چی فکر میکردیم، چی شد؟
عدم تطابق خروجی دانشگاهها با نیاز بازار کار از علل دیگر بیکاری فارغ التحصیلان و دارندگان مدارک دانشگاهی است و تنظیم خروجی دانشگاهها با نیاز بازار کار یکی از راهکارها برای پیشگیری از بیکاری فارغ التحصیلان است.
کمترین میل و رغبتی برای حضور در محل کارش نداشت، علاقه و استعداد و ذوق خود را قربانی کرد تا غم نان زن و فرزند و خانواده را نداشته باشند، میگفت: کاش دیگر هیچ کس مرا «آقای مهندس » صدا نکند، اگر مجبور به تامین مخارج زندگیشان نبود این کار را انجام نمیداد، چون پس از چند سال عصر خبر: تحصیل در دانشگاه و هزینه زیاد و با داشتن مدرک کارشناسی ارشد حالا در نمایشگاه اتومبیل پاسخگوی تلفنهاست.
به گزارش ایسنا، ورود به دانشگاه و تحصیل در رشتههای اسم و رسم دار آرزوی جوان ایرانی است، اما تحصیلات عالیه فقط یک سوی قضیه است و فاجعه از زمانی آغاز میشود که روزهای خوش دانشجویی با تمام دغدغهها و خاطراتش به پایان میرسد و اینجاست که بازار آشفته کار، کلاف در هم پیچیدهای میشود که سر و تهش ناپیداست.
نوع برخورد و طرز بیان مرد نشان میدهد که فردی کاملا جدی است او که فوق لیسانس رشته برق دارد و خودش را مهندس فتاحی معرفی میکند، میگوید: وقتی فوق لیسانس گرفتم عنوان دهان پر کن مهندس را یدک کشیدم، به سراغ کار رفتم، اما همه جا پارتی میخواستند یا سابقه کار، که من هیچ یک از این دو را نداشتم. بعد فکر کردم بهتر است برای بیکار نماندن یکی دو کار غیر تخصصی را امتحان کنم تا کمی اوضاع بهتر بشود، اما نشد. در یکی دو جایی که مشغول کار شدم، رضایت خاطرم جلب نشد و بالاخره هم بعد از کلی این در و آن در زدن، تصمیم گرفتم از خیر کار اداری بگذرم. به این صورت با اندک سرمایهای که قبلا فراهم کرده بودم، مغازهای راه انداختم که امروز به سوپرمارکت مبدل شده است.
میپرسم، یعنی حالا از کارتان راضی هستید؟ کمی فکر میکند و جواب میدهد: واقعا نمیدانم شش سال از عمرم را صرف تحصیل در رشتهای کردم که حالا کمترین استفادهای از آن نمیکنم. به هر حال بیشتر مواقع احساس تلخ و اندوهباری به سراغم میآید و آزارم میدهد!
علی ادامه میدهد: در این آشفته بازار، همیشه کار، سواره است و فارغالتحصیلان، پیاده! قسمت جالب قضیه اینجاست که یکی از شروط برای ورود به بازار کار، داشتن حداقل ۵ سال سابقه کاری در زمینه شغل مورد درخواست است.
وی میگوید: تازه اگر چنین شغلی موجود باشد و اجازه درخواست را به شما بدهد، در اکثر موارد، شغل متناسب با رشته تحصیلی، قبلا توسط خواهرزاده یا برادرزاده یا دختر آقای رئیس اشغال شده، البته اصلا مهم نیست که خواهرزاده آقای رئیس در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرده و حالا مدیر بخش کامپیوتری یک شرکت شده، مهم این است که او از نظر رئیس صلاحیت این کار را داشته است!
شوق و ذوق نوشتن در آژانس!
