دنیای مادرانه خانم بازیگر (+عکس)
در یكی از روزهای بهاری میزبان ژاله صامتی بازیگر خوب كشورمان و دختران
دوست داشتنیاش شدیم و با آنها گپ و گفت جالبی داشتهایم در مورد دنیای
مادرانه / دخترانهشان. خواندن این گفتوگوی صمیمانه را به همه مادران و
دختران ایدهآلی پیشنهاد میكنیم.
سال 94 برایم پربار بود
ژاله
صامتی: سالی كه گذشت برایم خیلی خوب بود. در دو فیلم سینمایی خوب بازی
كردم و در جشنواره كاندیدای دریافت سیمرغ شدم؛ هرچند كه نقش اول بازی كردم
ولی برای نقش مكمل كاندیدا شدم. (میخندد) البته این موضوع چندان اهمیت
ندارد. من وقتی با مردم روبهرو میشوم و میبینم چقدر درك درستی از سینما و
نقشها دارند و با همكارانم صحبت میكنم و متوجه میشوم كارم را دوست
داشتهاند برایم با ارزشترین جایزه است. سال جدید را هم با بازی در یك
فیلم سینمایی خوب آغاز میكنم كه داستانی زنانه و جذاب دارد.
به ما خوش میگذرد
ژاله
صامتی: من عاشق دخترهایم هستم و وقتی با هم هستیم حسابی بهمان خوش
میگذرد. در واقع ما یك اكیپ زنانه هستیم. (میخندد) سه زن از سه نسل
متفاوت ولی با مشتركات بسیار زیاد. من دهه پنجاهی هستم و دختر بزرگم، یاس
دهه هفتادی و دختر كوچكم، نیاز دهه هشتادی است. الان روند زندگی به حدی
سرعت گرفته است كه دو نفر با فاصله سنی هفت، هشت ساله را هم میتوان از دو
نسل مجزا دانست.
یاس: من احساس میكنم ما بیشتر با هم دوست هستیم.
این حس را هم نسبت به مادرم دارم و هم نسبت به خواهرم. اختلاف سنیام با
خواهرم باعث نمیشود با او احساس صمیمت نكنم. البته به هرحال علایق متفاوت
وجود دارد ولی نه آنقدر كه بخواهد در صمیمت و احساس دوستانهمان خللی ایجاد
كند. نیاز خیلی از حرفهایش را به من میزند و من هم همیشه از همصحبتی با
خواهرم لذت میبرم.
نیاز: من هم احساس دوستی با مامانم و یاس دارم.
همیشه از اتفاقاتی كه در مدرسه پیش بیاید با خواهرم صحبت میكنم. در كل
حرفهایم را بیشتر به مامان و یاس میگویم.
دنیای مادر بودن
ژاله
صامتی: اگر یك بازیگر دنیای مادر بودن را تجربه كند به او در ایفای نقش یك
مادر خیلی كمك خواهد كرد. ما بازیگران بسیاری داشتهایم كه نقش مادر را
داشته اند و خوب هم بازی كردهاند اما اگر تجربه مادر بودن در دنیای حقیقی
را داشته باشند حسی كه روی صحنه یا جلوی دوربین ظاهر میشود هم حقیقی خواهد
بود. خود مادر بودن خارج از هر شغل و هر حیطهای به نظرم از موهبتهای
بزرگی است كه خداوند به یك زن بخشیده. این حس آنقدر شیرین و خوشایند است كه
با هیچ چیز دیگری نمیتوانم مقایسهاش كنم.
همه دوستداشتنیهای من
یاس:
هفده سال دارم و در رشته طراحی لباس درس میخوانم و طراحی و دوخت از علایق
اصلیام هستند. به موسیقی هم خیلی علاقه دارم و تار و كمانچه مینوازم.
پدر و مادرم از شش سالگی من را به كلاسهای موسیقی فرستادند و خیلی تشویقم
كردند كه حتما نواختن ساز را یاد بگیرم. در دبیرستان هم وارد رشته موسیقی
شدم اما احساس كردم این رشته را میتوانم خارج از محیط مدرسه هم یاد بگیرم
به همین خاطر از هنرستان موسیقی خارج شدم و وارد هنرستان طراحی و دوخت شدم.
ژاله صامتی: لباسهایی را كه پوشیدهام دخترم طراحی كرده است.
یاس:
طراحی لباس در سینما و تئاتر را دوست دارم؛ همچنین خیلی دوست دارم طراحی
لباس بازیگران برای مراسم مختلف را انجام دهم. فعلا این كار را برای مامان
انجام دادهام. اكثر لباسهایم را هم خودم میدوزم چون خیاطی از واحدهای
درسیام محسوب میشود و یاد گرفتهام. داشتن مزون هم برایم جذاب است.
