همه ميخواستند برادرم بميرد
اعتراف به قتل برادر با همدستي دو نفر از اعضاي خانواده اعتراف سنگيني بود و حاتم خوب ميدانست اين اعتراف چه تاوان سنگيني براي او دارد، اما ديگر نميتوانست عذاب وجدان را تحمل كند. اين اعتراف نه تنها حاتم كه برادر و مادرش را هم درگير خود كرد. آنها با حاتم همدستي كرده بودند تا پسر كوچك خانواده را به قتل برسانند.
از ميان سه متهم فقط حاتم اتهامش را قبول كرده و ميگويد آنچه در مورد قتل برادرش و نقش مادر و برادرش گفته كاملا درست است.
نماينده دادستان تهران كه در شعبه 113 دادگاه كيفري استان تهران حاضر شدهبود ميگويد: محتويات پرونده نشان ميدهد دو پسر و مادرشان همگي در اين قتل مقصر هستند و كارهايي كه انجام دادند
جرم است.
او ميگويد: اين پرونده با اعتراف حاتم برملا شد و بعد از مراجعه به ماموران گفت كه برادر كوچكش را با همدستي دو تن از اعضاي خانواده به قتل رساندهاند.
اين مرد گفت برادرش فرد شروري بوده و آنها وقتي متوجه شدند تنها راه مـــقابله با او به قتل رساندنش است چاره را در كشتن او ديدند و با همدستي هم او را با چاقو كشتند و بعد جسدش را مثله كرده و هر تكهاش را به او گوشهاي انداختند.
وقتي تحقيقات ماموران آغاز شد تكههايي از استخوانهاي سيامك پيدا شد و علاوه بر بازداشت حاتم، هاشم برادر متهم و شكوه مادرشان نيز بازداشت شدند.
آنها هم به جرم خود اعتراف كردند و هر كدام بهصورت جداگانه در بازجوييها آن چيزي را اعتراف كردند كه حاتم گفته بود.
اين گفتهها هم با واقعيت منطبق است، بنابراين انكار متهمان بيفايده است و مدارك از نظر دادسرا عليه هر سه متهم پرونده كامل است.
او در مورد اقدامي كه اعضاي اين خانواده براي قتل كردهاند ميگويد: آنطور كه بررسيهاي ما نشان ميدهد سيامك – جوان به قتل رسيده – واقعا فرد شروري بوده و سابقه مواد مخدر هم دارد. او از جمله كساني بوده كه در محل مواد توزيع ميكردهاست. همچنين اين جوان مادرش را بسيار آزار ميدادهاست و چند بار هم او را كتك زده اما اينها هيچكدام مجوزي براي قتل خودسرانه يك فرد نيست.
آنها ميتوانستند سيامك را از خانه طرد و از دست او به خاطر آزارهايش شكايت كنند اما قانون و عرف به آنها اجازه چنين عمل خشونت باري را نميدهد و حتي اگر متهمان به لحاظ جنبه خصوصي جرم رضايت بگيرند قانون اجازه آزادي بيقيد و شرط آنها را نخواهد داد و دادستان از آنها شكايت كرده و خواستار مجازات آنها به لحاظ جنبه عمومي جرم ميشود.
سيامك راه زندگي را براي همه بسته بود
حاتم گفتههاي نماينده دادستان را قبول دارد و در دادگاه هم توضيح داد كه چطور برادرش را به قتل رسانده است.
او ميگويد از اتفاقي كه افتاده خيلي ناراحت است هرچند برادرش جواني بسيار شرور بوده اما او را دوست داشته و از كارش بشدت پشيمان است.
چرا برادرت را كشتي؟
ديگر نميتوانستيم كارهاي او را تحمل كنيم. الان خيلي پشيمانم اما آن موقع كه داشتم برادرم را ميكشتم آنقدر عصباني بودم كه فكر ميكردم بهترين كار دنيا را ميكنم.
چرا آنقدر از دست برادرت عصباني بودي؟
او معتاد بود. خيلي مواد مصرف ميكرد و همه را اذيت ميكرد.ديگر خانواده تحمل او را نداشت همگي از دستش عذاب ميكشيديم.
چطور خانواده را اذيت ميكرد؟
من و برادر ديگرم – كه همدستم است- خيلي اذيت نميشديم، چون وقتي به سمت ما حمله ميكرد ما هم او را ميزديم. بيشتر از همه مادرم بود كه از دستش عذاب ميكشيد. خيلي مادرم را كتك ميزد و اين مساله خيلي ما را ناراحت ميكرد.
به او اعتراضي هم ميكرديد؟
مدام در خانه درگيري بود و ما به سيامك ميگفتيم نبايد اينكار را بكند. ناراحت ميشد و ميگفت به شما ربطي ندارد و مادر من هست و هرطور بخواهم رفتار ميكنم.
چند بار مادرت را كتك زد؟
خيلي وقتها اينكار را ميكرد. يك روز رفتم خانه ديدم مادرم گريه ميكند و دستش كبود است. پرسيدم چه شده گفت باز سيامك قاطي كرده بود آمد خانه و با من جرو بحث كرد و وقتي گفتم برو، عصباني شد و تا جايي كه توان داشت من را زد. سيامك هميشه مادرم را بد كتك ميزد. خيلي عصباني شدم و به مادرم گفتم كه ميكشمش. مادرم سعي كرد من را آرام كند و گفت خودت را گرفتار اين آدم وحشي نكن بالاخره امروز و فردا ميميرد.
