وزیری بختیار با چند تن از دوستانش طرح كودتایی را تنظیم كرد و آن را نزد آیه الله پسندیده ، برادر امام (س) برد، قرار شد طـرح بـه اسـتـحـضـار امـام (س) بـرسد و در صورت موافقت ایشان اجرا شود، اما خوشبختانه با هوشیاری امام (س) و فداكاری امت انقلابی كشورمان انقلاب اسلامی در 22 بهمن به پیروزی رسید و نیازی به اجرای طرح مذكور نگردید.وقتی غائله كردستان به راه افتاد، شهید كشوری همچون كسی كه عزیزی را از دست بدهد و یا برادری در بند داشته باشد، به خود می پیچید.شـهـیـد تـیـمسار فلاحی می گفت : من شبی برای ماموری سختی در كردستان داوطلب خواستم ، هنوز سخن تمام نشده بود كه یكی از صف بیرون آمد و گفت من آماده ام و دیدم خلبان كشوری است .در جـنـگ از خـود شـجـاعـت و لیـاقـت فـراوانـی نـشان داد و یكبار كه خودش بشدت زخمی و به هلیكوپترش نیز آسیب شدید وارد شده بود توانست با هوشیاری و مهارت ، آن را به مقصد برساند.شـهـیـد شـیـرودی دربـاره او مـی گـویـد: احـمـد، اسـتـاد مـن بـود، زمـانـی كـه صـدام آمـریـكـایـی بـه ایـران یـورش آورد، احـمـد در انـتـظـار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن تركش از سینه اش بود. اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام ، عازم سفر شد، به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحی برود، اما او جواب داده بود: وقتی كه اسلام در خطر است ، من این سینه را نمی خواهم .او بـا جـسـمـی مـجـروح بـه جـبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثی آن گونه جنگید كه بیابانهای غرب كشور را به گورستانی از تانكها و نفرات دشمن تبدیل نمود.كـشـوری شـجـاعـانـه بـه اسـتـقـبـال خطر میرفت، ماموریتهای سخت و خطرناك را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام می داد، شبها دیر می خوابید و صبحها خیلی زود بیدار می شد و نیمه شبها، نماز شب می خواند.شهید فلاحی می گوید: احمد فرشته ای بود در قالب انسان.كـشوری كار و فعالیت را عبادت می دانست، تمام فكرش انجام وظیفه بود، درباره میزان علاقه به فرزندانش می گفت: آنها را به اندازه ای دوست مـی دارم كـه جـای خدا را نگیرند، كشوری همواره برای وحدت و انسجام در قشر ارتشی و پاسدار، می كوشید، چنان كه مسئولین ، هماهنگی و حفظ غـرب كـشـور را مرهون تلاش او می دانستند، او میگفت:تا آخرین قطره خون برای اسلام عزیز و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید و از این مزدوران كـثیف كه سرهای مبارك عزیزانم پاسداران را نامردانه بریدند، انتقام خواهم گرفت، به امام (س) عشق می ورزید. وقتی در بین راه خبر كسالت قـلبـی ایـشـان را شـنـید، از شدت ناراحتی خودرو را در كنار جاده نگه داشت و در حالی كه می گریست ، گفت: خدایا از عمر ما بكاه و به عمر رهبرم بیفزا. وقـتـی بـه تـهران رسید، عازم بیمارستان شد و آمادگی خود را برای اهدای قلب به رهبرش اعلام كرد. بر این عقیده بود تا در دنیا هست و فرصتی دارد باید توشه ای برای آخرت بیندوزد، شهادت در راه خدا برای او از عسل شیرین تر بود.سرانجام روز 15 آذر 1359، در حالی كه از یك ماموریت بسیار مشكل، اما پیروز باز می گشت ، در ایلام منطقه میمك – دره بینا مورد حمله مزدوران بعثی قرار گرفت و در حالی كه هلیكوپترش در اثر اثابت راكتهای دو فروند میگ عراقی بشدت میسوخت، آن را تا مواضع خودی هدایت كرد و آنگاه در خـاك وطـن سـقـوط كـرد و بـه آرزوی دیـریـنـهاش رسـیـد و شـربـت شـهـادت را مـردانـه سـركـشـیـد، پـیـكـر پـاك او را بـه تـهـران انتقال دادند و در مزار شهیدان بهشت زهرا(س)، میعادگاه عاشقان الله ، به خاك سپردند.