دسته گل پالایشگاه تهران!
46 سال قبل وقتی که نخستین گلنگ احداث پالایشگاه تهران به زمین زده شد کسی تصور نمیکرد روزی در سه کیلومتری پایتخت، مناطق خوش آب و هوا ییلاقی به مناطق محروم و بدون آب و امکانات شهری تبدیل شوند.
به
گزارش مهر، 46 سال قبل وقتی کلنگ پالایشگاه تهران به زمین
زده شد اولویتی برای حفظ محیط زیست شهری و روستایی در نظر گرفته نشد و
همچنان که روستاییان در حال داشت و برداشت بودند مهندسان نفت هم لوله های
تبخیر و مخازن نفت را برپا می کردند.
شاید موفقیت پالایشگاه تهران
با تولید روزانه یک میلیون و 259 هزار لیتر گاز مایع، یک میلیون و 700
هزار لیتر بنزین، حدود هفت میلیون سوخت جت، هفت میلیون نفت کوره و 12
میلیون نفت و گاز برای مسئولان و کشور افتخار باشد ولی این موفقیت با از
بین رفتن هزاران هکتار زمین کشاورزی، آلوده شدن آب قنات و چاههای روستاهای
اطراف و تولید آلودگی هوا و زیست محیطی برای همسایگان این غول نفتی همراه
بوده است.
طبق استاندارد های بین المللی مجتمعهای پترو شیمی و
پالایشگاهها باید در 15 تا 25 کیلومتری شهرها احداث شوند تا آلودگی حاصل
از این نوع صنایع که بسیار سمی بوده و هوا و آ ب وخاک را شدیداٌ مسموم می
کند از دسترس مناطق مسکونی دور باشند. گازهای سمی گوگردی و هیدروکربنهایی
که در فضا پخش می شوند حتی اگر سوزانده شوند و فاضلابها و پس ماندها حتی
اگر دفن شوند اثرات جبران ناپذیری بر محیط زیست منطقه می گذارند.
اوایل
اسفند ماه 1382 در برخی محافل خبری عنوان شد که مخازن عظیم نفت، بنزین و
گاز در جوار و یا در داخل اراضی کشاورزی روستاهای حاشیه پالایشگاه تهران
(روستای اسماعیل آباد)همراه با خط لوله 8 اینچی نفت دقیقاٌ از فاصله دو
متری خانه ها عبور کرده و آلودگی گوگردی به قدری در این محدوده بالا است
که بخشی از خاک را به شدت پوک کرده است.
همچنین به علت آلودگی
شدید آب چاهها، برخی کشاورزان مجبور به استفاده فاضلاب تهران برای آبیاری
اراضی کشاورزی شده اند. حتی نفوذ نفت و گاز در آب چاهها موجب شد تا با یک
کبریت آب یک چاه آشامیدنی آتش بگیرد.
امروز حدود 8 سال از این
فاجعه می گذرد و تنها پاسخ مسئولان فرمانداری شهرستان ری و استانداری
تهران این است که در حال رسیدگی هستیم. هر چند که دیگر اثری از روستای
اسماعیل آباد با 270 خانوار جمعیت و وجود 400 هکتار اراضی کشاوری نیست ولی
همچنان پالایشگاه تهران روستاهای اطراف خود را تهدید می کند.
روستای عظیم آباد در خط نابودی
وقتی
که از روستاهای قوچ حصار، درسون آباد و اسماعیل آباد گذر می کنیم به
روستای عظیم آباد می رسیم. روستایی با 60 خانوار که زیر سایه مخازن نفت و
گاز پالایشگاه تهران زندگی می کنند. عمر این روستا به گفته اهالی بالای
300 سال است.