پس تو از قبل نقشه قتل سيامك را كشيده بودي؟
من و برادرم هميشه ميگفتيم كه سيامك را ميكشيم اما واقعا نقشهاي در كار نبود تا اينكه آن روز رسيد.
در مورد كدام روز صحبت ميكني؟
آن روزي كه تصميم قطعيمان را گرفتيم تا سيامك را بكشيم. برادرم هاشم به خانه رفته و ديده بود كه مادرم كتك خورده و دستش خوني است و گريه ميكند. شيشههاي خانه هم شكسته است بعد فهميد كه سيامك دوباره دسته گل به آب داده، با من تماس گرفت. رفتم خانه ديدم هاشم آنقدر عصباني شده كه از خانه رفته بود. من كه رسيدم مادرم تنها بود و داشت گريه ميكرد. ميگفت سيامك باز به خانه آمده و چيز كوچكي را بهانه كرده و مرا حسابي كتك زده و بعد هم شيشههاي خانه را شكسته است. خيلي ناراحت شدم مادرم را خيلي دوست داشتم و وقتي با او بدرفتاري ميشد انگار من را زجر ميدادند. از خانه بيرون رفتم و كمي قدم زدم و بعد برگشتم.
با سيامك روبهرو شدي؟
بله اما آخر شب بود كه با او صحبت كردم. قبل از اينكه سيامك بيايد با مادرم و هاشم صحبت كردم و گفتم ديگر چارهاي نيست و بايد كار را تمام كنيم. آنها قبول كردند و قرار شد وقتي سيامك آمد او را بكشيم.
چطور برادرت را كشتي؟
سيامك كه آمد با اينكه انتظار داشت با او دعوا كنيم اما هيچكدام از ما كاري به كارش نداشتيم. رفت و خوابيد. خوابش كه عميق شد اول هاشم با يك پنجه بوكس ضربهاي به سرش زد و بعد من با ضربات چاقو او را زدم. آنقدر زدم كه جانش درآمد.
مادرت چه نقشي داشت؟
مادرم در مثله كردن سيامك به من كمك كرد. جسدش را تكهتكه كرديم و بعد هر تكهاش را جايي انداختيم تا پيدا نشود.
پدرت چيزي نگفت؟
پدرم نميدانست كه ما چه كرديم. البته سيامك هم برايش خيلي مهم نبود. او براي هيچكس در خانه مهم نبود خيلي آدم بدي بود و همه را اذيت ميكرد.
فكر ميكني كار درستي كردي؟
سيامك راه زندگي را براي همه بسته بود و ديگر نميتوانستيم از دست او حتي نفس بكشيم. اما كار من كار درستي نبود. حالا هم خيلي پشيمان هستم و فكر ميكنم نبايد اينكار را ميكردم و بايد از دستش شكايت ميكرديم و كاري ميكرديم كه ديگر به خانه برنگردد.
فكر نميكردم پسرم قاتل باشد
پدر سيامك بهعنوان تنها وليدم پرونده بدون هيچ قيد و شرطي رضايت داده و ميگويد حاضر به مجازات اعضاي خانوادهاش نيست.
او ميگويد: من در جريان مرگ پسرم و نحوه كشته شدنش نبودم. فكر ميكردم او براي كار به شهر ديگري رفته است. هربار كه سراغ او را ميگرفتم همسرم ميگفت رفته شهرستان براي كار، حتما بر ميگردد. بعد كمكم فاميل حساس شدند ومن هم ميگفتم برميگردد اما وقتي برنگشت به ماجرا مشكوك شدم اما فكر نميكردم او كشته شده باشد.
او ميگويد از خون پسرش ميگذرد چون تنها كسي است كه ميداند چه شرايطي را درست كرده بود كه مادرش حاضر به قتل او شد. سيامك همه را آزار ميداد و كتك ميزد امكان نداشت او در خانه باشد و كسي آرامش داشته باشد. مخصوصا مادرش را خيلي اذيت ميكرد. جواني قوي بود و همسر من هم يك زن پا به سن گذاشته و ناتوان. خيلي او را كتك ميزد و اذيتش ميكرد. حرفهاي زشتي به مادرش ميزد و زنم او را نفرين ميكرد و كار ديگري از دستش بر نميآمد.
پسرم مدتي بود كه معتاد شده بود و وقتي مواد به او نميرسيد يا بيش از حد مواد ميكشيد دچار اين حالات ميشد. امكان نداشت همسرم يك جاي بدنش زخمي نباشد. هميشه وسايل خانه شكسته بود. هميشه ما عصبي بوديم. از وقتي سيامك نبود و من فكر ميكردم رفته است خيلي چيزها بهتر شده بود. ديگر آرامش داشتيم و كسي با كسي دعوا نميكرد. من و همسرم براي بزرگ كردن او خيلي سختي كشيده بوديم. هيچ پدر و مادري راضي به مرگ بچهاش نخواهد شد.
وقتي فهميدم همسرم با پسرانم همدستي كرده درد او را فهميدم. به همين خاطر هم بدون قيد و شرط رضايت دادم. البته همسرم ميگويد او در مثله كردن سيامك نقشي نداشته و فقط درجريان قتل او بوده و چون فكر ميكرد سيامك لياقت اين را نداشته كه مورد دفاع باشد، سكوت كرده است.