دست خط خدا بر هر صفحه ای که بنشیند زیبایش می کند
آیینه ها می گویند آن کس زیباتر است که خطی بر چهره ندارد؛ آیینه ها اما دروغ می گویند. جوانی، بهایی است که در ازای دست خط خدا می دهیم. دست خط خدا اما بيش از اینها می ارزد.
عصر خبر – اسماعيل شاه محمدي*- پدرم، موهای سپید و کمر خمیدهات، حکایت از گذران روزهاى بسيارت دارد، ولی دلت زنده است و امیدوار از پیمودن موفقیتآمیز راههای پرپیچ و خم زندگی، از داشتن فرزندانی با آینده درخشان، از این که میتوانی با اندوختههای ارزشمندت، جویندگان راه را از افتادن در بیراههها، نجات دهى ،و دلت شاداب است و خوشحال، از این که امیدبخش فرزند انت ، در زندگی هستی و مایه پشت گرمی و آرامش خاطر آنان.
پدر سپيده مويم ،سألها گذشته و تو ،با روزگار ان هم آغوش بودى ،روزگاران تلخ و شيرين،هر بار كه ،صدای لرزان پير مرد يا پير زنى ،را میشنوم، موهای سپید و کمر خمیدهاى ، میبینم،كه کوله باری از تجارب غم و شادي را بر دوش مي كشند ، و به همراه دارند ، زمانی را تصور میکنم که چنین وضعیتی در انتظار ما نيز هست . صدایی از درون وجودم نهیب م میزند و مرا به یاری و دستگیری از سالمندان و پیران فرامیخواند.
با خلوص قلب و نیت پاک به یاریاشان میشتابم و خود را در مقابل اندوختههای گرانبهایشان کوچک و حقیر مییابم. در برابرشان زانوی ادب میزنم تا از وجود پربرکتشان بهرهای گیرم و در مسیر پر فراز و نشیب زندگی، از تجارب گرانمایه انها ،استفاده کنم تا به درون پرتگاههای تاریک غرور جوانى ،نلغزم.
سپری شدن بهار با طراوت و مصفّای جوانی، براى همه ما مى آيد ،فصلی دیگر از دفتر عمر انسان بسته ميشود و بهار زندگی، رنگ خزان و پژمردگی میگیرد.
هر بار كه سالمندى را مى بينم نا خود آگاه ،به دستانش مينگرم ،چین و چروک دستانش پر از راز و رمزهای زندگی ست ، پر از روزهای رفته، پر از تجربههای خوب و بد،تجربههایی که جویندگان راه را، از افتادن در بیراههها نجاتبخش است.
دل مهربان پيران در ، چین و چروکهای صورتشان ،هویدا ست . چشمان آنان با آدمی حکایتها دارد ، پر از عاطفه و مهربانی ،و گاه پر از درد ،پر از رنج ،هر چين و چروك چشم ، حكايت از خستگى زندگى و تجربه راه را دارد .
در اطرافمان هر روز آدم های بسیاری را می بینیم که ورق تقویم ها، حسابی از سروصورتشان رد شده است. گویا چهره خسته شان را با خط هایی عمیق نقاشی کرده اند. اینان که از زمستان های زندگی، برفی همیشگی بر سر دارند، نمایندگان کهن سال یک نسلند؛ نسلی که از روزها و سال ها، خاطرات زیادی را در کوله بار عمرشان انبار کرده اند.
ما به این نسل و به سپیدی ها و تجربه هایشان سخت محتاجیم و وظیفه داریم حرمتشان را حفظ کنیم. ما به آنها که این طور ما را به این زندگی و زندگی را این گونه به ما تحویل داده اند، مدیونیم.
پیری بیش از آنکه تابع مرزهای خط کشی شده طبیعت باشد، در اندیشه آدمی ریشه دارد و سالمند بیش از آنکه با سن تقویمی مشخص شود، با نیرو، نشاط و توانمندی اش شناخته می شود.
