ما کجا و آقای سوهانی کجا؟!
برخی دانشجویان و دانش آموزان از تعطیلات تابستانی دانشگاهها و مدارس در قالب اردوهای جهادی برای خدمت به هموطنان خود در نقاط محروم کشور استفاده می کنند.
مطلبی که در ذیل می خوانید نوشته مرتضی درخشان است که به شرح حاشیه ای درس آموز از این اردوها می پردازد.
این مطلب با عنوان “ما کجا و آقای سوهانی کجا” ، در ویژه نامه هفتگی روزنامه فرهیختگان که با نام “کوله پشتی” منتشر می شود، چاپ شده است.
سرم پایین است و ناخودآگاه دارم با دست راستم تاول های کف دست چپم را پوست می کنم، به حرف ها توجهی نمی کنم و دارم به بازگشت شکوهمند یک جهادگر از اردوی جهادی جنوب کرمان فکر می کنم، کسی که برای رضای خدا رفته و مناطق محروم قلعه گنج و پشک و بن چا و چارتایی را آباد کرده و حالا “عبدالله والی” وار به خانه برگشته است.
هوای قلعه گنج گرم است و با صورت آفتاب سوخته و سر و لباس خاکی نشسته ایم پای جلسه شب پایانی اردو. میکروفون دست به دست می چرخد و می رسد به من، آمادگی ندارم و یک سری حرف می زنم که هیچ ربطی به هم ندارند، از مسجدی که بچه های دوره قبلی به نصف رساندند و ما تمام کردیم می گویم، از جهادی که برای خدا کردیم، از مردمی که به نظام امیدوار شدند و از همه خدماتی که خالصا مخلصا برای خدا انجام دادیم، دست آخر هم آسمان را به زمین می دوزم که الا و بلا در این دوره و زمانه مرد پیدا نمی شود جز همین گروه جهادی راه کربلا که بیست و پنج ساعت توی اتوبوس بنشیند و بیاید ایران را به فرمان رهبری بسازد. بعد صلوات می دهند و من هم می چرخم و میکروفون را می دهم به دست حاج آقا سوهانی، پیرمرد شصت و دو ساله جهادی که خیلی بیخودی چهره اش شبیه رجبعلی خیاط است، نماز شب خواندن و کار کردنش که بماند.
سرش را بلند می کند و با بسم الله و دعای فرج شروع به حرف زدن می کند، مستقیم می رود سر اصل مطلب که من باشم:« چرا فکر می کنیم برای مردم آمدیم؟! چرا فکر می کنیم مبعوث شدیم؟! مردم قبل از ما اینجا زندگی نمی کردند؟! با یک مسجد و یک مدرسه اینجا آباد شد؟! آقایان(که من باشم)، برای خودمان آمدیم! اصلا کلاهمان قاضی! سالی چندبار نماز جماعت می خواندیم؟! عمری چند صبح دعای عهد خواندیم؟! چندبار سحر مناجات کردیم و شب با شکم سبک به خدا فکر کردیم؟! نمی آمدیم می مردند؟! این جهاد اصغر نیست آقایان، جهاد اکبر است، خود سازی…»
حرف هایش که تمام می شود می مانم بین رسول بیل به دست تهرانی و کارگر دست پینه بسته بد نیت! سال بعد درست نیت می کنم، قربتا الی الله…