زنگنه پاسخ میدهد: دو اصلی که باید در سیاست خارجی اتخاذ کنیم
کارشناس مسائل منطقه معتقد است تحولات اخیر در مرزهای شرقی، جنوبی و شمال غربی ایران را نباید صرفا از منظر یک سناریو برای محاصره و انزوای ایران تحلیل کرد بلکه در نگاهی وسیعتر این تحولات مربوط به مرحله گذار از دوران تکقطبی به چندقطبی و وجود یک خلأ قدرت است که در این میان بازیگران مختلف تلاش میکنند حوزه نفوذ و قدرت خود را در منطقه افزایش دهند و ایران هم در مقابل برای پیشبرد اهدافش باید سیاست «موازنه مثبت در خارج» و «موازنه منفی در داخل» را اعمال کند
صباح زنگنه، کارشناس مسائل منطقه، در گفتوگو با ایکنا درباره تحولات پیچیده در مرزهای ایران از افغانستان تا جنوب خلیج فارس و اتفاقات اخیر در مرزهای شمال غربی و احتمال سناریویی از سوی برخی بازیگران منطقهای و فرامنطقهای برای منزویسازی ایران گفت: در این رابطه باید دید را وسیعتر کرد و اتفاقات در سطح دنیا را بررسی کرد. دورانی در جهان دو قطبی و جنگ سرد حاکم بود که دو ابرقدرت آمریکا و شوروی برابر هم قرار داشتند و رقابتها و اختلافات این دو، در نقاط مختلف جهان هر از گاهی خود را نشان میداد.
وضعیت فعلی منطقه ناشی از خلأ قدرت است
وی ادامه داد: پس از فروپاشی شوروی، نظم جهانی تکقطبی جایگزین شد و آمریکا به عنوان قدرت حاکم بر نظام بینالملل مطرح شد و هر جا لازم میدید جنگافروزی میکرد و نظامهای حکومتی را تغییر میداد و کشورها را اشغال میکرد. دوران تکقطبی هم به واسطه هزینههای هنگفتی که هم به کشورهای مختلف و هم به آمریکا را تحمیل میکرد عملا آمریکا را به سمت نوعی ورشکستگی اقتصادی و اعتباری سوق داد که نمونه بارز آن در افغانستان خود را نشان داد و پیش از آن در سوریه و ونزوئلا با شکست آمریکا در عدم تغییر در ساختار سیاسی بروز و ظهور پیدا کرد و در عراق هم حاکمیت مطلق آمریکا بر این کشور محقق نشد و لذا شکستهای استراتژیک و اعتباری بر آمریکا وارد شد و آمریکا ناگزیر شد کم کم تسلیحات نظامی خود را حتی از برخی متحدان خودش مانند عربستان خارج کند و به سمت تمرکز بر شرق آسیا حرکت کند.
زنگنه اظهار کرد: به طور طبیعی این تغییر و تحول نوعی خلأ قدرت ایجاد کرده و در این وضعیت بازیگران درجه دومی مانند ترکیه تصور میکنند اگر بازگشت به تاریخ داشته باشند میتوانند سلطنت عثمانی را احیا کنند و به همین دلیل است که ترکیه سعی میکند بخشی از لیبی را اشغال کند، در سوریه و عراق دخالت نظامی کند، در افغانستان سعی کند بخشی از فعالیتهای نظامی و امنیتی ناتو را اجرا کند و در شمال غرب ایران و در منطقه قفقاز هم تلاش دارد از طریق آذربایجان و ارمنستان نفوذ خود را شکل دهد.
این کارشناس مسائل منطقه بیان کرد: بنابراین آنچه در حال اتفاق افتادن است یک وضعیت مربوط به دوران انتقالی و جابجایی قدرتهاست اما این مرحله، ماندگار و همیشگی نیست و با برخورد با واقعیتهای صحنه به وضعیت جدیدی تبدیل میشود و به جز تخریبها و هزینههای انسانی و مادی نتیجه دیگری نخواهد داشت.
اتخاذ «موازنه مثبت در خارج» و «موازنه منفی در داخل» از سوی ایران
زنگنه درباره امکانات و ظرفیتهای ایران برای کسب سهم مناسب در این دوره انتقالی قدرت و وجود برخی غفلتها برای بهره بردن از این فرصتها گفت: تحولات اخیر در اطراف ایران ریشه دارد و درست است که بروز و ظهور آن در سالهای اخیر بوده اما ریشههای آن به سه تا چهار دهه قبل برمیگردد که با بروز این خلأ قدرت بازیگرانی مانند ترکیه که از یک طرف وابسته به ناتو است و از طرف دیگر خود را در جهان اسلام تعریف میکند، سعی میکند از این فرصت استفاده کند.
وی افزود: جمهوری اسلامی ایران از سوی این بازیگران به صورت بدی تفسیر و تعبیر شده است. آنها احساس میکنند چون ایران با آمریکا ارتباطی ندارد آنها میتوانند نیروهای وابسته به آمریکا را علیه ایران بسیج کنند. بنابراین بخشی از این قضیه فهم اشتباه آنها از ایران است.
