نگاهی روانشناختی به رابطه پزشک و بیمار

امروزه بسیاری از اهل هنر و فرهنگ و دوستداران سینما در سراسر جهان سوگوار عباس کیارستمی هستند اما مرگ او چالش بزرگی را در ایران رقم زد؛ اینکه آیا «سهل‌انگاری پزشکی» عامل مرگ او شد؟

روزنامه ایران: وجود یک هنرمند سرمایه بی‌بدیل ملی است چرا که میراث فرهنگی یک ملت است و گاه فراتر از آن، میراث فرهنگی یک جامعه است و فقدانش فاجعه‌ای در ابعادی گسترده است. امروزه بسیاری از اهل هنر و فرهنگ و دوستداران سینما در سراسر جهان سوگوار عباس کیارستمی هستند اما مرگ او چالش بزرگی را در ایران رقم زد؛ اینکه آیا «سهل‌انگاری پزشکی» عامل مرگ او شد؟  بسیاری از جمله خانواده آن زنده‌یاد، گروهی از هنرمندان و گروهی از متخصصان بر این باورند که اگر غفلت و تسامح نمی‌شد، این فاجعه به بار نمی‌نشست. متأسفانه چنین مسائلی گاه در مجموعه پزشکی اتفاق می‌افتد و بسیاری چون نام‌آور نیستند جان خود را در نتیجه این خطاها از دست می‌دهند و چون آگاهی ندارند و دست‌شان به جایی بند نیست، علت مرگ‌شان پیگیری نمی‌شود. در طرف مقابل، عمده پزشکان نیز معتقدند چنین اتفاقاتی قابل پیشگیری نیست، اگر هم خطای پزشکی باشد، نباید موجب فضاسازی رسانه‌ای علیه جامعه پزشکی کشور شود. گمان می‌کنم اگر در فضایی به دور از هیجان، از موضع برابر بین نخبگان هر دو گروه دیالوگ و گفت و شنودی برقرار شود و قصد، مجادله، محکوم یا متهم کردن دیگری نباشد بلکه سبب‌جویانه، ریشه‌های مسأله که به این اتفاق یا اتفاق‌های مشابه انجامیده است، بررسی شود حرکت مهمی است که در مرگ دردناک کیارستمی می‌تواند دستاوردهای اجتماعی را حاصل آورد و درگیری‌های نشانه‌محور به بررسی ریشه‌مدار معطوف گردد. این نوشتار می‌کوشد تا در پیوند با این رخداد، نکته‌هایی را پیرامون گفتمان پزشکی در ایران متذکر شود، فقط پیش از ورود به بحث ذکر چند نکته الزامی است؛  نویسنده خود را در جایگاه داوری نمی‌بیند و در پی نتیجه‌ای قضاوت‌گرا پیرامون این مسأله نیست.    بنا نیست با تصمیمی ناروا و خطای موردی یک فرد، تمام افراد و اشخاص یک صنف زیر سؤال روند. مسأله فراتر از اشخاص متخصص در حوزه پزشکی است.    تحلیل یا حتی نقد در مقام اصلاح و نه تخریب است. تخریب کور، هر قدر هم توجیه شود، در این جامعه بحران زده مثمرثمر نخواهد بود. با این پیشگفتار می‌خواهم به سخن اصلی بپردازم و آن اینکه در گفتمان پزشکی، از آنجایی که بیمار در جایگاه «نمی‌داند» و پزشک در جایگاه «می‌داند» است، به گفتمان فرا- فرو دست هگل (آنچه هگل در اپیستمولوژی روح سرور _فرمانبر نامید) نزدیک می‌شود. از این رو، این رابطه استعداد آن را دارد که فضای سیطره‌طلبی را برای آنکه در جایگاه فرادست است، پدید آورد. بیماری، ضعف، نگرانی، نبود امکانات و ضعف قانون و… فضایی را برای بیمار ایجاد می‌کند که خود را در جایگاه فرودست ببیند و از خویش  سلب اختیار کند. چند مورد از این مسأله را می‌توان در رابطه پزشک- بیمار در طیفی از مراکز درمانی (تأکید می‌کنم نباید تعمیم مطلق داد) مشاهده کرد.   اگرچه منشور حقوق بیمار قید می‌کند که پزشک باید با زبانی به دور از اصطلاحات تخصصی به بیمار خود، شرح کاملی از مسائلش دهد اما در مواردی این مسأله رعایت نمی‌شود و حتی گاهی پرسشگری بیمار با تندی مواجه می‌شود.  اگرچه برای هر معاینه زمان استانداردی مطرح است و نیز تعداد بیماران مورد ویزیت باید در حدی باشد که این زمان استاندارد به همه آنان داده شود اما در بسیاری از موارد این حق رعایت نمی‌شود.   با مدیریت زمانی درست می‌توان به گونه‌ای به بیماران وقت داد که طولانی مدت معطل نشوند اما این مسأله در مواردی نادیده گرفته می‌شود.   پزشک باید با ادبیات محترمانه با بیمار صحبت کند اما مخاطب قرار دادن بیمار با ضمیر مفرد حتی در مورد افراد مسن شایع است.   قانون باید امکانات پیگیری شکایت بدون اعمال نفوذ و طرفداری صنفی و تبعیض تخصصی را فراهم کند اما همیشه این‌گونه نیست. در واقع یک نظام قانونی مقتدر می‌تواند چنین گفتمانی را تعدیل کند و به بیمار جایگاه واقعی‌اش را برگرداند.   یک نظام بیمه ای صحیح می‌تواند رابطه پزشک و بیمار را به درستی تعریف کند و این دو جایگاه را از حالت اهرم فشار بودن خارج کند.   مهم‌تر آنکه پزشکان در طول تحصیل باید روانشناسی رابطه با بیمار را به‌طور تخصصی فراگیرند آنچه در غرب سال‌ها است جدی گرفته می‌شود.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک