ماجرای ازدواج آزاده نامداری با سجاد عبادی+ سبک زندگی ، بیوگرافی و تصاویر جدید
در این شماره بیوگرافی ، سبک زندگی و عکس های زیبا از سبک لباس پوشیدن آزاده نامداری و خانواده اش را مشاهده می کنیم .
آزاده نامداری
(زاده ۹ آذر ۱۳۶۳ کرمانشاه مجری تلویزیون صدا و سیمای ایران است. او دارای
مدرک کارشناسی مدیریت صنعتی از دانشگاه شهید بهشتی تهران است و با اجرا در
برنامه تازهها در سیمای خانواده به شهرت رسید.
دوران کودکی آزاده نامداری
حضور در تلویزیون
او کار خود را با همکاری با شبکه
زاگرس (کرمانشاه) آغاز کرد و سپس با کمک اقبال واحدی به تهران آمد و در
برنامه خط مستقیم شبکه تهران به اجرا در تلویزیون ادامه داد. نامداری در
سال ۱۳۸۴ به عنوان مجری بخش تازهها در برنامه سیمای خانواده شبکه یک شروع
به فعالیت کردکه تا ۴ سال ادامه داشت که در بهمن ۱۳۸۸ به اجرای خود در
تازهها پایان داد.
در ادامه مجری برنامه غیرمنتظره شد که روزهای شنبه تا چهارشنبه از شبکه
دو سیما پخش میشد. سری اول برنامه غیرمنتظره در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۸۹ آغاز
شد و در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۸۹ به پایان رسید. سری دوم این برنامه از ۱ آبان
۱۳۸۹ آغاز شد و در آخرین پنجشنبه سال به کار خود پایان داد.
دعوت از یک مرد دارای ۳ زن در برنامه غیرمنتظره و واژگون کردن میز مجری
در اجرای زنده خود در تلویزیون مورد توجه رسانههای داخلی و خارجی از جمله
برنامه تلویزیونی پارازیت از تلویزیون فارسی صدای آمریکا قرار گرفت.
در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ در سری جدید برنامه غیرمنتظره با عنوان جمع ما به
عنوان مجری حضور پیدا کرد. این برنامه کاری از گروه اجتماعی شبکه دو سیما،
به تهیه کنندگی الهه بهبودی به صورت زنده از شنبه تا سهشنبه بعد از خبر
۲۰:۳۰ و در ۶۰ قسمت ۴۰ دقیقهای پخش میشد و سری اول آن تا اول ماه رمضان
آن سال ادامه یافت.
وی همچنین سابقه اجرای برنامه ورزش امروز شبکه جام جم ۱، همچنین اجرای
برنامه شب نشینی از شبکه جهانی جام جم، برنامههای مناسبتی، برنامه رادیو
هفت و برنامه صبحی دیگر از شبکه آموزش را در کارنامه خود دارد.
او سال ۱۳۹۱ را در حالی با برنامه سال تحویل در کنار احسان علیخانی آغاز
کرد که در همان تعطیلات نوروزی، اجراء هر شب برنامه جنجالی خانمی که شما
باشی را بر عهده داشت ولی به ناگاه خبری مبنی بر منع فعالیت وی، در کنار
فرزاد حسنی و احسان علیخانی پخش شد.
پس از نه ماه دوری از تلویزیون بالاخره نام او به عنوان نویسنده در برنامه پشت صحنه احسان علیخانی ظاهر شد.
با آغاز سال ۱۳۹۲ نامداری سری دوم برنامه خانمی که شما باشی را
نویسندگی، مجریگری و تهیه کنندگی کرد. تا کنون پنج سری از برنامه خانمی
که شما باشی] از شبکه دوم سیما پخش گردیده است. در تاریخ ۲۵ مهر ماه در
حالی که زمزمه ممنوع التصویری وی شایعه شده بود با حضور در در برنامه شب
آدینه، رکورد آمار پیامکی صدا و سیمای مرکز استان همدان را شکست. این مجری
جوان در حالی از حضور خود در سال ۹۴ با ششمین سری از برنامه مستند خود با
عنوان خانمی که شما باشی، در تلویزیون، خبر داده بود که یکبار دیگر برنامه
اش توقیف شد در حالی که تیزرهای این برنامه از شبکه دو پخش شده بود.
زندگی خصوصی آزاده نامداری
در اردیبهشت ۱۳۹۲، فرزاد حسنی و آزاده نامداری با حضورشان در کنسرت
فرزاد فرزین ازدواج خود را رسانهای و در ۶ تیر ۱۳۹۲ به عقد هم در آمدند و
سید حسن خمینی عاقد آنها بود. اما بعد از حدود یک سال در خرداد ۱۳۹۳ این
دو از هم جدا شدند و در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۳۹۳ خبر طلاق رسماً توسط آزاده
نامداری رسانهای گشت. وی هم اکنون همسر سجاد عبادی پسر رحیم عبادی است.
ازدواج دوم آزاده نامداری و سجاد عبادی پور در مهر ۱۳۹۴ باهم ازدواج کردند
سجاد عبادی
مصاحبه مفصل با آزاده نامداری و همسرش
آزاده نامداری: بعد از هفت سال به هم رسیدیم
اگر به ما اجازه دهید از اینجا شروع کنیم که شما از کجا با هم آشنا شدید؟
آزاده نامداری: سال ۸۷ به واسطه دوستان مشترکمان که در آن زمان در
تلویزیون مشغول به کار بودند که یکی از آنها از مدیران ارشد تلویزیون بود
به هم معرفی شدیم و چند بار همدیگر را دیدیم چون در یک دوره زمانی بود که
من بهشدت مشغول انجام فعالیتهای گوناگون تلویزیونی و. . . بودم و اصلا به
ازدواج و تشکیل خانواده فکر نمیکردم خیلی پیش نرفتیم و بعد از گذشت مدتی
ارتباطمان قطع شد.
