اروپا بسترساز جنگ تمدنها است
پرفسور «مارتین جی» با رد استدلال های آخرزمانی برای تفسیر جنگ و خشونت به عنوان راهکاری برای تغییر جهان، التزام مسلمانان واقعی به مهار داعش را از جمله راههای نجات از تهدید تروریسم عنوان کرد.
عصرخبر به نقل از خبرگزاری مهر: گروه تروریستی داعش که با ابتکار عمل آمریکا و رژیم صهیونیستی در راستای پیشبرد سیاست ایجاد بی ثباتی و هرج و مرج در منطقه به وجود آمد اکنون در تلاش برای اثبات هویت مستقل به معضلی برای اربابان غربی خود تبدیل شده است. این گروه تروریستی که زمانی بهترین ابزار آمریکا برای آشوب سازی در خاورمیانه و شمال آفریقا به شمار می رفت اکنون دیگر به مرزهای جغرافیایی که واشنگتن و همپیمانان منطقه ای برای آن توصیف کردند، قناعت نکرده و برای نشر ایدئولوژی وهابی محور خود راه دروازه های طلایی اروپا را در پیش گرفته است.
وقوع سلسله حوادث تروریستی که در فرانسه از اوایل سال میلادی گذشته (۲۰۱۵) با حمله به دفتر مجله موهن «شارلی ابدو» آغاز و بعدها به تراژدی تکان دهنده پاریس ختم شد، زنگ هشدار را در بیخ گوش غربی ها به صدا در آورد که تعلل در مهار داعش بیش از این جایز نیست.
در این میان، جریان اسلام ستیز رسانههای غربی همزمان با بزرگنمایی تلاشهای آمریکا در مبارزه با این دشمن خودساخته، سعی به پنهان کردن تصویر حقیقی اسلام در زیر صورتک داعش دارد و گاه و بی گاه به بهانه آزادی بیان بر حریم مقدسات اسلام می تازد.
در این راستا، گفتگویی با «مارتین جی» مورخ مشهور معاصر و استاد دانشگاه «برکلی» کالیفرنیا داشتیم که در ادامه به آن می پردازیم.
مارتین جی شارح معروف مکتب فرانکفورت و تاریخ عصر روشنگری است. وی به بررسی مطالعات میانرشتهای در حوزه تاریخ علاقهمند است. «جی» رساله خود را درقالب کتابی با عنوان «تصور دیالکتیکی» درآورد که مورد توجه اندیشمندان و صاحبنظران بینالمللی قرار گرفت. آثار وی درباره مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی توجهات زیادی را میان اندیشمندان این حوزهها به خود جلب کرده است. «جی» سابقه تدریس در دانشگاههایی چون هاروارد، کرنل، آکسفورد و کمبریج را دارد و «مفهوم تمامیت در آرای لوکاچ و آدورنو»، «آدورنو»، «انحراف خشونت» و «مارکسیسم و تمامیت: سرگذشت یک مفهوم از لوکاچ تا هابرماس» از جمله آثار وی به شمار میروند.
* برداشت شما از جریان جدیدی که داعش به راه انداخته و بر امواج خون، مرگ و خشونت شناور است، چیست؟ اقدام خونسردانه این گره تروریستی که با نام اسلام دست به کشتار شهروندان عادی، کودکان و روزنامه نگاران می زنند را چگونه ارزیابی می کنید؟
آدم هایی به مراتب باهوش تر از من و شما در پاسخ به این سؤال عاجز مانده اند. بی تفاوت بودن نسبت به آسیب های جانبی ناخواسته به همان اندازه قربانی به جا می گذارد که قتل عام های جمعی و به همین دلیل من نمی توانم حتی مخالفین افراط گرایی را نیز از مسئولیت قتل عامی که امروز در جهان اتفاق می افتد، مبرا بدانم.
