ريشه اختلال شخصيت مرزي در دوران کودکي
سلامت نیوز ـ زهره حسيني: يکي از انواع اختلالات شخصيت که شايعترين آنها نيز هست، اختلال شخصيت مرزي (بوردرلاين) بوده و متأسفانه رو به فزوني است. با توجه به اينکه تشخيص اختلالات شخصيت در بزرگسالي صورت ميگيرد، يافتهها نشان ميدهد تظاهرات اوليه اختلال شخصيت مرزي در کودکي و نوجواني ديده ميشود.
به گزارش سلامت نیوز،وقایع اتفاقیه نوشت: اختلال شخصيت مرزي را از آن رو «مرزي» ناميدهاند که بيماران مبتلا به آن را در مرز روان نژندي (نوروز) و روانپريشي (سايکوز) ميدانند. مشخصه آنها ناپايداري حالت عاطفي، خلق، رفتار، روابط بينفردي و خودانگاره آنهاست. اکنون هيچ مطالعهاي نشده که ميزان قطعي شيوع اين اختلال را نشان دهد اما به نظر ميرسد در يک تا دو درصد از جمعيت وجود داشته باشد و در زنها نيز دو برابر مردها شايع است. تشخيص معمولا پيش از 40 سالگي مطرح ميشود، چون در اين دوره است که بيمار بايد براي شغل، ازدواج و ساير مسائل مهم خود تصميم بگيرد و به انتخاب دست بزند ولي افراد داراي اختلال شخصيت مرزي نميتوانند با اين مراحل که در چرخه زندگي بهطور طبيعي پيش ميآيد، درست برخورد کنند. روانشناسان معتقدند، اختلالات شخصيتي بر اثر ترکيبي از فاکتورهاي ژنتيک و محيطي در شخص ايجاد ميشوند. عوامل ژنتيک، شانس بروز اختلالات شخصيتي در فرد را افزايش ميدهند و شرايط زندگي هم ممکن است اين اختلالات را شديدتر کنند.
اختلالاتي همچون اختلال افسردگي شديد، اختلال مصرف الکل و سوءمصرف ديگر مواد (مخدر و محرک) در سابقه بستگان درجه نخست اين بيماران شايع است. اين بيماران تقريبا هميشه در بحران به نظر ميرسند. چرخشهاي پرشتاب خلقي در اين افراد شايع است؛ يعني يک لحظه شاد و خوش و سرحال، يک لحظه ستيزهجو و پرخاشگر و لحظه ديگر کاملا بدون احساس هستند. اين چيزي است که خانواده، دوستان، بستگان و ديگر افراد پيرامون فرد مبتلا را دچار سرگرداني و بلاتکليفي ميکند. دردناکبودن ذاتي زندگي آنها در خودزنيهاي مکرر آنها مشهود بوده که شمار و شدت آنها در بيماران گوناگون متفاوت است. اين بيماران براي رفع تنش دروني يا براي جلب توجه و کمک ديگران، ابراز خشم يا کرختکردن خود در برابر حالات عاطفي سنگين و سختشان ممکن است به اشکال گوناگون اقدام به «تيغزدن يا سوزاندن» قسمتهاي مختلف بدن خود کنند اما اغلب در بازو، سينه و شکم ميتوان آنها را مشاهده کرد. احساس وابستگي و ستيزهجويي همزمان آنها نسبت به ديگران باعث ميشود روابط بينفردي آنها آشفته و بههمريخته باشد. اين افراد بهويژه پس از سرخوردگي از دوستان و اطرافيان خود بسيار خشمگين و پرخاشگر ميشوند اما از آنجا که توانايي تحمل تنهايي را ندارند، ازاينرو، به جستوجوي مکرر براي ايجاد رابطههاي گوناگون دوستانه و حتي لااباليگرايانه دست ميزنند.