همان آشنایی اولیه برای ازدواج بود؟
آزاده نامداری: بله ایشان از همان ابتدا با پیشنهاد ازدواج جلو آمدند اما همانطور که گفتم من در آن سالها اصلا شرایطش را نداشتم.
پس درواقع شما یکبار به طور جدی حدود ۷ سال قبل پروسه خواستگاری و اینها رو پشت سر گذاشته بودید؟
آزاده نامداری: بله اما متاسفانه اتفاق نیفتاد چون من در آن سالها ابدا
دوست نداشتم ازدواج کنم و به ایشان هم گفتم من الان به درد ازدواج
نمیخورم وگرنه بهترین فردی هستید که بخواهم یک روز با او ازدواج کنم.
واقعا چنین حرفی را به آقای عبادی گفتید؟
آزاده نامداری: بله حتی خاطرم هست موقعی که داشتم چنین جملاتی را تلفنی
به ایشان میگفتم در پارکینگ جامجم بودم چون من به این اعتقاد دارم
آدمهایی که در یک رابطه قرار میگیرند باید هم هدف باشند؛ مثلا نمیشود که
خانم هدفش ازدواج و آقا هدفش سه ماه دوستی باشد. من احساس میکردم دارم
از اطلاعات ایشان و نقطهنظرات ایشان استفاده میکنم ولی تهذهن من این
نیست که بخواهم ازدواج کنم البته سن و سالم خیلی کم بود و تجربه حالا را
نداشتم.
چقدر بعد از آشنایی به شما پیشنهاد ازدواج دادند؟
آزاده نامداری: اصلا ایشان با هدف ازدواج کردن به همان دوستان و
واسطهها گفته بودند که زمینه آشنایی را فراهم کنند و در همان جلسههای اول
پیشنهادشان را مطرح کردند.
یعنی قبل از اینکه آشنا شوید شما هدفگیری کرده بودید که میخواهید با خانم نامداری ازدواج کنید ؟
سجاد عبادی: بله. همانطوری که ایشان گفتند بنده از همان ابتدا با نیت ازدواج جلو رفته بودم.
چطور ممکن است؟ شما که از ایشان شناختی نداشتید؟
سجاد عبادی: به هر حال ما دوستان مشترک زیادی داشتیم و در فضاهای مشترک
زیادی چه در تلویزیون و چه در پروژههای دیگر خانم نامداری را دیده بودم و
شناخت اولیه و حتی میتوانم بگویم تا حدودی کامل وجود داشت.
قطعا به غیر از شناخت مد نظر ما، یک حس مشترک خوب بین خودتان حس میکردید، درست است؟
سجاد عبادی: طبیعتا همینطور است. بالاخره هر کسی که میخواهد چنین
اتفاق با اهمیتی را شروع کند یا یک پیشنهادی را به شخص دیگری دهد، حالا در
هر زمینهای نه فقط در ازدواج یک حس و انگیزشی در او ایجاد شده که در مراحل
بعدی به دنبال رسیدن به آن و افزودنش است.
ولی خب، این حس بعضی مواقع در حد خوش آمدن است و برخی مواقع عمیقتر، برای شما کدامیک بود؟
سجاد عبادی: برای من حسی کاملا متفاوت و عمیق بود.
در حقیقت شما درگیری حسی برایتان به وجود آمده بود؟
سجاد عبادی: بله و البته خیلی مهم و ارزشمند.
وقتی خانم نامداری پیشنهاد شما را رد کردند چه احساسی داشتید؟
آزاده نامداری: این کلمه رد کردن را بهتر است به کار نبریم چون من ایشان
را رد نکردم. من به کل دوست نداشتم ازدواج کنم چه ایشان، چه هر کس دیگر.
ممکن است بگوییم من این پیشنهاد را رد کردم چون چند اولویت برای زندگیام
داشتم که گذاشتم کنار هم و متوجه شدم این پیشنهاد برای من مناسب نیست اما
در حقیقت در مورد ما چنین چیزی وجود نداشت.
آن سالها چه مشغلهای داشتید که کلا دوست نداشتید ازدواج کنید ؟
آزاده نامداری: فکر میکنم اواخر حضورم در شبکه یک بود و من انواع و اقسام پروژهها را داشتم.
عکس جدید آزاده نامداری و همسرش
آقای عبادی! حس شما بعد از شنیدن جواب منفی از طرف خانم نامداری چه بود؟
سجاد عبادی: فکر میکنم پاسخی که ایشان دادند درستترین چیزی است که
میشود گفت. چون من همان سالها وقتی از طریق دوستان پیگیر بودم به نظرم
آمد این موضوعی که میگویند واقعی بود و ازدواج دغدغه ایشان نبود و
اولویتهای کاری برایشان ارجحتر بود.
میخواهیم دقیقا بدانیم حس شما چه بود؟
سجاد عبادی: واقعا و عمیقا خیلی سخت بود برایم و دوستانی که آن زمان در
جریان بودند به خوبی میدانند که که من مدتها چه حال و هوا و حس ناامیدی
داشتم.
خانم نامداری شما چطور؟
آزاده نامداری: راستش من اصلا نفهمیدم که ایشان چه احساسی داشتند و فکر
میکردم خیلی راحت برخورد کردند و با مساله کنار آمدهاند اما خب الان
واقعا حس آن موقع ایشان را به خوبی درک کردم.