ژاله صامتی: سلیقهمان در لباس به هم خیلی نزدیك است و لباسهایی را كه یاس برایم طراحی میكند دوست دارم.
یاس برایم مثل عروسك بود
ژاله
صامتی: فاصله سنی من با یاس بیست و شش سال است و این فاصله سنی نسبتا كم
باعث شد در ابتدا مادر شدن برایم شكل خاله بازی باشد. (میخندد) به خصوص
اینكه فانتزیهای بامزهای از مادر شدن در ذهن داشتم و یاس برایم هم حكم
بچه را داشت و هم مانند عروسك و اسباب بازیام بود. (میخندد) داشتن یاس
برایم تجربهای هیجانانگیز بود كه تا مدتها وقتی او را تر و خشك میكردم
و شیر میدادم با خود میگفتم « یعنی این بچه منه؟» و باورم نمیشد كه صاحب
یك دختر كوچولو شدهام.
خاطره شیرین من
ژاله
صامتی: یاس ساعت نه و نیم شب به دنیا آمد و خوب به یاد دارم همه خانمهای
آن بخش چون همان روز زایمان كرده بودند خواب كه چه عرض كنم بیهوش بودند.
(میخندد) ولی من كه ۴۸ ساعت نخوابیده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب
یاس را از پتویی كه در آن پیچیده شده بود در میآوردم و نگاهش میكردم و هر
نیم ساعت یك بار او را در آغوش میگرفتم و دوباره روی تختش میگذاشتم. یاس
هم مثل من آن شب بیدار بود و این موضوع كمی نگرانم كرد تا اینكه بالاخره
زنگ زدم به بخش پرستاری و گفتم خانم پرستار نمیدانم چرا دختر من نمیخوابد
در حالی كه همه بچهها خواب هستند. پرستار هم گفت «خب مادرها هم همه خواب
هستند شما چرا نمیخوابید؟» من هم جواب دادم «آخه من خیلی خوشحالم خوابم
نمیبره» و پرستار جواب داد« حتما بچه ات هم خیلی خوشحاله نگران نباش.» (می
خندد)
یادم هست بعضی از خانمها نوزادشان را به پرستارها تحویل
داده بودند اما من از آنجایی كه اعتماد به نفسم در همه چیز خیلی بالاست
گفتم خودم میخواهم از دخترم نگهداری كنم. (می خندد) بعد از اینكه چندین
بار یاس را از روی تخت برداشتم و دوباره به جایش برگرداندم در نهایت او را
كنار خودم خواباندم. دخترم 9ماه با من و در وجود من بود و وقتی او را به
خودم نزدیك كردم احساس آرامش كردم و بالاخره توانستم بخوابم.
مادر و دختر فروردینی
ژاله
صامتی: من و یاس چون متولد ماه فروردین هستیم عواطفی شبیه به هم داریم. ما
اینطور نیستیم كه محبت مان را در كلام بروز دهیم. اما نیاز برعكس ماست و
محبت كلامی دارد و خیلی به من میچسبد. (میخندد) من كلا خیلی اهل چلاندن
بچهها نیستم و زیاد بغلشان نمیكنم؛ به همین خاطر هم همه بچهها ارتباط
خیلی خوبی با من دارند چون از اینكه مرتب كسی بغلشان كند و ماچشان كند
خوششان نمیآید. در مورد بچههای خودم هم این طور بودم.
اتفاقا
خواهرهایم میگفتند چطور میتوانی بچههایت را محكم بغل نكنی و نچلانی و من
هم میگفتم من از تماشایشان بیشتر لذت میبرم و كیف میكنم. البته نیاز
اخلاقش با یاس فرق دارد و دوست دارد در آغوش من باشد. اتفاقا روزی هم كه به
دنیا آمده بود بخش را با جیغ و هوار روی سرش گذاشته بود. (میخندد) و به
محض اینكه برای شیر دادن به آغوش من دادند آرام شد. خلاصه كل روز در آغوش
من بود و تا از من جدا میشد جیغ میكشید و گریه میكرد.
