پل نیست ورسک، مظهر گارانتیست
مدآنلاین،
سعید برآبادی: وقتی که صحبت از پلهای راه آهن به میان میآید، خیلیها به
یاد فیلمهای سیاه و سفید اروپایی و آمریکایی میافتند؛ قطاری سوتکشان از
روی پلهای افراشتهشده میان کوهها میگذرد و ماجرای داستان، مهیج و
خطرناک میشود. داستان پل ورسک اما قصهای دیگر در خود دارد، قصهای که
آنقدر تن به اسطوره داده تا شایعات جای واقعیتها را گرفتهاند.
قصه از کجا شروع شد؟
شاید باورش سخت باشد اما طراحی پلهای راه آهن هم بخشی از کار معمارانه
انسان بر این کره خاکی است. نقشه خطوط راه آهن در دنیا همواره نیاز به عبور
از گذرگاههای صعبالعبور، درههای عمیق، بستر دشتهای بایر و سنگلاخی و
… را مطرح کرده و جز با پیوند مهندسی و هنر، این مهم انجام نمیشود. چرا
مهندسی؟ برای اینکه طراحی یک پل، نیازمند محاسبات ریاضی، فیزیک و حتی شیمی
خاک است و چرا هنر؟ به این خاطر که اگر بتوان پلی مهندسیساز را زیباتر از
یک سازه مکانیکی برافراشت، آنگاه آن سازه به یک سازه اجتماعی و حتی
تاریخساز تبدیل میشود.
وقتی
که قرار بود راه آهن تهران ـ شمال به سمت رشته کوههای البرز برود، عبور
از کوههای سربهفلککشیده این منطقه، اصلیترین چالش پیش روی پیمانکاران
پروژه بود. آنها از جدیت رضاخان میترسیدند و میدانستند که یک اشتباه کوچک
میتواند میرپنج را دیوانه کند. از میان شرکتهای قدرقدرت دنیا، یک شرکت
آلمانی- اتریشی پا پیش گذاشت تا ریلها را از درههای صعبالعبور البرز
عبور دهد و برای این کار چندین پل هوایی طراحی کرد که از میان آنها، یکی
بیشتر از بقیه معروف شده است؛ پل ورسک.
ترس از میرپنج
دره ورسک در 85 کیلومتری جنوب قائمشهر قرار دارد و یکی از درههای ییلاقی
مردم سوادکوه است، روستای آب و اجدادی خاندان پهلوی. والتر اینگر اتریشی
برای این که طرحش به تصویب رضاشاه برسد مجبور شد روی 66 متر از فاصله آزاد
دو کوه، این پل را سوار کند، آن هم در ارتفاع 110 متری از ته دره. اینگر
مهندسیِ راه خوانده بود اما علاقهای به هنر داشت و میدانست که چطور باید
اثری هنری اما با محاسبات دقیق طراحی کند، شبیه آنچه که سالها پیش، مهندس
ایفل به پاریسی ها تقدیم کرده بود؛ ترکیبی آرتیستی از سازه های مهندسی.
کار
به همین جا ختم نشد و اینگر به رضاشاه قول داد که این پل لااقل هفتاد سال
گارانتی خواهد داشت. شاه که مطمئن نبود، تیم مهندسی پل را در روز افتتاح به
زیر پل فراخواند و منتظر ماند که قطار از روی ورسک عبور کند، آنها باید
تقاص کوچکترین اشتباهشان را با جان خود میپرداختند. آن روز قطار به سلامت
از این پل گذر کرد و حالا هم که پل به سن هشتادسالگیاش رسیده باز هم
عبور و مرور بر فراز آن ادامه دارد تا جایی که نه فقط در فهرست آثار ملی
کشور به ثبت رسیده بلکه در گینس هم برای خود جایی رقم زده است.
یادی از پل شاه عباسی
با این حساب فکر میکنید که این پل تماما فولادی است؟ خیر! نکته مهم و
اعجابانگیز ورسک همین است که در ساخت آن نه از آهن و فولاد استفاده شده و
نه از ملات مسلح (ملاتِ آرماتوردار). این بنا درست مثل خانههای امروزی از
سیمان و شن و آجر ساخته شده و به همین خاطر، میتوان آن را یک معماری
بینظیر در استفاده از مصالح ساختمانی به حساب آورد که بیننده را ناخودآگاه
به یاد پل شاه عباسی میاندازد. میگویند وقتی که قرار است یک سازه تازه
در شهر بنا شود، باید در طراحیاش به سازههای کهنتر آن منطقه توجه کرد و
ورسک از این نظر، ما را به یاد پل تاریخی روستای ورسک میاندازد که عمری
هفت قرنی دارد.
شیب
زیاد مسیر راه آهن به سمت ایستگاه گرگان، طراحان را مجبور کرد، ریل گذاری
را به گونهای انجام دهند که قطار آرام آرام از نشیب کوه بالا برود تا در
هنگام بازگشت، بتواند با کنترل سرعت، آرامتر این شیب را پشت سر بگذارد.
طراحی این قسمت از مجموعه پلهای ورسک هم دیدنی ست، چرا که میشود با حفر
چند تونل و احتمالا اندکی ریسک، از خیر این همه هزینه گذشت اما طراحان
تصمیم گرفتند به جاذبههای طبیعی منطقه احترام بگذارند و مسیر را با فراز و
فرودهایش از جداره کوهها، گرانتر کنند اما امنیت مسافران محفوظ بماند.
اگرچه میگویند که این منطقه به سه خط طلا معروف بوده اما واقعیت این است
که هزینه بالای عبور ریل و پلسازی در این منطقه، آن سه خط طلا را واقعا
طلایی کرد.
از پل ورسک چه میآموزیم؟
شاید ارتباطدادن معماری پل ورسک به آن چه امروز در خانههایمان به عنوان
معماری میشناسیم کار سختی باشد اما بگذارید به یک نکته کمتردیدهشده
درباره این پل بپردازیم. معماری ورسک میتوانست ساده و در عین حال تماما
مکانیکی و خشک باشد، ممکن بود برای هزینه کمتر و استفاده بیشتر از فضای
طبیعی کوه، سازههایی به مراتب نخراشیده و نتراشیده کار انتقال ریلها را
از این سو به آن سو به عهده بگیرند اما کاری که طراحان پل ورسک انجام
دادند، هنرنمایی بود؛ یک هنرنمایی عظیم و اگر امروز، قریه کوچک و 10
خانواری عباسآباد به روستای پرجمعیت ورسک بدل شده و اگر امروز، این پل،
یکی از گردشگاههای شمال ایران لقب گرفته است، خواهینخواهی ارتباط مستقیمی
به وجهه هنری آن دارد. خانههایی که این روزها باب دندان مشتریهاست،
خانههایی مکعبی است که در آن طراح، هر سانتیمتر از فضا را با سقفی،
سرپوشیده کرده. سوال اینجاست که آیا چنین خانههایی میتوانند در حد و
اندازه خود، شبیه به پل ورسک ماندگار و معروف شوند؟