برگردیم به عقب چون ممکن است خوانندگان ما و اصولا مردم عادی
آقای عبادی را نشناسند. کمی از خودتان بگویید تا همه بیشتر با شما آشنا
شوند؟
سجاد عبادی: من سجاد عبادی هستم. چهارم اسفند ۱۳۶۰ در تهران و در یک
خانواده فرهنگی و مذهبی به دنیا آمدم. یک خواهر و برادر هستیم و در حال
حاضر در سال سوم دکترای سیاستگذاری دانشگاه آزاد تهران مشغول به تحصیل
هستم. کارشناسی ارشد و کارشناسی را هم در رشته روابط بینالملل و علوم
سیاسی در همین دانشگاه خواندهام.
دورهای برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم که در دانشگاه روبرت شومن
استراسبورگ در مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل بدهم ولی خب به دلیل اینکه بازه
زمانی آن طولانی میشد و من میخواستم تحصیلات تکمیلیام را سریعتر تمام
کنم و چون با زبان فرانسه به خوبی آشنا نبودم فقط موفق شدم یک دوره زبان
بخوانم و پس از حدود یک سال و نیم به ایران بازگشتم و مجددا تحصیلاتم را
پیگیری کردم.
الان مشغول به کار هستید؟
سجاد عبادی: من به صورت ثابت در حقیقت دو جا مشغول هستم؛ شغل اولم در یک
دانشگاه غیرانتفاعی است که ۱۰ سال از زمان تاسسیس آن میگذرد. من مدیر
دانشجویی و سرپرست روابط عمومی هستم.
همین دانشگاهی که پدر شما مالک آن هستند؟
سجاد عبادی: خیر پدرم در حقیقت یکی از اعضای هیات موسس این مجموعه هستند
و این دانشگاه همانطور که از اسمش پیداست غیرانتفاعی است و فرد یا افراد
خاصی انتفاعی از آن نمیبرند بلکه به طور کل تمامی درآمد آن صرف هزینههای
خود دانشگاه میشود.
و شغل دومتان؟
سجاد عبادی: علاوه بر آن من در مجموعهای حدود ۱۲،۱۰ سال است که فعالیت
میکنم با عنوان نمایندگی فدراسیون جهانی مخترعان و مبتکران که مقر اصلی
آن در ژنو است. این مجموعه بیش از نیم قرن است که توسط تعدادی از مهمترین
کشورهای پیشرفته تاسیس شده و الان حدود دو سال است که یکی از دوستانم که
خودشان از جوانان نخبه برگزیده المپیادهای جهانی بوده و ریاست نمایندگی
ایران را برعهده داشتند به عنوان رئیس فدراسیون جهانی انتخاب شدهاند و
بنده هم افتخار همکاری با این مجموعه را به عنوان دبیر فدراسیون جهانی بر
عهده دارم. این فدراسیون در بیش از۱۰۰ کشور جهان نمایندگی دارد و به نظرم
افتخاری بزرگ برای ایران است که یک جوان شایسته ایرانی به عنوان رئیس
فدراسیون، آن را اداره میکند اما رسانهها و البته دولت ما در ایران از
این فرصت و موقعیت چندان استفادهای نکردند.
مقر اصلی در ژنو است و شما در ایران حضور دارید، مشکلی پیش نمیآید؟
سجاد عبادی: در حقیقت در تردد هستیم و طی سال علاوه بر جلساتی که در
مقرمان برگزار میشود در ۴۰ رویداد مهم علمی که در سراسر جهان برگزار
میشود، شرکت میکنیم و از ایران هم تیمهایی از دانشگاهها و صنایع اعزام
میکنیم.
پس شما در حال حاضر در دو حوزه اصلی فعالیت میکنید؛ یکی بخش
دانشگاهی و مجازی و دوم بخش بینالمللی. میخواهیم کمی از دیدگاههایتان و
وضعیت این دو بخش برای خوانندگانمان بگویید. به طور کلی فضای مجازی را
بهخصوص درکشورمان چطور میبینید؟
سجاد عبادی: من تقریبا از سال ۱۳۸۵ تا الان به طور مستقیم بیشتر وقت و
کارم در دانشگاه معطوف به حوزه الکترونیکی است و خوب بدون شک بر این باورم
که ظهور اینترنت به عنوان مهمترین پدیده قرن اخیر برای همه انسانهاست و
با شکلگیری آن بسیاری از روابط، برنامهها و اهداف حکومتها و ملتها
تغییر کرده و بهویژه این شبکه قدرتمند جهانی بر زندگی مردم و روابط عادی
آنها نیز اثر گذاشته که میتوان ساعتها درباره این تغییرات صحبت کرد اما
اگر به طور کلی و تکجملهای بخواهم فقط در مورد این موضوع در کشور خودمان
صحبت کنم به نظرم مانند بسیاری پدیدههای دیگر ما ابزارهای مربوط به آن را
دست و پا شکسته وارد کشور کردیم در برخی حوزه ها مثل آموزش استفاده های
خوبی شده اما فرهنگ آن را نه تعیین کردیم و نه برایمان اولویتی داشته و
نتیجه این شده که نه فقط در شبکههای اجتماعی بلکه بسیاری حوزهها باعث
بسیاری آسیبهای اجتماعی و چالشهای مختلف فرهنگی شدهایم چون فکر میکنیم
این ابزارها آمدهاند برای هر نوع استفاده بیحد و مرز، بدون توجه به مفهوم
و کاربری واقعی آنها.