از خوشحالی جیغ زدم
ژاله
صامتی: وقتی نیاز را باردار بودم باز دوست داشتم فرزندم دختر باشد و وقتی
در ماه چهارم بارداریام فهمیدم بچه دختر است از خوشحالی با یاس جیغ
میكشیدیم. (میخندد)
یاس: روزی كه نیاز به دنیا آمد من خانه
مادربزرگم بودم و وقتی خالهام خبر تولد خواهرم را داد از خوشحالی كل خانه
را دویدم و جیغ كشیدم. (میخندد) وقتی هم در بیمارستان نیاز را دیدم خیلی
ذوق كردم و اصلا باورم نمیشد خواهردار شدهام. روزهای اول كه كوچك بود
بغلش میكردم و با او خاله بازی میكردم. نیاز نوزاد خیلی زیبایی بود.
ژاله صامتی: نیاز نوزادی گرد و قلمبه بود با چشمهای آبی درشت که دل همه را میبرد. البته الان رنگ چشمهایش طوسی شده.
نام نیاز را یاس انتخاب کرد
ژاله
صامتی: نام یاس را من انتخاب كردم. همه از تك سیلابی بودن این اسم تعجب
كرده بودند و فكر میكردند تلفظش سخت است اما خیلی زود عادت كردند. نام
نیاز را اما خواهرش انتخاب كرد. كلی اسم انتخاب كرده بودیم و كاندیدا
داشتیم اما یك بار كه داشتم خاطرهای را برای یاس تعریف میكردم نام نیاز
را بردم و به یاس گفتم: « راستی نیاز هم اسم دختر است» و یاس هم سریع گفت
همین اسم را روی خواهرم میگذاریم.
اهل تئاتر دیدن هستیم
ژاله
صامتی: ما با هم به سینما، كنسرت و تئاتر میرویم. تماشای تئاتر از
برنامههای همیشگیمان است و ماهی حداقل سه، چهار بار به دیدن تئاتر
میرویم. بچههای من از نوزادی به تئاترشهر رفتهاند. وقتی یاس كوچك بود با
خودم به محل تمرین میبردم و در محل كوچكی با اسباببازیهایش آرام بازی
میكرد. هر دو عاشق تئاترشهر هستند چون در این محیط بزرگ شده و بازی
كردهاند و كلی خاطره دارند.
یاس: وقتی هنوز نیاز به دنیا
نیامده بود تنها گوشهای بازی میكردم اما با تولد نیاز همبازی پیدا كردم و
با هم در كنار گروه تئاتر آرام بازی میكردیم و خیلی بهمان خوش میگذشت.
نیاز: هنوز هم با مامان زیاد به تماشای تئاتر میرویم. رفتن به كافه هم از برنامههای تفریحیمان است.
ژاله
صامتی: بچهها كافه را خیلی دوست دارند و كافه زیاد میرویم. حُسن داشتن
دختر این است كه میتوانم با آنها ورزشهای مشترك داشته باشم. با دخترهایم
زیاد استخر میرویم. برنامه پیادهروی با نیاز هم همیشه برقرار است. چون هر
دو تپل هستیم و پیادهروی مشتركمان هم زیاد است. (میخندد)
به مادرم افتخار می کنم
یاس:
به مادرم افتخار میكنم اما پُز بازیگر بودن ایشان را نمیدهم؛ حتی در
مدرسه هم هیچ وقت نمیگویم مادرم بازیگر است و بچهها بعدا خودشان
میفهمند. بعضی وقتها با تعجب میپرسند « چرا قبلا نگفته بودی مامانت
بازیگره؟» و من هم جواب میدهم چون این هم یك شغل است و فرقی با بقیه
كارها ندارد.
دوستان و همكلاسیهایم معمولا در مورد بازیگری یا پشت
صحنه كارها از من سوال میكنند؛ مثلا میپرسند: « فلان بازیگر هم كنار
مامانت بازی میكنه ؟ » یا اینكه دوست دارند در مورد دیگر بازیگرها و
زندگیشان بدانند.
بازیگران هم عادی هستند
ژاله
صامتی: من خیلی دوست دارم در جمع مردم باشم. زیاد به پیادهروی میروم و
خیلی وقتها ماشینم را پارك میكنم و از تاكسی، مترو و اتوبوس استفاده
میكنم. جالب است هنوز هم برخورد مردم با بازیگران طوری است كه انگار ما
مثل آنها زندگی نمیكنیم. چند وقت پیش كه به جمعهبازار رفته و سبزی خریده
بودم دو خانم با تعجب به من نگاه كردند و پرسیدند « مگه شما هم سبزی پاك
میكنی؟ » (میخندد) یا مثلا وقتی برای ثبتنام دخترهایم برای اولین بار
به مدرسه میروم معمولا مدیران تعجب میكنند. نمیدانم چرا مردم فكر
میكنند ما مثل پادشاهها زندگی میكنیم.
ما هم روزی بچه بودیم
ژاله
صامتی: یك خوشبختی بزرگی هم كه دارم این است كه هر دو دخترم هیچ چیز
پنهانی از من ندارند. حتی اگر بدانند ممكن است من سر مسالهای ناراحت شوم و
برخورد كنم باز هم آن را با من در میان میگذارند. این حس ناشی از اعتماد
متقابل است. متاسفانه برخی از والدین فراموش میكنند خودشان هم روزی شانزه
ساله بودهاند و یادشان میرود خیلی كارها را دوست داشتند انجام دهند كه
درست یا غلط بودنش را الان میفهمند.
بازیگری را دوست دارم
نیاز:
دوست دارم بازیگر شوم. بازیگری برایم جالب و دوست داشتنی است و در فیلم «
فقط بیست» به كارگردانی آقای مسعود كرامتی بازی كردهام.
ژاله
صامتی: چون نیاز دوست دارد در زمینه بازیگری به صورت حرفهای كار كند به او
گفتهام اگر در این سن وارد بازیگری شود استعدادش حیف میشود. الان زمان
یادگیری است و نیاز باید بیشتر تئاتر و فیلم ببیند و یاد بگیرد و بعد كه به
سن هجده، نوزده سالگی رسید و وارد دانشگاه شد میتواند به صورت حرفهای
وارد این كار شود.
اگر واقعا به اندازهای كه من عاشق بازیگری هستم
دخترم هم به این شغل علاقه داشته باشد با حضورش در دنیای سینما مشكلی ندارم
و تا حد امكان كمكش میكنم اما پارتیبازی نمیكنم. (میخندد) چون خیلی از
بچههای سینما از جمله خودم با زحمت و تلاش وارد این عرصه شدهایم و از
پارتیبازی خوشمان نمیآید. ضمن اینكه به نظر من اگر كسی با زحمت چیزی را
به دست آورد، هم قدرش را بهتر میداند، هم برای حفظش بیشتر تلاش میكند و
هم خودش را بیجهت خرج نمیكند.
یاس: من هم قبلا دوست داشتم بازیگر شوم اما الان علاقهای ندارم و احساس میكنم استعدادش را ندارم.
ژاله صامتی: البته به نظرم استعدادش را دارد ولی اعتماد بنفساش در این زمینه كافی نیست.
در خواست ویژه از خدا
ژاله
صامتی: من همیشه تا قبل از تولد نیاز میگفتم فقط یك بچه كافی است و
تكفرزندی خوب است. همیشه هم دوست داشتم دختر داشته باشم. اتفاقا وقتی یاس
را باردار بودم سونوگرافی تا به آخر جنسیت بچه را نشان نداد و من همیشه با
خودم میگفتم خدایا بچهام سالم باشد اما دختر هم باشد. (میخندد)
راستش
من اصلا روحیه پسر داشتن ندارم و در دوران بارداریام هم اول اسم یاس را
انتخاب كردم. با اینكه دوست داشتم تنها یك فرزند داشته باشم اما بعد از
گذشت چند سال یاس مرتب به ما میگفت تنهاست و دوست دارد خواهر یا برادر
داشته باشد.
تصمیمگیری برای داشتن فرزند دوم سخت بود چون هم دوست
داشتم ادامه تحصیل بدهم و هم پایاننامه تحصیلیام با زایمان اولم مصادف
شده بود و میدانستم با داشتن یك نوزاد چقدر درس خواندن سخت است. ضمن اینكه
شغل ما به خاطر عدم نظم زمانی سختتر است و مادر بودن یك بازیگر شاید به
نسبت سایر زنان حتی دشوارتر باشد. من از یك ماهگی یاس را با خودم سر صحنه
فیلمبرداری یا تمرین تئاتر میبردم و مرتب با خودم فكر میكردم حالا با دو
بچه كارم سختتر هم میشود اما در ختم مادربزرگم در یك لحظه تصمیمام را
گرفتم.
در شلوغی آن مراسم با خودم خلوت كردم و دیدم من و
خواهرهایم در كنار مادرمان هستیم كه به تازگی مادرش را از دست داده و
دخترخالههایم همراه و همدل خالهام هستند. دیدن این جمع گرم و صمیمی و
همدلی بسیار زیادی كه بین همه ما بود و فكر كردن به این موضوع كه بالاخره
من و همسرم این دنیا را ترك میكنیم و خوب است یك همخون در كنار یاس باشد،
باعث شد تصمیم بگیرم باز هم بچهدار شوم و حالا هم از اینكه این تصمیم را
گرفتم و نیاز عزیزم را به این دنیا آوردم خیلی خوشحالم.