عاقبت فرد مشکوکی که وارد بیت امام شد به کجا کشید؟
هنوز نگران بودم و دلم شور می زد که نکند این فرد دیشب نمی دانسته که آقا کجا می خوابیده حالا دیگر متوجه شده باشد همین فکر مرا واداشت تا دنبال امام راه بیفتم و ...
جماران: دیر وقت شب بود و من خوابیده بودم که ناگهان با تکان های یکی از بچه ها از خواب بیدار شدم. دستپاچه بود و مدام می گفت خودم دیدم که یکی از دیوار خانه امام پایین پرید. به سرعت از جایم بلند شدم همش با خود فکر می کردم اگر بلایی سر امام بیاورد چگونه باید جوابگو باشم. آیفون را زدم و خواستم از حاج احمد آقا[1] کمک بگیرم و به محض برداشتن گوشی، قضیه را برایش تعریف کردم. پرسید چه کسی این حرف را به تو زده است، به او اطمینان داری؟ گفتم بله حاجی جان آدم قابل اعتمادی است خیالتان راحت باشد از بچه های قم است و رفقای نزدیکم. از من خواست تا او را پیشش بفرستم. ماجرا را که برای سید احمد آقا تعریف کرد، گفت خب باشد بیایید چند نفری داخل خانه را بگردیم.
تماس گرفتم تا بچه ها برای کمک بیایند که حاج آقا گفت باید بچه ها تفتیش بدنی بشوند گفتم نه این کار را از من نخواهید و خودتان این کار را انجام دهید.
حاج آقا تک تک بچه ها را گشت و بعد از حسین فراهانی خواست تا دم در بنشیند و نگذارد کسی داخل شود و بعد وارد شدیم تا داخل خانه را بگردیم. دل در دلم نبود مدام نگران بودم نکند کسی آقا را ترور کند. هنوز به اتاق نرسیده بودیم که چراغ اتاق روشن شد. ساعت یک بعد از نیمه شب بود و آقا برای نماز بیدار شده بود. حاج احمد آقا جلو رفت تا از امام اجازه بگیرد و موضوع را برای ایشان تعریف کرد.
آقا گفته بود احمد جان کسی داخل خانه نیامده نگران نباشید ولی من نتوانستم قبول کنم و گفتم ما یقین داریم پس از امام بخواهید که اجازه بدهند همه خانه را بگردیم. حاج احمد آقا دوباره رفت و از آقا کسب تکلیف کرد و امام گفته بود من می دانم کسی داخل نیامده ولی خب چون نگران هستید بیایید و بگردید. یکی از بچه ها که مسئول برق آنجا بود، چراغ قوه بزرگی با خود آورده بود، با آن همه خانه را گشتیم، روی و زیر درخت و پشت وسایل اما خبری از فرد مورد نظر نبود که نبود. بچه ها را دور و بر خانه گذاشته بودیم و تا نزدیکی های صبح که دیگر آقا برای نماز بیدار شدند و بیرون آمدند و خسته نباشیدی گفتند و تشکر کردند که ما نتوانسته بودیم آن شب را بخوابیم. گفتم نه آقا جان این برای ما توفیقی بود.
هنوز نگران بودم و دلم شور می زد که نکند این فرد دیشب نمی دانسته که آقا کجا می خوابیده حالا دیگر متوجه شده باشد همین فکر مرا واداشت تا دنبال امام راه بیفتم و …
چند روزی گذشت اما تلاش ما بی نتیجه ماند تا اینکه یک روز دیدم فرد مشکوک مورد نظر سموری بوده که از بالای درخت به داخل حیاط پریده بود.[2]
1. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی که در بیست و پنجم اسفند ماه سال 73 پس از پنج روز تلاش بی وقفه تیم پزشکی در اثر سکته قلبی و مغری هم زمان دار فانی را وداع گفت.1. برگرفته از خاطره نقل شده از رضا فراهانی از خادمان بیت امام در کتاب خاطرات و خادمان و پاسداران امام خمینی.