«بانک رفاه، میراث بازنشستگان و کارگران؛ نه برای فروش و واگذاری »

عبدالحمید عبائی حسنی رئیس هیئتمدیره کانون بازنشستگان و مستمریبگیران تأمین اجتماعی استان خوزستان و بازرس کانون عالی کشور در یادداشتی نوشت:
بانک رفاه کارگران مزین به نام کارگران شاغل و کارگران بازنشسته تامین اجتماعی و میلیونها بیمه شده ذینفع است این بانک در سیستم بانکداری اسلامی کشور همواره در خدمت اشتغال، صنعت، تولید و توانمندسازی جامعه کارگری بوده و به سیر تکاملی خود ادامه داده است و از طرفی ذخیره بین النسلی جامعه کارگران و بیمه شدگان و بازنشستگان بوده و هرگونه تعدی و دست درازی به داراییها ،اموال و منابع مالی این بانک عامل تضیع حقوق میلیونها کارگر شاغل و بازنشسته است و به نوعی خیانت در امانت و نادیده گرفتن حق الناس تلقی میگردد.
بازگشت این بانک عامل به دامان سازمان تامین اجتماعی مطالبه ۳۰۰ هزار بازنشسته تامین اجتماعی استان خوزستان و ۵/۵ میلیون بازنشسته در کشور است انتظار میرود نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی با یک خرد جمعی و با قید فوریت طرح بازگشت این بانک را به سازمان تامین اجتماعی به تصویب برسانند و در راستای رفع نگرانیها و دغدغههای جامعه کارگری و بازنشستگان تامین اجتماعی به دولت محترم ابلاغ نمایند.
بانک رفاه در سال ۱۳۳۷، از محل منابع بیمهشدگان و مستمریبگیران، با هدف به جریان انداختن ذخایر بیمهای و پشتیبانی مالی برای خدمات درمانی و بیمهای تأسیس شد. این بانک، نه برای سودآوری شخصی، بلکه برای رفاه جمعی بنا شد؛ نه برای بازار، بلکه برای مردم؛ نه برای معامله، بلکه برای اعتماد.
سالهاست که این بانک با مالکیت صددرصدی سازمان تأمین اجتماعی، به عنوان بازوی مالی و عامل اصلی صندوق بیمهگر اجتماعی فعالیت میکند. اما متأسفانه، در پیچوخم تصمیمات توسعهای کشور، بارها بهاشتباه دولتی تلقی شده و مشمول واگذاری ذیل اصل ۴۴ قانون اساسی قرار گرفته است؛ اصلی که مربوط به اموال دولت است، نه اموال مردم، کارگران و بازنشستگان.
در برنامه پنجم توسعه، این اشتباه تکرار شد. در برنامه هفتم توسعه، نهتنها واگذاری بانک رفاه مطرح شده، بلکه ضربالعجلهایی برای فروش سهام آن و شرکتهای تابعه سازمان تأمین اجتماعی تعیین شده است. در صورت عدم واگذاری، سازمان با جریمه و بار مالیاتی سنگینی مواجه خواهد شد؛ بحرانی که میتواند ستونهای این نهاد مردمی را فرو بریزد.
این شرکتها و بانک رفاه، ذخایر ارزشمند بیمهشدگان و مستمریبگیران هستند. فروش آنها نهتنها سودی ندارد، بلکه به نابودی منابع بیمهای منجر میشود. این تصمیم، نه اقتصادی است، نه اخلاقی؛ بلکه زخمی است بر پیکر اعتماد عمومی.
دردناکتر آنکه، دولت با وجود بند ۴ سیاستهای کلی نظام تأمین اجتماعی که او را مکلف به جلوگیری از انباشت بدهی کرده، اکنون بیش از هزار همت به سازمان تأمین اجتماعی بدهکار است. سازمانی که برای انجام تعهدات بیمهای خود، ناگزیر به استقراض ماهانه از بانکها با بهرههای سنگین شده است. و در همین حال، با تصویب قوانین واگذاری بانک رفاه و فروش سهام شرکتهایش، دسترسیاش به منابع داخلی خود نیز محدود شده است.
اگر دولت واقعاً قصد پرداخت بدهیهای خود را دارد، باید ابتدا سهم بیمهای خود را در بودجههای سنواتی پیشبینی و پرداخت کند. و در خصوص بدهیهای معوقه، از طریق مولدسازی داراییها و تهاتر اموال مازاد، بخشی از این بدهیها را تسویه نماید. اما آنچه امروز شاهد آن هستیم، نه پرداخت بدهی، بلکه فشار برای واگذاری میراث کارگران است.
بانک رفاه، با بیش از ۱۲۰۰ شعبه در سراسر کشور، مأمن و ملجأ ۱۵ میلیون کارگر و ۵.۵ میلیون بازنشسته است. با احتساب خانوادههایشان، بیش از نیمی از جمعیت کشور به نوعی با این بانک در ارتباطند. این بانک، قلب تپنده جامعه کارگری ایران است.
مقام معظم رهبری فرمودند:«اگر کاری انجام بگیرد که حال جامعه کارگری خوب شود، معنایش این است که حال نصف جمعیت کشور خوب شده است.» پس چگونه میتوان تصمیمی گرفت که حال این جامعه را بد کند؟ چگونه میتوان میراثی را که با خون دل کارگران ساخته شده، به دست بازار سپرد؟
واگذاری بانک رفاه، برخلاف سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری، برخلاف عدالت اجتماعی، و برخلاف آرمانهای انقلاب اسلامی است. این تصمیم، تهدیدی برای امنیت مالی کارگران و بازنشستگان است و بیتوجهی به شرافتیست که در تار و پود این بانک تنیده شده.
ما، به عنوان صدای خاموش بازنشستگان و کارگران، با تمام وجود فریاد میزنیم:
بانک رفاه را نفروشید!
این بانک، خانهی امید میلیونها انسان است.
این بانک، امانت نسلهاست.
این بانک، شرافت کارگری را در خود دارد.
از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و رئیسجمهور مردمی و مسئولان دلسوز نظام انتظار داریم که با درایت و تدبیر کارشناسانه، از این واگذاری جلوگیری کرده و مدیریت و سرپرستی کامل بانک رفاه را به سازمان تأمین اجتماعی بازگردانند.
تا همچنان، رفاه در کنار کارگر بماند.
تا همچنان، امید در دل بازنشسته زنده بماند.
تا همچنان، عدالت، نه در شعار، بلکه در عمل جاری باشد.