علی 27 سال سن دارد، اما موهای سفید شقیقهاش او را سه الی چهار سالی بزرگتر نشان میدهد، لحنش بسیار مودبانه است و وقتی از موضوع گزارش آگاه میشود، انگار که سالها منتظر چنین لحظهای بوده است، بنابراین شروع به صحبت میکند: از دوران دبیرستان با توجه به علاقه و استعدادم، دوست داشتم نویسنده بشوم، برای همین در دانشگاه ادبیات خواندم، شاید خیلی رویایی بودم که فکر میکردم میتوانم به راحتی آنچه را که میخواهم به دست آورم، چون بعد از فارغالتحصیلی مدتها زمان گذاشتم تا شغلی مناسب علاقه و تحصیلاتم پیدا کنم، اما موفق نشدم از طرف دیگر بیکاری به شدت آزارم میداد، در آخر هم ناچار شدم تن به کاری بدهم که هرگز در ذهنم نبود. الان دوسالی میشود که راننده آژانس هستم. خیلی از روزها به مسافرها یا اتفاقاتی در کوچه و خیابان برمیخورم که سوژههایی عالی برای نوشتن هستند، اما آنقدر سرخورده شدهام که دیگر ذوق و شوق نوشتن را هم از دست دادهام!
فروشنده خوش برخورد و لیسانسیه!
پری ناز، دختر جوانی که لیسانس مامایی است به عنوان فروشنده صنایع دستی با خوشرویی و حوصله با مشتریانش برخورد میکند و اعتقاد دارد نارضایتی او از شغلش هیچ ارتباطی با مشتریها ندارد.
میگوید: اینکه من نتوانستم شغل دلخواهم را پیدا کنم، نباید در برخوردم با مشتریان تاثیر داشته باشد، تازه وقتی مسئولیتی را پذیرفتم، وظیفه دارم که آن را به درستی انجام دهم، حتی اگر طی روز این احساس را داشته باشم که چرا باید اینجا باشم!
شیرین دوست پری ناز که به دیدار دوستش آمده چندین سال با او همکلاسی بوده و با هم فارغالتحصیل شدهاند، در یک مزون لباس عروس کار میکند، او میگوید: وقتی بیکاری بزرگترین معضل جامعه ماست، همین که بتوانی گلیم خودت را از آب بیرون بکشی، کلی هنر کردهای، حالا چه تو از شغلت احساس رضایت داشته باشی یا نداشته باشی!
وی میگوید: تناسب شغل با رشته تحصیلی این روزها بیشتر شبیه به یک پدیده لوکس و شیک است تا نیاز بازار کار! مهم نیست که چقدر برای تحصیل در این رشته زحمت کشیدهای و چقدر هزینه کردهای، مهم آن است که در این وانفسا، درآمدی کسب کنی و شغلی داشته باشی.
روزنامهنگار ناراضی!
مریم هم رضایت شغلی ندارد، او که حدود دو سال است به عنوان خبرنگار در روزنامهها مشغول به کار است، حرف دیگری میزند: من از فضای شغلیام ناراضی هستم، شغل ما از خیلی از زوایا میان مردم ناشناخته است، از طرف دیگر آن طور که باید امنیت کاری نداریم و خیلی از سختیها و تلاشهایمان نادیده گرفته میشود و همه اینها باعث میشود که گاهی از کار و همه چیز خشته شوی.
مریم میگوید: این روزها اگر نگوییم تمامی خانوادهها، اما حداقل درصد قابل توجهی از آنها به نوعی درگیر مساله اشتغال فرزندان تحصیل کرده خود هستند، دیگر همه میدانند فارغ التحصیل بیکار بودن چه دردی است.
وی میافزاید: تا همین چند سال پیش تحصیل در دانشگاه و داشتن حداقل مدرکی از آموزش عالی، مزیتی بود که بسیاری به داشتن آن افتخار میکردند و بسیاری هم برای برخورداری از موقعیت اجتماعی و اقتصادی مناسب، درس میخواندند.
مریم میگوید: آن روزها شعار بسیاری از افراد این بود «راه فرار از بدبختی، تحصیل است». ورود به دانشگاه و تحصیلا ت عالیه، تضمینی بود بر یافتن شغل مناسب و ازدواج موفق، اما این روزها، این آرزوهای نه چندان بزرگ تبدیل به سرابی شده که حتی پیش از انتخاب رشته، فرد را وادار میکند در درجه اول بازار کار را بسنجد و در نهایت علاقه خود را!