حمله سگهای ولگرد به کودکان روستا
وارد
روستا که می شویم کودکان خردسال دورمان حلقه می زنند و می گویند: برای چمن
کردن زمین فوتبال آمده اید؟ وقتی که می فهمند خبرنگار هستیم پیراهن و
شلوار خود را بالا زده و می گویند: ببینید اینجا را سگهای ولگرد گاز گرفته
اند…
کودکان دست ما را گرفته و در روستا می چرخانند. چاه آب بدون
درپوش که جان کودکی را به خطر انداخته، گاوداری و آقل گوسفندان محل
استعمال مواد مخدر معتادانی است که از اطراف به روستا می آیند و زباله
هایی که جایی برای جمع آوری ندارند…
این روستا نه ایستگاه اتوبوس دارد و نه تاکسی/ مدرسه ابتدایی مختلط در روستا
کودکان
روستا تنها یک مدرسه ابتدایی دارند که البته دختر و پسر در کنار هم درس می
خوانند و برای رفتن به راهنمایی باید تا باقر شهر یا شهرری بروند در حالی
که نه ایستگاه اتوبوسی در روستا است و نه ایستگاه تاکسی مگر اینکه والدین
یا یکی از اهالی روستا دانش آموزان را به مدرسه ببرند.
عظیم آباد آب شرب لوله کشی و درمانگاه ندارد
در
حالی که کودکان دور من حلقه زده بودند و مشکلات روستا را بیان می کردند
قاسم محمدی رئیس 4 دوره شورای روستای عظیم آباد که هم خودش و هم مادر و
مادربزرگش بزرگ شده همین روستا هستند جلو آمد و با درخواست کارت شناسایی
از من گفت: این بچه ها دروغ می گویند وضع روستا خوب است! پرسیدم من
درمانگاهی ندیدم شما درمانگاه دارید؟ گفت خیر ولی اورژانس 10 دقیقه ای
میرسد! (در حالی که تنها 20 دقیقه از روستا تا خیابان شهید رجایی راه
است). پرسیدم بچه ها می گویند شما آب شرب ندارید؟ گفت: در میان روستاهای
اطراف ما تنها روستایی هستیم که یک شیر آب مستقیم از تهران داریم!
خلاصه
این رئیس شورای روستای عظیم آباد کلی از شهرداری باقر شهر تعریف و تمجید
کرد و گفت: وضع روستا بسیار خوب است و حتی به تهرانیها پیشنهاد می کنم
برای زندگی به این روستا سفر کنند. و من هم در پاسخ گفتم مثل اینکه باید
حرف راست را از بچه های روستا شنید!
به گفته اهالی روستا 20 درصد
اهالی را افغانیها تشکیل می دهند. بودجه شورای روستا سالانه 10 تا 20
میلیون تومان است و زیر نظر نظر شهرداری باقر شهر فعالیت می کنند. آب
روستا شور است و مردم می توانند آب شیرین را از یک شیر آب در میدان اصلی
روستا تهیه کنند همانند دهه 50!
چاه آب در کنار محل بازی کودکان روستای عظیم آباد
بوی بد ناشی از شرکت سولفور سدیم و کارخانه استخوان زندگی را برای ما زهر کرده است
یکی
از جوانان روستا که جوانی 20 ساله بود می گفت: شما ساعت 8 تا 10 شب به این
روستا بیائید. بوی تعفن از کارخانه های استخوان زندگی را برای ما زهر مار
می کند. در کنار آن شرکت سولفور سدیم در برخی از ساعات گازهایی را منتشر
می کند که ترش و بد بو است.
جوان دیگری می گفت: روستای ما پاک است
یک نفر غریبه وارد شود می فهمیم. همه همدیگر را می شناسیم ولی معتادان از
حاشیه تهران به زمینهای اطراف آمده و بزم اعتیاد به راه می اندازند. ما هم
نه زورمان به پالایشگاه و کارخانه های شیمیایی می رسد و نه خبرنگاری سراغی
از ما می گیرد.
آفتاب در حال غروب است و چراغهای پالایشگاه تهران
همراه با مشعل منظره زیبایی را پدید آورده است منظره ای که با تخریب مناظر
طبیعی و زندگی روستائیان عجین شده است.