مهمترين علائم اختلال شخصيت مرزي چيست؟
نشاندادن واکنشهاي هيجاني شديد مانند خشم، عصبانيت، اضطراب و افسردگي در برابر محدوديتها يا واقعيتهاي روزمره مانند عصبانيت و پرخاشگري شديد در فرد بهدنبال تأخير چند دقيقهاي در يک قرار ملاقات. روابط طوفاني و شديدا متغير با خانواده، دوستان و شريک زندگي مثلا فرد در يک لحظه ابراز علاقه شديد به دوست، همکار يا همسر خود نشان ميدهد و در لحظه ديگر از او متنفر ميشود. اخلاق متغيير و بيثبات مثلا در عرض چند ساعت يا چند روز خلق فرد بهطور مکرر تغيير ميکند. استرس شديد موجب افکار بدبينانه در اين افراد ميشود و چنانچه فرد مبتلا در معرض استرس شديد قرار گيرد، دچار افکار بدبينانه ميشود. افراد دچار شخصيت مرزي به شکستن وسايل منزل يا پرخاشگري فيزيکي در زمان خشم روي ميآورند. بدبيني و احساس جداشدن از محيط اطراف. افکار تکرارشونده درمورد آسيبزدن به خود و خودکشي: فرد مبتلا به اين اختلال ميتواند داراي علائم خطرناکي باشد و مشکلاتي را در ارتباط با تصوير بدن خود و عزتنفس داشته باشد. (مانند بريدن يا سوزاندن قسمتي از بدن. رفتارهاي قانونشکن و پرخطر).
علل اختلال شخصيت مرزي
درمورد علل اين اختلال شخصيت به عوامل ژنتيک و مغزي و علل اکتسابي يا تجارب ناشاد در دوران کودکي اشاره شده که به نظر برخي روانشناسان، هردو عامل و تعامل آن در ايجاد اين اختلال نقش دارد اما نقش تجارب دوران کودکي بهويژه سه سال اول عمر بسيار مهم است. بيثباتي مادر به دلایل مختلف، طرد کودک و وجودنداشتن دلبستگي امن در دوران کودکي، درگيري بين والدين، تنبيه کودک و بيتوجهي به احساسات او، طلاق والدين، والدين گرفتار و ناسازگار و… از علل اصلي اين اختلال شخصيت است. نظريه روانکاوي، جامعترين تبيينها را براي اختلال شخصيت مرزي به دست داده است. بنابر اين نظريه، شخصيتهاي مرزي به علت نارسايي در ارتباط با سرپرستان خود در دوران اوليه کودکي، نگرشي نارسا و نابسنده از خويشتن و ديگران دارند و سرپرستان آنان از وابستهبودن کودک به خويش بيشتر خرسند ميشوند؛ بنابراين نهتنها او را براي رسيدن به احساس تفرد و استقلال تشويق و ترغيب نميکنند بلکه حتي ممکن است اين قبيل تلاش و کوشش کودک را با تنبيه روبهرو کنند. بهاينترتيب است که اينگونه افراد هرگز ياد نميگيرند که نگرش به خود را بهصورت تماموکمال متمايز از نظر ديگران کنند و همين امر موجب حساسيت افراطي آنان به نگرش ديگران درباره خودشان و امکان وادادن و تسليم به ديگران ميشود. برايناساس، وقتي احساس کنند ديگران طردشان کردهاند، خودشان هم خود را طرد کرده و دست به تنبيه و جرح خويشتن ميزنند.
نظريه روابط موضوعي نيز بر اين موضوع تمرکز دارد که کودکان به چه شيوهاي تصورات خود را از اشخاصي که برايشان اهميت دارند، مانند پدر و مادرشان، دروني (درونفکني) ميکنند. به ديگر سخن، موضوع اصلي اين است که کودکان چگونه با کساني که به آنها دلبستگيهاي عاطفي قوي دارند، همانندسازي ميکنند. اين تصاوير درونيشده (بازنماييهاي موضوع) قسمتي از من شخص ميشود و بر نحوه واکنش شخص به دنيا تأثير ميگذارد اما ارزشهاي درونفکنيشده ممکن است با آرزوها و آرمانهاي شخص در بزرگسالي تعارض پيدا کنند. نظريهپرداز پيشگام روابط موضوعي، اوتو کرنبرگ بوده که مطالب گستردهاي درباره بوردرلاين نوشته است. کرنبرگ مطرح کرد که تجارب نامطلوب کودکي مانند داشتن پدر و مادري که بهگونهاي بيثبات عشق و توجه ارائه ميکنند، مثلا پيشرفتها و موفقيتها را تحسين ميکنند اما از ارائه حمايت عاطفي و محبت و صميميت ناتوانند، باعث ميشود کودکان، بازنماييهاي موضوعي مختلي را دروني کنند که در يکپارچهکردن جنبههاي مهرآميز و نامهرآميز کساني که به آنها نزديکند، مؤثر واقع نميشوند.