زنگنه ادامه داد: یک بخش دیگر قضیه هم مربوط به تنظیم سیاستهای کلی و موردی در کشور است. جمهوری اسلامی ایران میتوانست و میتواند «سیاست موازنه مثبت در خارج» و «موازنه منفی در داخل» را اعمال کند. سیاست موازنه مثبت بدین معناست که ایران به استثنای رژیم صهیونیستی با همه کشورها حتی آمریکا، رابطه داشته باشد که این امر یک توازنی هم میان خود این کشورها نسبت به ایران ایجاد کند. موازنه منفی در داخل هم یعنی اینکه هیچ یک از این قدرتها حرف آخر را در سیاستهای داخلی کشور اعم از فرهنگی، اقتصادی و توسعهای نزنند و تنها منافع ملی تنظیمکننده این سیاستهاست؛ نفی سلطه همه قدرتها در تعیین سیاستهای داخلی.
وی یادآور شد: برای نمونه زمانی که ایلچی بیگ حاکم جمهوری آذربایجان بود سیاستهای به شدت ملیگرایانه حاکم بود و بعد که حیدر علیاف بر سر کار آمد روابط بهتری با ایران برقرار کرد و به توسعه همکاریها علاقهمند بود اما فرزندش، الهام علیاف، چون در خارج تحصیل کرده بود توسط کشورهای مختلف و سازمانهای ویژه به سمت و سوی دیگری هدایت شد که متفاوت از رویکرد پدرش نسبت به ایران بود. لذا این مراحل مختلف را باید شناسایی کرد و با آنها دقیق برخورد کرد.
این کارشناس مسائل منطقه تأکید کرد: در این میان رابطه مردم جمهوری آذربایجان با مردم آذربایجانهای ایران باید همچنان محکم و پابرجا و بدون تنش باقی بماند. به اعتقاد من نیازمندیهای آذربایجان را باید از ابتدا ایران تأمین میکرد و اجازه نمیدادیم دیگران این نیازها را تأمین کنند و روابط متعادلی بین ارمنستان و آذربایجان برقرار میشد و حق مردم آذربایجان در مناطقی از خاک خودشان باید تأمین میشد. به عبارت دیگر عدم مجاز بودن این کشورها در تغییر مرزها با جابجایی مردم و ساکنان این مناطق باید به عنوان سیاست اصلی جمهوری اسلامی ایران اتخاذ و بدون تعارف و مسامحه بر اجرای آن تأکید میشد.
وابستگی اغلب همسایگان به آمریکا؛ چالش اصلی سیاست خارجی دولت
زنگنه درباره چالشهای پیش روی سیاست خارجی دولت سیزدهم از جمله توسعه روابط با همسایگان، با تحولات اخیر در اطراف ایران گفت: متأسفانه بسیاری از مسئولان گرفتار همین اعلام شعارها هستند. کمتر کشوری را میبینیم که این سیاستها را به این صورت اعلام میکند بدون اینکه مقدماتش را فراهم کرده باشد به همین دلیل نه فقط در سطح دولت، بلکه پیشنهادها به مقام معظم رهبری برای شعار سال، بدون اینکه مقدمات آن در سطح اجرا فراهم شود، اعلام میشد و بعد می دیدیم همان شعار سال به ضد خودش تبدیل میشود و برای نمونه در سال جهش تولید، نابودی تولید را مشاهده میکنیم.
وی تصریح کرد: اینها نیازمند تهیه مقدمات اجرایی، بستههای فرهنگی و بستههای اقتصادی عالمانه است. در حوزه سیاست خارجی نیز وقتی اولویت را توسعه روابط با همسایگان اعلام میکنیم باید این را هم بدانیم که ۹۰ درصد کشورهای همسایه وابسته به آمریکا هستند. حال چگونه آمریکا به ما اجازه میدهد روابط ایران با این همسایگان خوب شود اما خود آمریکا مستثنی باشد. این یک تناقض بین مصداق و مفهوم است. به عبارتی ما مفهومی را مطرح میکنیم اما مصداقش جزئیاتی دارد و همه آن جزئیات را باید به دقت بررسی کنیم.
زنگنه بیان کرد: آمریکا هم دقیقا بر روی از کار انداختن و خنثی کردن اولویتهای ما کار میکند و یا همسایگان را به نحوی درگیر مسائل خود میکند یا ایران را با آنها درگیر میسازد یا وقتی ایران اعلام میکند میخواهد قدرت اول منطقه باشد، آمریکا آن چنان کشورهای منطقه و همسایه را به لحاظ اقتصادی و تسلیحاتی تقویت میکند که شعار قدرت اول بودن نامفهوم میشود. به نظر من باید مقداری در نسبت شعار با طراحی و برنامهریزی دقت کرد و نیازی نیست هر کاری را که میخواهیم انجام دهیم به صورت شعاری اعلام کنیم و تصور کنیم تا شعاری را اعلام کردیم در عمل هم اجرایی میشود.
گفتوگو از مهدی مخبری