این خبرنگار میگوید: به واسطه شغل خبرنگاری با قشرهای مختلف جامعه ارتباط دارم و میبینم که تعداد افرادی که به رغم میل و علاقه خود در یک رشته دانشگاهی تحصیل میکنند، کم نیست. نگاهی به دور و اطراف حکایت ازواقعیت تلخی دارد که گریبانگیر نسل جدید دانشجویان شده، مدتهاست که برخی رشتههای تحصیلی مانند کشاورزی و شیمی بیشترین میزان فارغالتحصیلان بیکار را شامل میشوند، اما متاسفانه با گذشت زمان، حجم قابل ملاحظهای از فارغالتحصیلان رشتههای پایه هم به جمع بیکاران تحصیلکرده اضافه شدند.
چی فکر میکردیم، چی شد؟
رضا هم چند سالی است که درس و تحصیل را رها کرده و پس از اخذ مدرک در رشته ریاضی محض به کار آزاد رو آورده و میگوید: پس از پایان تحصیلات به مراکز مختلفی برای کار مراجعه کردم و چون رشته تحصیلیام ریاضی است، بیشتر سرو کار این رشته با مدرسه و تدریس است. از همین رو تعداد فارغ التحصیلان این رشته بسیار بیشتر از تعداد مورد نیاز در مدارس و دبیرستانهاست، چرا که دبیران و معلمان خاص این رشته در نظام آموزشی فعال هستند.
وی میگوید: در نتیجه من هم پس از پایان تحصیلات مدت دو سال بیکار بودم. سپس بعد از مدتی افسردگی و در به دری با یکی از دوستانم که او هم فارغالتحصیل رشته علوم اجتماعی است، اما از برقکشی ساختمان سررشته دارد، در شرکتی مشغول به این کار شدیم.
او میگوید: در حال حاضر من اکثر مباحث مربوط به رشته تحصیلیام را فراموش کردهام و خیلی وقتیها با خودم فکر میکنم، آن همه وقتی که صرف درس خواندن کردم، چه نتیجهای داشت و آن همه شوق و اشتیاق چه شد؟
رضا میافزاید: اگر از همان ابتدا وقت و انرژیام را صرف کسب مهارت در برق کشی ساختمان میکردم، الان نه افسوس گذشته را میخوردم و نه از بی تجربگی خودم رنج میبردم.
آیدا، فارغ التحصیل رشته شیمی از دانشگاه آزاد است، او که پس از مدتها این در و آن در زدن برای کار سرانجام مجبور شد به خانهداری رضایت دهد، معتقد است: با توجه به این که من در دانشگاه آزاد تحصیل کردهام، طبیعتا هزینه بسیار گزافی رابرای تحصیل متحمل شدم که البته این پرداخت هزینه برعهده خانوادهام بود، چرا که من منبع درآمدی نداشتم، اما سرانجام پس از گذشت ۷ سال و فارغلتحصیل شدن، جلوه جدیدی از زندگی به رویم نیشخند زد که هرگز تصورش را هم نمیکردم .به قول قدیمیها «چی فکر میکردیم، چی شد؟!»
اما خانم احمدی کارشناس ارشد جامعه شناسی حرفهای جالبی دارد، او در گفتوگو با ایسنا، میگوید: متناسب نبودن رشته تحصیلی با نیاز بازار کار یکی از معضلات لاینحلی است که گریبانگیر بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاهی شده است.
وی میگوید: متاسفانه در حال حاضر در جامعهی ما علاوه بر معضل بیکاری خیلی از افراد بدون توجه به علاقه، مهارت و تحصیلات خود در شغلها و سمتهایی فعالیت میکنند که تخصصی در آن ندارند که این ریشه در سیستم بیمار مدیریتی جامعه دارد، چون وحشت از بیکاری، احساس بیهودگی و مهمتر از آن پارتی بازی، افراد را وادار میکند به کارهایی بپردازند که هیچ علاقه یا مهارتی در آن ندارند، در نتیجهی این بیانگیزگی، بازدهی کار پایین میآید و باعث نارضایتی افراد از کارشان میشود.