چه بسا جوانی که از سر ضعف جسم یا نبود انگیزه، از شادابی، تهی و از فعالیت ناتوان باشد و کهن سالی که با رمز میانه روی و سلامت زیستن با انگیزه ساختن و آگاهی دادن، سرشار از نیروی جوانی باشد. از سوی دیگر، پیر شدن و خود را پیر احساس کردن، همیشه هم زمان نیستند. برخی در میان سالی، ابتدا ذهن و سپس جسم را تسلیم ضعف ها می کنند و خود را از خیل سالخوردگان می شمارند.
بعضی نیز حتی در سن پیری، تن به ضعف ها نمی دهند و دل به باور سستی نمی سپارند. از این رو، می توان گفت خود را پیر احساس کردن، اندیشه ای همیشه زیان بار برای همه و در همه زمان هاست.
سالمندان، در روزگاری دیگر و در شرایط و آدابی متفاوت پرورش یافته اند و دل بسته سنت های خود هستند و بدین دلیل، نمی توانند بی مهری نسل جدید را به سنت های قدیم بپذیرند. جوانان نیز در محیط هایی نو و تحت تأثیر عوامل جدیدی رشد کرده اند. از این رو، باگرایش های تازه و نوجویی هايى گاه افراطی، با سنت ها به ستیز برمی خیزند. این سنت گرایی از یک سو و نوگرایی از سوی دیگر، بستر مناسبی برای پدید آمدن بحرانی در درون خانواده و اجتماع است.
اما با همه اين ها ، در این دوران، به لحاظ کهولت سن و ضعف بدنی، سالمندان به توجه و رسیدگی بیشتری از سوی فرزندان نیاز دارند و اگر به این نیاز آنان بیتوجهی شود، باعث آزردگی خاطرشان میگردد. از طرفی، چنین بیتوجهی به سالمندان، به عنوان الگویی در ذهن فرزندان نقش میبندد و ممکن است در آینده نیز گریبانگیر خود فرد بشود.
پدران و مادران خسته از جور زمانه ،عمری را صادقانه در راه رفاه و آسایش فرزندان خویش صرف کردهاند،و با ایثار و جان فشانیها، هستی و عمر خود را در راه رشد و تربیت فرزندان، در طبق اخلاص گذاشتهاند،از این رو لازم است که به عنوان اولین مرحله تشکّر و قدردانی، از سوی فرزندان خود ،مورد تکریم و احترام قرار گیرند.
یکی دیگر از موارد تکریم، مشورت با آنان و ارج نهادن به نظراتشان در مسائل مختلف است، تا بدین وسیله، هم سالمندان مورد توجه و احترام قرار گیرند و هم نسل جوان و میانسالِ جامعه، با بهرهگیری از وجود پر برکت آنان و استفاده از تجربیات انها ،کمتر دچار مشکل شوند.
برای زدودن فاصله های میان دو نسل، هم جوانان و هم سالمندان، نیازمند نقدها ى حکیمانه هستند. جوانان باید بدانند هر کهنه ای، بی ارزش و کم اهمیت نیست و هر تازه ای، مطلوب و مشروع و پذیرفتنی. کهن سالان نیز باید بپذیرند که هر کهنه ای، ارزشمند و مقبول و هر نویی، بی قدر و منفور نیست.
و در پايان تنها اين را مى گويم كه نشان لیاقت خدا، مدالی نیست که بر گردنت بیاویزی. نشان لیاقت خدا، تنها چند خط ساده است؛ خط های ساده ای که بر پیشانی ات می کشد. هر تقویم که تمام می شود، خطی بر خطوط پیشانی ات اضافه می گردد و روزی می رسد که پیشانی ات پر از دست خط خدا می شود. آیینه ها می گویند آن کس زیباتر است که خطی بر چهره ندارد؛ آیینه ها اما دروغ می گویند. دست خط خدا بر هر صفحه ای که بنشیند، زیبایش می کند. جوانی، بهایی است که در ازای دست خط خدا می دهیم. دست خط خدا اما بيش از اینها می ارزد. کیست که جوانی اش را به دست خط خدا نفروشد؟اين روز بر تمام سپيد مويان مبارك .
* رئيس انجمن صنفي روزنامه نگاران شهرستان ري