تصاویر منتشر نشده از حاج اسماعیل دولابی
به گزارش عصر خبر، ده سال پس از مرگ عارف نام آشنا «میرزا اسماعیل دولابی» روزنامه دنیای
اقتصاد در ضمیمه خود به مناسبت سالروز ارتحال وی برخی از ناگفته ها و
نادیده ها در خصوص زندگی این عارف، که هرگز برای خود وارث معنوی مشخص نکرد
به همراه گفتارهایی از مریدان مشهور وی از جمله رضا کیانیان، سراج، سهیل
محمودی … منتشر کرده است. در این ویژه نامه آمده است:
آلبوم خاطرات منتشر نشده
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند
عكسهايي كه در ادامه خواهيد ديد برگرفته از آلبوم شخصي كوچكترين فرزند حاج
اسماعيل دولابي( حسین خان احمدی دولابی) است كه براي انتشار در اختيار ما
گذاشته شد.
عكس مربوط به دهه 50 هجری شمسي
حاج اسماعیل دولابی در کنار یاران دیرینش مرحوم مهندس جلال تناوش و مرحوم حاج هادی شرکت در دهه 30 هجری شمسی
از چپ به راست حاج اسماعيل دولابي- محمد دولابي پسر ارشد ايشان- مرحوم مهندس تناوش عكس مربوط به دهه 40 هجری شمسي
عكس مربوط به دهه 30 هجري شمسي
ميرزا اسماعيل دولابي در كنار بزرگاني چون آيت الله شيخ محمد جواد انصاري همداني، مرحوم مهندس تناوش و حاج هادي ابهري
عكس مربوط به دهه 40 هجري شمسي
عكس مربوط به سال 1380، میزرا اسماعیل دولابی در كنار فرزندشان حاج محمد دولابي در نجف اشرف
میرزا اسماعیل دولابی در 40 سالگی
حاج اسماعیل دولابی در کنار مهندس تناوش
حاج محمد اسماعیل دولابی- شیخ عبدالله نجفی بختیاری و حاج عبدالمجید شرکت
عكس مربوط به دهه 70 هجری شمسي حاج اسماعيل دولابي در جمع دوستان و اقوام
مدفن شريف عارف بالله حاج اسماعيل دولابي در يكي از مقبرههاي صحن عتيق حرم حضرت معصومه (س)
حاجمحمد اسماعیل دولابی به سال 1282 شمسی برابر با 1321 هجری قمری در یکی
از محلات جنوب شرق تهران به نام دولاب، در خانوادهای اهل معرفت، کرم و
دلداده اهل بیت (ع) که همواره مورد احترام، اعتماد و رجوع مردم بودند متولد
گردید.
پدر بزرگوارشان(مرحوم حاج محمود خان احمدی دولابی)، بزرگتر و معتمد محل و
منزلشان مامن مردم و پذیرای اهل علم و معرفت بوده است. حاج محمداسماعیل از
کودکی با مجالس ذکر ائمه اطهار مخصوصا حضرت اباعبدالله-الحسین(ع) بسیار
مأنوس بوده و از همین روی، مردم او را مایه خیر و برکت دانسته، به صفا و
خلوص باطن ایشان توسل جسته و در سختیها، وی را واسطه فیض الهی قرار
میدادند.
ایشان در جوانی به کشاورزی اشتغال داشته و از همان زمان نیز آثار توجه و
عنایت حضرت حق به وی نمایان بوده است، به نحوی که در سیر انفسی خویش و به
واسطه تقرب و توسلات مدام و شدت محبت، مورد عنایت و لطف خاصه قرار گرفته و
به مصداق حدیث شریف «اولیالالباب»، روایتشده از حضرت صادق(ع) مراتب حضور
در خلوت انس حضرت دوست را به یک باره از این راه طی نمودند.