هیچ شکی وجود ندارد که داعش یک اقلیت به شمار می رود و اعمال این گروه تروریستی از سوی اکثر پیروان «محمد» (ص) پیامبر گرامی اسلام محکوم می شود. باید بگویم که از مشاهده اعتراض شدید اکثر مسلمانان نسبت به پایمال کردن ارزش های اسلامی از سوی داعش خوشحال هستم؛ به ویژه آنکه ما اینجا در اروپا به طور خطرناکی با شرایطی مواجه هستیم که می تواند بستر مناسب برای بروز یک نوع جنگ تمدن طولانی مدت باشد. تنها زمانی که مسلمانان متعهد با شور و اشتیاق در پی مهار و طرد عواملی باشند که با سوء استفاده از اسلام دست به اقدامات تروریستی می زنند، ما (دنیای غرب) هم می توانیم با خشونتی که بر فرانسه و دیگر نقاط اروپا سایه انداخته، مقابله کنیم.
* چگونه می توان واکنش گروه های افراطی نظیر داعش و القاعده را در چارچوب تعریفی که از عصر خوشبختی (عصر طلایی آغاز رسالت پیامبر) ارائه می دهند، تفسیر کرد؟
علیرغم اثراتی که جهانی سازی در قالب تلاش برای یکسان سازی داشته است، هیچ انسجام زمانی وجود ندارد که در آن همه آدم ها از روایتی با ساختار خطی برداشت مشابهی را داشته و یا لزوما به یک تعریف مشخص از سلسله تغییرات باور داشته باشند.
اگر بخواهیم به نظریه «ارنست بلوخ» – که در آثار وی «امید» نقشی اساسی ایفا میکند و وظیفه اصلی آن نه فقط تفسیر بلکه تغییر جهان است- تکیه کنیم؛ شاید بتوان به دشواری در ایدئولوژی داعش رد پایی از امید به یک آینده توام با رستگاری پیدا کرد تا با تکیه بر آن بتوان بدون عذاب وجدان چنین اعمال وحشیانه ای را توجیه کرد.
اما به عقیده من بهتر است به جای اینکه اجازه بدهیم چنین بینشی راهی برای توجیه اعمال داعش پیش پای ما بگذارد، فرضیه رستگاری آرمان گرایانه را زیر سوال ببریم چرا که حتی اگر انگیزه آنها نیز مقدس باشد، ابزاری که داعش انتخاب کرده است درک هدف آنها را غیر ممکن می سازد. تحت هیچ یک از قوانین عدل الهی و با هیچ ادله فریبنده ای نمی توان به زوال اخلاقی داعش وجاهت بخشید.
* توسل به خشونت ملهم از ایده رستگاری تا حدی یادآور تئوری «والتر بنیامین» است که به جنگ جهانی اول به منزله فرصتی برای تصفیه و پیرایش جهان از راه تخریب نگاه می کرد. آیا با این حساب شما شباهتی بین دهههای نخست قرن میلادی گذشته و زمان حال می بینید؟ اصلا چطور شد که بار دیگر به خشونت به چشم یک امید نگاه شد؟
این نظریه بنیامین که به آن اشاره می کنید و به عنوان پند نهایی کتاب «خیابان یک طرفه» وی در نظر گرفته می شود، به طور قطع یکی از بحث برانگیزترین نظرات وی به شمار می آید. در واقع، وی از یک استدلال آخرالزمانی برای تفسیر جنگ به عنوان راهکاری غلط برای تغییر جهان به شیوه ای اساسی یاد می کند که در عین حال اعاده کننده خلسه ناشی از وحدت همه اجزاء جهان هستی است که در مدرنیته جامعه گم شده است.