آزاده نامداری و همسرش
در حوزه بینالملل چطور الان با توجه به فعالیتهایی که شما انجام میدهید، اوضاع بهتر شده است؟
سجاد عبادی: خوشبختانه با درایت و مدیریتی که مجموعه نظام ما در خصوص
پرونده هستهای نشان دادند بعد از سالها گشایشهای بسیار مثبتی ایجاد شد
که البته این موضوع در حوزه کاری ما در فدراسیون هم موثر بود. امیدوارم این
بار فرصتسوزی را کنار بگذاریم و از این مجال ارزشمندی که حاصل هزاران
هزار سختی و مشکل و گرفتاری برای مردم و مسوولان بوده و باعث ارائه تصویر
خوشایندی به نسبت گذشته از کشورمان در عرصه معادلات جهانی شده به نحو احسنت
استفاده کنیم. منطقه و کشورهای اطراف ما گرفتار مشکلات متعددی هستند که
این بهترین فرصت را برای رشد سریع کشورمان در تمامی عرصهها فراهم کرده
است.
اینطور که شنیدهام شما در حوزه جوانان هم فعال بودید و حتی
کتابهایی هم در این زمینه دارید، حال و آینده این نسل را چطور میبینید؟
سجاد عبادی: ما اواسط دهه ۷۰ اولین تشکل غیردولتی جوانان تهران را تاسیس
کردیم و از آن موقع تا الان همیشه یکی از دغدغههایم موضوع جوانان و مسائل
مبتلا به آنها بوده و اتفاقا بسیاری از دوستان مشترک هنرمند و ورزشکار
بنده و همسرم از همین جلسات جوانان فعال در آن زمان باقی ماندند. بله دو
کتاب در سالهای پیش در این حوزه منتشر کردم و در موسسه پژوهشی که به عنوان
دانشپژوهان جوان داریم، کارهای تحقیقاتی بسیاری در حوزههای مختلف جوانان
انجام دادهایم که پرداختن به آنها انشاءالله در موقعیت دیگری فراهم
میشود، اما باز هم اگر بخواهم خلاصه و ملموس بگویم به نظرم مشکلات و
دغدغههای جوانان ما را آقای شهبازی در فیلم مالاریا که خانم نامداری هم در
آن نقشآفرینی کردند به خوبی بیان کردهاند. سطحینگری، گسست نسلی،
بیتفاوتی، دوری از فکر و عقلانیت و مطالعه و از همه مهمتر دور شدن از
خانوادهها همراه مشکلات بسیار اقتصادی و اجتماعی اصلیترین مشکلات یک جوان
امروزی است که متاسفانه اکنون هیچ متولی مشخصی نیز در دولت ندارد.
ما خانواده آقای عبادی را با نام پدر محترتان میشناسیم و به واسطه ریاستشان بر سازمان ملی جوانان.
سجاد عبادی: پدرم سالهای طولانی در دولت مشغول فعالیت بودند و در آخرین دوره سازمان ملی جوانان رئیس این سازمان بودند.
اگر شما پسر آقای عبادی، رئیس اسبق سازمان ملی جوانان نبودید، باز هم تصمیم به ازدواج با خانم نامداری میگرفتید؟
سجاد عبادی: فکر نمیکنم ارتباطی داشته باشد.
آزاده نامداری: این سوال باید برعکس باشد و باید از من بپرسید وقتی
ایشان پسر آقای عبادی، رئیس سازمان ملی جوانان بودند چرا با ایشان ازدواج
نکردید؟
هر طور خودتان راحتید جواب دهید؟
آزاده نامداری: باید بگویم شما آقای عبادی پدر و آقای عبادی پسر را دو
فرد با شخصیتهای کاملا جدا در نظر بگیرید. با همه احترامی که برای پدر
ایشان قائلم و به عنوان یک فرد حامی، نزدیک و همراه اما سجاد یک کاراکتر
دوستداشتنی و خاص است و باید شخصیت ایشان را به طور مستقل بشناسید.
سجاد عبادی: در حقیقت نه زمینه آشنایی ما و نه فضاهایی که با هم برخورد
کردیم و نه هیچ زمان دیگری هیچوقت در این باره صحبت نکردیم که پدر من چه
کسی است و شما در تلویزیون هستید یا. . . .
آقای عبادی رفت آمد شما به تلویزیون و همکاریتان با صدا و سیما چطور اتفاق افتاد؟
سجاد عبادی: در حقیقت من چه در گذشته و چه در حال حاضر یک سری دوستان
نزدیک دارم که همیشه طی این سالها همکاریهای جسته و گریختهای با آنها و
خود تلویزیون داشتهام و در پروژههای مختلفی در قالب مشاوره یا
برنامههایی که نیاز به ارتباط با خارج از کشور داشته باشند با آنها همکاری
میکنم.
آن زمان که خانم نامداری به شما جواب منفی دادند، شما فکر نکردید که باید اصرار کنم؟
سجاد عبادی: اصرارم را هر جور که از دستم برمیآمد از طریق کانالهای
مختلفی پیگیری کردم. حالا شاید نه حضوری و مستقیم اما از طریق دوستان یا
واسطه تلاشم را کردم که ایشان را به ازدواج ترغیب کنم.
دقیقا چه کار کردید؟ پیغام دادید و . . . .
آزاده نامداری: اگر خودتان مستقیم گفته بودید شاید بیشتر فکر میکردم.
سجاد عبادی: همان دوستانی که زمینهساز آشنایی ما شده بودند درواقع قرار
بود که دوباره با خانم نامداری این موضوع را در میان بگذارند.
آزاده نامداری: اساسا یک تفاوت کاراکتری که من با ایشان دارم ـ البته
اوضاع در سری جدید خیلی بهتر شده و ما به هم نزدیکتر شدهایم ـ این است
که من به شدت آدم برونگرایی هستم و ایشان درونگرا؛ مثلا ما در نوشتن و
برنامههایی که مکتوب میکنیم خیلی زود به نتیجه میرسیم.