مجلسشان همواره میزبان بزرگان و برجستگان از اهل معرفت و سلوک بوده و با
دوستان نامداری مانند حضرات آیات سیدمحمد شریفشیرازی، شاهآبادی، محمدتقی
بافقی یزدی، غلامعلی قمی، شیخ محمدجواد انصاری و دیگر رهروان محفل انس،
محبت و موانست داشتهاند.
کلام این بزرگوار در عین سادگی و دوری از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده رایج؛ بسیار عمیق بوده و در هر صاحبدلی را نورانیت میبخشید.
تنها منبع موثق از کلام و گفتار این بزرگوار در مجموعه کتب و فیلمهای
«طوبای محبت» توسط فرزندشان حاجمحمد دولابی گردآوری شده است. صاحب «طوبای
محبت» که طی چند دهه، شیفتگان و مشتاقان بسیار از خاص و عام را از نور کلام
خویش بهرهمند ساخته بود، سر انجام در هشتم بهمن 1381 شمسی برابر با بیست و
پنجم ذیقعده 1423 هجری قمری در روزی موسوم به دحوالارض، عالم ظاهر را ترک
نموده و پیکر مطهرشان در صحن عتیق حرم حضرت معصومه (س) مأوا گرفت. در
ادامه روایت شخصی ایشان از پیمودن راه عشق را که در کتب «طوبای محبت» نیز
نقل شده خواهید خواند:
«در ايام جوانی به همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم. به شدت تشنه علوم
و معارف دینی بودم. با تمام وجود خواستار اين بودم که در نجف بمانم و در
حوزه تحصيل کنم ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر ديگری که بتواند در کارها
به او کمک کند نداشت، با ماندنم در نجف موافق نبود. در حرم اميرالمومنین
(ع) به حضرت التماس کردم که ترتيبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و
آنقدر سينهام را به ضريح فشار ميدادم و ميماليدم که تمام سينهام زخم
شده بود. حالم به گونهاي بود که احتمال نميدادم به ايران برگردم. به خود
میگفتم که يا در نجف ميمانم و مشغول تحصيل ميشوم و يا اگر مجبور به
بازگشت شوم، همينجا جان ميدهم و ميميرم. با علمای نجف هم که مشکلم را
درميان گذاشتم تا مجوزی برای ماندن در نجف از آنها بگيرم، به من گفتند که
وظيفه تو اين است که رضای پدرت را تامين کنی و برای کمک به او به ايران
بازگردی. در نتيجه متوسل شدنم به علما کاری از پيش نبرد.
تا اينکه با همان حال همراه پدرم به کربلا مشرف شديم. در حرم حضرت
اباعبدالله(ع) در بالاي سر ضريح همه چيز حل شد و آن التهاب فرو نشست و به
طور کامل آرام شدم، طوری که هنگام رفتن به ايران حتی جلوتر از پدرم و بدون
هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم.
در ايران اولين کسانی که برای ديدن من به عنوان زائر عتبات به منزل ما
آمدند دو نفر آقا سيد بودند. آنها را به اتاق راهنمايی کردم و خودم برای
آوردن وسايل پذيرايی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برميگشتم، جلوی در اتاق
پردهها کنار رفت و حالت مکاشفهاي به من دست داد و درحالي که سفره در دستم
بود، حدود بيست دقيقهاي در جای خود ثابت ماندم. ديدم بالای سر ضريح امام
حسين(ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را که ميخواستی از حالا به بعد
بگير. آن دو آقای سيد هم با يکدیگر صحبت ميکردند و ميگفتند او در حال
خلسه است. از همانجا شروع شد. آن اتاق تا سی سال عزاخانه اباعبدالله(ع) بود
و اشخاصی که به آنجا ميآمدند بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصيبت بکند همه
میگریستند. در اثر عنايات حضرت اباعبدالله(ع) کار به گونهای بود که خيلی
از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آيتالله شيخ محمد بافقی،
مرحوم آيتالله شاه آبادی بدون اينکه من به آنجا بروم و التماس و درخواست
کنم، با علاقه خودشان به آنجا میآمدند.»