احمدی میافزاید: زمانی که والدین در هنگام نامگذاری فرزندشان پسوند دکتر و مهندس هم برای او پیدا میکنند و فرزند خردسال خود را با پسوند دکتر و مهندس صدا میکنند و از همان ابتدا که کودکی زبان باز میکند به فرزندانشان دیکته میکنند که اگر میخواهی در این جامعه به جایگاهی برسی و احترامی در میان مردم داشته باشی باید به دانشگاه بروی و تا میشود مدرک به دست آوری.
وی ادامه می دهد: همین امر باعث میشود که کودکان از همان سالهای ابتدای تحصیل، به دنبال گرفتن نمره و مدرک بالا و بالاتر باشند تا آنجا که امروزه هدف غالب دانشآموزان از درس خواندن، گذشتن از سد کنکور و قبولی در دانشگاه است آن هم در هر رشتهای و هر جا. تنها کافی است دانشگاه باشد و مدرک هم بدهد که البته این آرزو نیز به مدد رشد انواع دانشگاههای دولتی و خصوصی، حضوری و غیرحضوری دور از دسترس نیست.
این جامعه شناس میافزاید: بنابراین چه به واسطه چشم و همچشمی چه به خاطر ارتقای شغلی یا به هر دلیل دیگری، خیلیها دنبال فوق لیسانس و دکترا هستند و اغلب بیآن که توجهی به علایق، استعدادها و تواناییهایشان داشته باشند و فقط با توجه به شرایط کاری یا میزان قبولی، رشته انتخاب میکنند.
وی می گوید: متاسفانه کارآموزی در سیستم آموزش عالی ایران، چندان از سوی دانشجویان جدی گرفته نمی شود و به نظر می رسد دلیل این امر عدم آشنایی دانشجویان با ضرورت آمادگی شغلی در دوران دانشجویی و عدم اطلاع از نقش حیاتی کارورزی در آمادگی شغلی باشد.
احمدی ادامه میدهد: هرچند در دنیای امروز، داشتن مدارک علمی و دانشگاهی یک نیاز اساسی است، اما کسب مهارتهای لازم و به روز و تخصص در زمینه حرفه مورد نظر چیزی نیست که بشود آن را نادیده گرفت.
وی معتقد است: اگر جامعه در مسیر شایسته سالاری و مدرکزدایی قرار بگیرد و به جای مدرک تحصیلی، خود واقعی افراد و مهارت و تخصص آنان و به جای ظاهر، محتوای واقعیتها اهمیت و اولویت پیدا کند، درنهایت جامعه مدرکگرا به سمت ایجاد جامعه بهینه با افراد متخصص حرکت میکند.
احمدی میافزاید: عدم تطابق خروجی دانشگاهها با نیاز بازار کار از علل دیگر بیکاری فارغ التحصیلان و دارندگان مدارک دانشگاهی است و تنظیم خروجی دانشگاهها با نیاز بازار کار یکی از راهکارها برای پیشگیری از بیکاری فارغ التحصیلان است.
به گزارش ایسنا، سرانجام آن آینده از راه رسید، دوران تحصیل به پایان رسید و حالا او یک آقای دکتر واقعی است، اما هیچ کس قدر زحمات او را نمیداند. دنیای کارها بیرحمانه او را رد میکند و جایی برای او ندارد. دستانی که میتوانست در درمان بیماران یاری رسان باشد. بی یاور مانده بودند و بیکار! لقب «آقای دکتر» که روزی برای او شیرین ترین واژه بود، این روزها مانند پتک توی سرش کوبیده میشود، با حقیقتی تلخ دست و پنجه نرم میکند، مسافرکشی در خیابانهای شلوغ شهر خیلی بهتر از بیکاری است، اما حالا باید به فکر تهیه پول برای خرید ماشین باشد، به این امید که شاید اوضاع بازار کار بهبود پیدا کند و هر کسبی سرجای خودش قرار گیرد.