آزاده نامداری و همسرش در جشنواره
یعنی ایشان آدم مکتوبی هستند و شما شفاهی؟
آزاده نامداری: من خودم را هم آدم مکتوبی میدانم و هم شفاهی اما مثلا
وقتی ایشان سفر هستند تمام مدت چت میکنیم و وقتی به ایران برمیگردند،
میگویم: من اصلا حتی یک اس ام اس را هم جواب نمیدهم چون واقعا خسته
میشوم. در حقیقت من خودم را آدمی میدانم که بیشتر چیزهایی که در دلم دارم
را بیان میکنم و حتی بعضی مواقع به شوخی به ایشان میگویم اگر آن موقع
خودت عنوان میکردی یا بیشتر به صورت جدی اصرار میکردی به جای واسطهها
زندگیمان شکل دیگری میشد. متاسفانه یا خوشبختانه واسطهها همیشه آن چیزی
که ما در قلبمان هست را انتقال نمیدهند و بیشتر آن چیزی که دوست دارند یا
فکر میکنند را به طرف مقابل میگویند. شاید اگر خودشان رگ خواب مرا بلد
بودند، بهتر بود.
البته همیشه خانمهای ایرانی اولین جوابشان منفی است.
آزاده نامداری: نه، من اینطور نبودم و میتوانم بگویم انصافا اینطوری
نیستم. دلم بخواهد میگویم بله و اگر نخواهم خیلی راحت میگویم نه. در
حقیقت مشکل من این بود که خیلی سرم شلوغ بود و فکر میکردم با این کار در
حق یک آدم و زندگیاش ظلم میکنم چون وقتی زن یک خانه شوید دو روز دیگر
هم بچهدار میشوید و نسبت به همسرتان و خانوادهاش یک تعهدی دارید و من در
آن زمان اصلا چنین آمادگی نداشتم چون واقعا سنی هم نداشتم و در اوایل
جوانی بودم و پدیده ازدواج برایم اصلا قابل لمس نبود.
بعد از آن اتفاق مسیر هر دویتان تغییر کرد ؟
آزاده نامداری: بله. کاملا مسیرمان از هم جدا و ارتباطمان قطع شد و
چندین سال از هم خبری نداشتیم تا اینکه سال ۹۱ من مکه بودم و از طریق یک
دوست مشترک اس ام اسی به دستم رسید؛ البته نه از این اس ام اسهای شخصی از
پیامهای گروهی که متن کاملا رسمی دارد و برای خیلیها ارسال میشود. مطلع
شدم که مادر دوست گرامیمان آقای عبادی به رحمت خدا رفتهاند و من بعد از
بازگشتم به ایران با ایشان تماس گرفتم و تسلیت گفتم.
** در حقیقت آن پیام دوباره شما را یاد آقای عبادی انداخت؟
آزاده نامداری: البته ایشان میگویند که تماس نگرفتی اما من مطمئنم که یا زنگ زدم یا اس ام اس دادم و باز هم ارتباط ما قطع شد.
**و این ارتباط قطع شد تا کی؟
آزاده نامداری: اواخر شهریور سال ۹۴ که خیلی اتفاقی همدیگر را دیدیدم.
خیلی جالب است برایتان بگویم چون همه زندگیام در ملا عام بود و همه حتی
کسانی که مرا نمیشناختند به واسطه مصاحبهای که با شما داشتم از ریز ماجرا
خبر داشتند، ایشان همه چیزهایی که میخواستم بگویم را میدانستند ولی من
هیچ اطلاعی از زندگیشان و این سالهایی که ندیده بودمشان نداشتم.
**اصلا نمیدانستید آقای عبادی در این سالها کجا بودهاند و چه کار کردهاند؟
آزاده نامداری: اصلا هیچ اطلاعی حتی کوچک از ایشان نداشتم. جالب بود که
در نخستین برخورد، آقای عبادی هیچ صحبتی از گذشته نکردند و من برعکس شروع
کردم به حرف زدن، مثل آتشفشان شروع به فوران کردم و اینکه نمیدانی چه
بلایی سرم آمد و…
**عین دو دوست قدیمی که بعد مدتها دوباره یکدیگر را دیدهاند؟
آزاده نامداری: بله و ما به سرعت و خیلی زود تصمیم گرفتیم اشتباهی را که
چند سال قبل کرده بودیم جبران کنیم و این دفعه با هم ازدواج کنیم.
**اما خیلی به سرعت تصمیم گرفتید ازدواج کنید؟
آزاده نامداری: بله و اواسط مهرماه ازدواج کردیم و دوماهی هم هست که زیریک سقف زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
**چرا این قدر سریع؟
آزاده نامداری: ببینید وقتی من سجاد را دیدم اصلا احساس نمیکردم ما
تازه به هم رسیدهایم و قرار است همدیگر را بشناسیم چون احساس آشنایی خیلی
زیادی به هم میکردیم؛ به هر حال این اتفاق برایم آن قدر دلنشین بود که من
برای خودم و زندگیام با او صحبت کردم و هر دو طرف دلیلی برای مکث ندیدیم.
به خودتان نگفتید اجازه بدهیم مدت بیشتری با هم وقت
بگذرانیم؛ شاید اصلا ما آدمهای سابق نباشیم و طی این سالها دغدغه هر دوی
ما تغییر کرده باشد؟
آزاده نامداری: متاسفانه این چیزی که شما میگویید در کاراکتر من نیست و
مطمئن بودم که هردوی ما داریم به هم راست میگوییم و هیچ دروغی به هم
نگفته بودیم.
** به هر حال ۷ سال گذشته بود و شما بزرگتر شده بودید و کلی اتفاق در زندگی هر دوی شما افتاده بود؟
آزاده نامداری: ما دفعه قبل هم به خاطر اینکه از کاراکتر هم خوشمان
نیامده بود، تصمیم نگرفته بودیم ازدواج نکنیم بلکه ما به خاطر شرایط چنین
تصمیمی گرفته بودیم.