تصور وی از یکپارچگی جهان تنها به مدد دنیایی غیر وابسته به تکنولوژی محقق می شود، حال آنکه در حال حاضر این ایده با تسلط نظام کاپیتالیسم به حاشیه رانده شده است. از سوی دیگر، انحطاط اخلاقی و توسل به خشونت را نمی توان از نتایج شکست نظام سرمایه داری هم به شمار آورد. اگرچه برخی در این میان بازار سوداگری را داغ کردند اما واقعیت این است که ولع دستیابی به سود اقتصادی انگیزه قدرتمندی برای جنگ و خونریزی نیست. در واقع، فرض بر این بوده است که مزایای حاصل از تجارت آزاد که در ذیل کاپیتالیسم تعریف می شود، جنگ را به عنوان عاملی که در مغایرت با بهبود اقتصاد جهانی است، غیر ممکن می سازد.
* تهدید تروریسم علیه ارزش های اروپایی از زمان حمله به عوامل مجله موهن «شارلی ابدو» بر سر زبانها افتاد و اختلاف نظر بر سر مضمون «آزادی بیان» را بیش از پیش نمودار ساخت. ارزیایی شما از مجادلاتی که پیرامون این مسئله وجود دارد، چگونه است؟
مطابق با آموزه های موجود، ترسیم یک چارچوب مشخص برای آزادی بیان همواره دشوار بوده است. اما ما این مسئله را هم می دانیم که کلام از قدرت اجرایی برخوردار است به این معنا که فراتر از یک ابراز عقیده ساده پتانسیل خلق یک اتفاق را دارد. در این راستا، آنچه که «سخنان تنفرآمیز» خوانده می شود، به دلیل ماهیت آزاردهنده و توهین آمیزشان درخور واکنش توام با تنبیه هستند.
البته باید بگویم که به هیچ عنوان با تنبیهی که به قیمت جان عوامل مجله شارلی ابدو تمام شد، موافق نیستم. اما منکر لزوم درک این مطلب هم نیستم که کاریکاتورهای کشیده شده از سوی آنها مشکل آفرین بود. اما باز هم می گویم که مسلما تنبیه و مجازات نباید از سوی یک عده افراط گرا که می خواهند عدالت را به زور خشونت برقرار کنند، اعمال شود. اینکه پیروان داعش پس از حمله به دفتر مجله شارلی ابدو، به یک فروشگاه یهودی حمله کرده و تعدادی انسان بی گناه را به قتل رساندند، بازگو کننده این مطلب است که افراط گرایان در حقیقت انگیزه ای به غیر از دفاع از حرمت پیامبر اسلام (ص) داشته اند.
* نظر شما درباره این استدلال که برخی مجله موهن شارلی ابدو را به دلیل اینکه مقامات سیاسی فرانسه را هم هدف قرار می دهد، از اتهام توهین به مقدسات دینی مبرا می دانند، چیست؟
اطمینان دارم که شارلی ابدو طیف وسیعی را هدف قرار داده است. اما واقعیت این است که انتخاب هدف دقت بیشتر و درک این موضوع را می طلبد که برخی مردم و نهادها شایسته تمسخر و به چالش کشیده شدن هستند حال آنکه بعضی از مردم و گروهها خود قربانی هستند و بی هیچ دلیلی در زندگی روزمره به باد استهزا گرفته می شوند.
البته یک مسئله دیگر را هم باید در نظر گرفت و آن واکنش افراد مختلف به تصاویر و اظهارات توهین آمیز است. انتخاب با شماست که در مقام خشم و انتقام برایید یا رفتار تحریک آمیز طرف مقابل را ناشی از حماقت وی تلقی کرده و آن را با مداراجویی خنثی کنید. نباید فراموش کرد که برخورد توام با خشونت نتیجه معکوس به بار آورده و منجر به همدردی با فرد خاطی می شود.
من همه کاریکاتورهای شارلی ابدو را به صورت مورد به مورد بررسی نکرده ام. بله در مواردی، طرح های این مجله در راستای ابراز عقیده پیرامون یک مسئله سیاسی مشخص بوده است اما در برخی موارد هم آنها مقاصد تحریک آمیزی را دنبال کرده اند با این حال اعمال خشونت راه مناسبی برای مقابله با این رفتارهای توهین آمیز نیست.