**این ازدواج از نظر شما یک ازدواج عاشقانه است ؟
آزاده نامداری: من فکر میکنم عاشقانه است و در آن شکی ندارم و باید
بگویم این آقای عبادی با شخصیت ۷ سال پیششان یک تفاوت بزرگ دارند و با
کلام خیلی خوب توضیح دادند که ما اشتباه کردیم و من خیلی راحت پذیرفتم.
**نظر شما در اینباره چیست آقای عبادی؟
سجاد عبادی: به نظر من هم این ازدواج عاشقانه و البته عاقلانه و منطقی است.
**مگر ممکن است؟
سجاد عبادی: بله، چون من علاوه بر عشق و علاقه پیش آمده در مورد شخصیت و شناختم نسبت به ایشان با تحلیل و استدلال تصمیم گرفتم.
**شما اصلا فرصت محاسبه داشتید که ببینید این ازدواج چقدر عاقلانه است؟
سجاد عبادی: من کلا چه این بار چه ۷ سال پیش کاملا محاسبه کرده بودم و
شناخت ما بر مبنای بار اولی که آشنا شده بودیم پروسه کوتاهی نبود.
**فکر نمیکردید تجربهها ممکن است آدمها را عوض کند؟
آزاده نامداری: ما وقتی دوباره همدیگر را دیدیدم شرح حالی از امروز و
گذشتهمان به هم دادیم و متوجه شدیم همان آدمهای سابق هستیم؛ البته معتقدم
این جزو معجزات خداوند است که برخی از آدمها فرصت جبران اشتباهاتشان را
پیدا میکنند و این فرصت برای همه پیش نمیآید که دوباره به هم برسند و
خداوند را شاکرم دوباره چنین فرصتی به ما داد
**خانوادههایتان چطور؟ آنها درباره این ازدواج سریع چه نظری داشتند؟
خدا را شکر هر دو خانواده همراهیمان کردند و سنگی جلوی پایمان نینداختند.
**یعنی هیچ دغدغهای نداشتند؟
طبیعتا همه پدر و مادرها دغدغه دارند اما چون ایشان را از سالها قبل میشناختند و در جریان خواستگاریشان بودند، موافقت کردند.
**همان سالها شما را ملامت نکردند که چرا پیشنهاد آقای عبادی را قبول نکردید؟
من شاید در برخی مواقع آدم زیادی مستقلی هستم و خب، بشخصه پیشنهاد ایشان
را رد کردم و کلا پدر و مادر من خیلی به نظر من احترام میگذارند؛
بنابراین با توضیحات من خیلی زود قانع شدند.
**خانواده شما چطور آقای عبادی؟ در باره این ازدواج دغدغه مهمی نداشتند؟
خانواده من در دوره گذشته به طور کامل اتفاقا مشوق و علاقهمند به این
ازدواج بودند و خب، این بار هم خیلی کمک و من را همراهی کردند.
**شما که به تشابهات و اشتراکات زیاد تاکید دارید، میتوانید تعدادی از آنها را به ما بگویید؟
سجاد عبادی: دقیقا تاکید دارم کاملا با علم و فکر بوده و حتی بابتش یک
لیست تقریبا بلندی تهیه کرده بودم. بگذارید چند تا از مهمترین آنها را
برای شما بگویم: استقلال شخصیت و حضور فعال در جامعه، نوع نگاه به زندگی و
اهداف مشترک و بزرگ، دیدگاهها و اعتقادات فرهنگی و اجتماعی، خانوادهمحور
بودن و تناسبات خانوادگی، سطح تحصیلات، شباهتهای شخصیتی که اتفاقا خانم
نامداری هم در منزل و زندگی، شخصیت بسیار آرام و همراهی دارند و علاوه بر
فعالیتهای بیرونی تمامی امور خانه را هم مدیریت میکنند؛ البته اشتراکات
ظاهری، دغدغهها، دوستان مشترک و… هم از جمله دیگر موارد بودند.
**خانم نامداری، به نظرتان آقای عبادی از کدام ویژگی شما خوشش میآید؟
آزاده نامداری: من فکر میکنم سجاد یک مادر خیلی فعال داشته است که در
زمینههای مختلفی کار میکرده. ایشان از نظر شخصیتی بسیار جسور بودهاند و
یک کاراکتر قابل احترام و متمایز از همسرشان داشتند که دارای جایگاه
اجتماعی بالا و کلا آدمی خودساخته بودند و همیشه سجاد به نقشی که مادرش در
خانواده و اجتماع داشتند افتخار میکردند؛ همچنین به خاطر چیزهایی که سجاد
از مادرش تعریف میکند و از من هم میخواهد، احساس میکنم که زنی جسور و
فعال را دوست دارد.
**آقای عبادی از ابتدای مصاحبه میخواستیم از شما بپرسیم که شما آدم پولداری هستید؟
سجاد عبادی: نه؛ به هیچ عنوان و ما هم مثل قشر عظیم طبقه متوسط جامعه زندگی میکنیم.
آزاده نامداری: متوجه میشوم که میخواهید به کجا برسید چون با این سوال
چند باری مواجه شدهام که تو با یک آقازاده ازدواج کردهای و من توضیح
دادم که اصلا لفظ آقازاده از کجا و برای چه کسانی ساخته شده است با آن
تعاریف، سجاد به هیچ عنوان آقازاده محسوب نمیشود. به سجاد از پدرش یک نام
نیک رسیده است و ابدا تا به حال نه یک شغل دولتی داشته است نه پول و نه هیچ
رانت و امثال این چیزها و اگر سجاد در جایگاه فعلی است فقط با تلاش خودش،
تحصیلاتش و حضور در فضای دانشگاه و کاملا شخصی و براساس زحمات خودش بوده
است. من خودم بارها پیش آمده که از مجری بودنم مثلا در برابر جریمه شدن
استفاده کردهام اما ایشان هیچ وقت نخواسته که از نام پدرش سوء استفاده کند
و اگر میخواست، میتوانست الان یک شغل راحت دولتی داشته باشد و به علائقش
در حوزه بینالملل بپردازد
**مراسم عروسیتان چه شکلی بود؟
آزاده نامداری: از آنجا که سجاد خیلی سنتی است و من هم یک خانواده کاملا
سنتی دارم ما تمام مراحل را به صورت کاملا سنتی طی کردیم؛ از خواستگاری،
بلهبرون، عقد، عروسی و همه مراسم سنتی این چنینی را کاملا برگزار کردیم.
**واکنش مردم در این مدت که ازدواج کردهاید به چه صورت بوده است؟
سجاد عبادی: واکنشهای مردم خدا را شکر خیلی خوب و مثبت بوده و همه به ما لطف دارند.
آزاده نامداری: در مجامع عمومی مثل همین جشنواره فیلم که چند روز قبل
برگزار شد یا کنسرت، تئاتر یا جاهای اینچنینی که رفتهایم بسیار خوب و با
احترام بوده است و به طرز عجیبی مردم وقتی من را در کنار سجاد میبینند
میگویند چقدر دوستداشتنی هستید و چقدر به هم میآیید و این، احساس خوب را
در من چندبرابر میکنند.
**واکنش منفی هم داشتهاید؟
آزاده نامداری: واقعا نداشتهایم.
**در فضای مجازی چطور؟
آزاده نامداری: البته در فضای مجازی و خصوصا اینستاگرام نظرها مختلف است و هیچ وقت همه طرفدار تو نیستند.
**آقای عبادی این واکنشها شما را اذیت نمیکند؟
سجاد عبادی: در فضای مجازی شما به هیچوجه نمیتوانید اصل و فرع را از
هم تشخیص بدهید و متاسفانه این همان معضلی است که در ابتدا هم خدمتتان
گفتم. نقابی بر صورت زده شده که سره و ناسره را نمیتوان تشخیص داد.
**آقای عبادی هیچ وقت شده که به خانم نامداری بگویید فلان پست را از اینستاگرام پاک کن یا در مورد این مورد بخصوص اظهار نظر کن؟
سجاد عبادی: واقعیتش این است که من همیشه نظر میدهم و همیشه چه در مورد
اینستاگرام یا مصاحبهها و موارد شبیه به این با تفاهم و گفتوگوی مشترک
مساله را حل میکنیم و هیچ وقت روابط ما بر اساس دستور یا توصیه مستقیم
نبوده است.
آزاده نامداری: در حقیقت این صفحه اینستاگرام برای هردویمان است.
**آقای عبادی آخرین باری که از دست خانم نامداری عصبانی شدید کی بود؟ دوست داریم خیلی صادقانه جواب بدهید.
آزاده نامداری: یک بار که سجاد خواب بود من نیمهشب یک پست در
اینستاگرام گذاشتم و وقتی فردا صبح از خواب بلند شد ناراحت شد. (خنده جمعی)
سجاد عبادی: یک دورهای بود که من در دانشگاه به اینترنت دسترسی نداشتم.
آن روز بعد که به خانه آمدم دیدم خانم نامداری یک پست گذاشته و تعداد
لایکها به سه، چهار هزار تا رسیده و متوجه شدم که ساعت دو نیمهشب آن پست
گذاشته شده است. (خنده)
آزاده نامداری: خیلی وقتها که سجاد میخواهد صبحها سر کار برود یا
شبها قبل خواب میگوید تو رو خدا من فردا صبح بلند نشوم ببینم یک پست
گذاشتی! (خنده)
**اختلافنظر جدی با هم دارید؟
سجاد عبادی: نه؛ اتفاقا خیلی کم که البته واقعا وجودش را برای رشد یک زندگی خیلی مفید میدانم.
آزاده نامداری: سجاد در خیلی از موارد زندگی چه کوچک چه بزرگ نگاه
سنتیتری نسبت به من دارد؛ البته من هم سنتی بودن را دوست دارم ولی
متاسفانه یا خوشبختانه سنتی زندگی نکردهام؛ هر چند احترام به سنتها همیشه
اولویت زندگیام بوده اما ما به توافق رسیدهایم که با هم کنار بیاییم و
مشکلی نداریم. خدا را شکر توانستیم که علایقمان را به هم نزدیک کنیم.
**در موارد دیگر زندگی چطور؟ مثلا به توافق رسیدهاید که در آینده چند بچه داشته باشید؟
آزاده نامداری: خوشبختانه در این مورد با هم خیلی همعقیده هستیم و بچه
داشتن بخش مهم زندگیام خواهد بود چون هم من و هم سجاد عاشقانه دوست داریم
بچه داشته باشیم؛ البته وقتی جدی به موضوع نگاه میکنم میبینم چقدر
مسوولیت سختی است و شاید آماده نباشم. همین چند روز قبل به سجاد میگفتم که
من الان به تو تعهد دارم و باید بعد از بچهدار شدن به یک فرد جدید هم
تعهد داشته باشم اما زمانی که حوصله ندارم این حرفها بیمعنی میشود.
**به دنبال چه آیندهای هستید؟
سجاد عبادی: یک زوج موفق در زندگی، تحصیلات و تشکیل خانواده که بتوانند
در حوزههایی که علاقه و توانمندی دارند به بهترین شکل فعالیت کنند؛ همسرم
در حوزه روانشناسی و خودم در حوزه بینالمللی.
**خانم نامداری فکر میکنید شما پنج سال بعد کجا هستید و چه میکنید؟
آزاده نامداری: من قطعا یک رمان نوشتهام و یک روانشناس هستم و ممکن است
در آینده یک برنامه ثابت تلویزیونی در حوزه روانشناسی داشته باشم.
**دوست دارید دختر داشته باشید؟
آزاده نامداری: بله.
**اسمش را هم انتخاب کردهاید؟
بله اما نمیخواهیم الان بگوییم.
**مادرتان در دوره اول با ازدواجتان موافق بودند ؟
سجاد عبادی: بله، خیلی خوشحال، مشوق و کاملا موافق بودند.
**خانم نامداری شما هیچ وقت مادر آقا سجاد را دیده بودید؟
بله؛ خدمتشان رسیده بودم و ارادت قلبی زیادی نسبت به ایشان داشتم. الان
هم اگر به خانه ما تشریف بیاورید بیشترین تصاویر و دستنوشتهها را از
ایشان میبینید.
**یادتان هست مادر آقای عبادی را سالهای پیش کجا دیدید؟
آزاده نامداری: بله؛ در مراسم جشنی در یکی از دانشگاهها که مادر و خواهر ایشان هم حضور داشتند.
**شما در آن مراسم مجری بودید؟
آزاده نامداری: نه من هم دعوت شده بودم و مهمان همایش بودم.
**آقای عبادی، بار دومی که شما خانم نامداری را دیدید یک تفاوت
بزرگ در زندگیشان اتفاق افتاده بود و دیگر مجری تلویزیون نبودند برای شما
چقدر این موضوع مهم بود؟
سجاد عبادی: شاید خیلیها باورشان نشود اما من همان حس اولیهای را که
سالها قبل داشتم دوباره نسبت به ایشان پیدا کردم و اصلا برایم فرقی
نمیکرد که مجری تلویزیون هستند یا نه و من هیچ وقت آزاده نامداری را که در
تلویزیون حضور دارد نمیدیدم. کاراکتر ایشان به عنوان مجری برای من هیچ
وقت اولویت نداشته است بلکه شخصیت حقیقی و واقعی ایشان برای من همیشه اهمیت
داشته است.
**چه چیزی در شخصیت خانم نامداری دیدید که دوست داشتید با ایشان ازدواج کنید؟
سجاد عبادی: آدمها وقتی در محیطهایی بزرگ میشوند که شبیه هم است و
اشتراکات زیاد به ویژه فرهنگی با هم دارند، به هم تمایل پیدا میکنند و این
شباهتها در زمانهای مختلف باعث میشود که بخواهند در کنار هم باشند.
**خانم نامداری شما خودتان مشاور خانواده هستید و اگر کسی با
مورد مشابه خودتان سراغتان بیاید و بگوید کسی که سالها قبل به من پیشنهاد
ازدواج داده بود دوباره چنین پیشنهادی داده است اما من به تازگی از یک
زندگی ناموفق بیرون آمدهام حال چه کار کنم، چه مشاورهای به او میدادید؟
آزاده نامداری: من به تازگی از زندگی قبلی بیرون نیامده بودم و دو سال
از ازدواج سابقم گذشته بود و اگر مورد مشابهی با همین ویژگیها از من مشورت
میخواست حتما میگفتم بررسی کن و اگر همه چیز به نظرت درست و منطقی
میآید ازدواج کن. در حقیقت من با غریبهای که نمیشناختم قرار نبود ازدواج
کنم و به خوبی ایشان را میشناختم و علاوه بر آن حس و انگیزه واقعی را دو
طرفه میدیدم.
**اگر بخواهید یک جمله برای پایان بگویید الان وقت مناسبی است.
سجاد عبادی: آدمها در لحظه و آن زندگی میکنند و در طول زندگی
تجربههایی کسب میکنند که حتی ممکن است در گذشته شکستهایی هم داشته باشند
و قطعا مهم این است که نگاه به آینده باشد و از اتفاقات خوب و بد که در
گذشته افتاده درس بگیرند و در عمل این تجربهها به درد آینده بخورد. به
نظرم این موضوع خیلی مهم است که بدون توجه به حواشی با اراده قوی، تصمیم و
عزم درونی و مشترک با یک هدف بلند به تشکیل زندگی بپردازید و یک ضربالمثل
فرانسوی پایان حرفهای من هدیه به خوانندگان شما:
هر اقبالی به موقع خود برای شخص صبور پیش خواهد آمد.
آزاده نامداری: یکی ازدوستانم در سالهای دور حرفی به من زد که خیلی
جدیاش نگرفتم اما این روزها خیلی به آن فکر میکنم و الان زمان مناسبی است
که برای شما هم بگویم این دوست میگفت: در زمین طوری زندگی کنید که احساس
کنید تنها هستید و آن موقع است که که با هیچ کس رقابت نمیکنید و در پی آن
نیستید که دیگران چه میکنند. پس باید به خودتان بگویید که من تنها روی
زمین هستم و هر روز در حال نقاشی کردن روزهای آِیندهام و خدا کمک میکند و
خودم هم تلاش میکنم که نقاشیهایم رنگی باشد و درست از آب دربیاید.
امیدوارم این اتفاق بیفتد و اگر روزی بچهدار شوم دوست دارم او هم به همین
صورت زندگی کند چون با وجودی که دنیا سخت است و تلخ و گاهی دشوار من آن
فانتزی را دوست دارم و در خودم نگه داشتهام و دوست دارم بچهام هم در یک
دنیای سراسر فانتزی بزرگ شود و خوشحال زندگی کند.